اومدن یهویی دخترخاله و پسرخاله
سلام فرشته مامان
دیشب دختر خاله و پسر خاله ام اومدن خونمون (فاطمه و مصطفی).با دختراشون حسابی بازی کردی. زندایی سمانه هم اومده بود .اطاقت رو حسابی به هم ریخته بودین اصلا نمیشد راه رفت توش.بهتون اخطار دادم که اگه میخواین دفعه دیگه بزارم برین تو اطاق باید اینجا رو جمع و جور کنید.که همش میگفتین من اینکارو نکردم .اون خرابکاری کرده و از این قضایا.آخرشم بابایی رفت و اطاق رو تمیز کرد.دستش درد نکنه.خیلی بابای باحالی داریا .قدرشو بدون.
به علت اینکه مهمونا یهویی اومدن و غافلگیرم کردن.برا شام عدس پلو پختم.خیلی خوشمزه شده بود .خودم تعجب کردمهیچی اضافه نیومد همش رو خوردن.یا خیلی گشنشون بوده یا خیلی خوشمزه بوده.من چون خیلی ذوق کرده بودم که غذاها تموم شده و همه خوششون اومده مصطفی برگشت گفت چون عدس پلو خوش خوراکه .ضایع شدم.اما من به خودم افتخار میکنم چون همیشه وقتی مهمون دارم مامانم هست بهم کمک کنه ولی اینبار مامانم یزد بود.
آخر شب که رفتن تازه یادم افتاد که ازتون عکس نگرفتم خیلی پشیمون شدم دیگه.بیخیال.
راسی هنوز قاب شاسی هایی که برات سفارش داده بودم هنوز نرسیده.میبینی چه شانسی الان یه هفته شده.به خاطر اینکه به تعطیلی خورد.