امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

تولد 5 سالگی حلما

سلام سلام بعد از یه تاخیر 2 هفته ای اومدم تا تولد دختر بانو جان رو ثبت کنم دختر قشنگم ،خود خود خود من تولدت کلی مبارک .امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگت برسی بعد از کلی کش و قوص قرار شد تم تولدمون فلامینگو باشه .آخه فلامینگو یه تم تابستونیه و تولد بانو تو پاییز . بریم سراغ عکسا ...
9 آبان 1399

تولد بابا روح الله

سلام سلام خوبین ؟خوشین ؟ پست امروز کاملا اختصاصیه 😅مخصوص بابا روح الله 40 ساله! هفته پیش با مامان منیر برنامه ریختیم با هم رفتیم و کادو خریدیم برا بابا روح الله از طریق واتساپم کیک سفارش دادم تا همچی سورپرایزی باشه برا شام رفتیم هتل نیکان و تولد بازی ...
27 شهريور 1399

کلیپ گذاشتم

قرار بود از شنبه ینی 21 تیر هر شب بریم پیاده روی ولی فقط همون شب رفتیم و از شبای بعدش همش درگیر بودیم یکشنبه تولد بودیم .دوشنبه پاگشای زینب بود .امروز سه شنبه هم که امیرعلی و باباش رفتن خوسف تا برگردن خسته هستن و نمیریم ایشالا از چهارشنبه باز با قدرت شروع کنیم 💖 اینم از کیان پر حرف خاله و حلما خانممون😍 ...
24 تير 1399

روستای جذاب هرمیزان

بازم سسسسسسسلام امروز کلا خیلی بیکارم اومدم فقط بنویسم براتون😁 خب جاتون خالی پنجشنبه جمعه گذشته رفتیم روستای هرمیزان .خیلی خوش گذشت تو باغ الهام خانم اینا یه درخت شاه توت خیلی خفن هم بود حلما خانومی و اسرا گلی امیرعلی تارزان میشود خلاصه که گروه 64 ها درخت شاه توت رو لخت کردن😂 پهلوون😍 سنجاقک پلنگی هم ندیده بودیم که اونجا دیدیم اینم ناهار جذابمون ...
24 تير 1399

زینب دایی هم پرید

سسسسسسسسلام چقد عجیب که من اینقد زود اومدم باز وبلاگ آپدیت کنم😁 دیشب مامان منیر ،زینب دایی رضا رو پاگشا کرد . امروز صبحم بابا و امیرعلی رفتن خوسف . من موندم حلما بانو 😍حلما خانم راس ساعت 12 از خوا بیدار شد قبل از سلامم گفت برام برنامه کودک بزار و الانم داره میبینه با ظرف میوه کنارش😜 اینم از رقص یواشکی حلما و هانیه اینجا هم تولد تازه عروسمونه ...
24 تير 1399

حرفای تلفنی

اینم از تلفن صحبت کردن امیر آقای ما. دیروز که باحال تر حرف میزد .دلش از دست من پر بود چون لباساشو داشتم عوض میکردم ،گشنشم بود، با یه حسی صحبت میکرد .خیلی باحال که مامانم رو کشوند پایین. تازه من فکر کردم مامانم زنگ موبایلم زده که بعدش کاشف به عمل اومد که نخیر امیر آقا شماره گرفته و 5 دقیقه نا قابل صحبت کردن ...
24 آذر 1390

امیر رقاص(شرمنده که رمز داره)

سلام پسر مامان اینجا یه ذره لباسات مشکل دارن به خاطر همین این پست رو رمز دار میکنم . وقتی این کلیپتو از موبایل میبینی حسابی حال میکنی .میرقصی ،میخندی و نشون همه میدی خودتو. تو مزرعه بابا بزرگ اینا هم دیشب دعوت بودیم اونجا هم حسابی رقصیدی.فیلمش تو موبایل خاله هست ازش که گرفتم میزارم همینجا چون هممون توش معلومیم.راسی از بابابزرگ هم شاباش گرفتی. ...
9 آبان 1390
1