شیطونیها و کارای جدید آق امیر ما
سلام پسمل مامانی
تازگیا کشف کردم که موقعی که خوابی دیگه چشمات باز نیست.شاید پلکت بزرگ شده یا چشمت کوچیک شده.
٢تا عکس هم از آتیش سوزوندنات دارم که میزارم.
راسی دیگه کاملا راه میری خیلی کم میخوری زمین.اصلا چهار دستو پا راه نمیری.دستاتم به دو طرف برا تعادل باز نمیکنی.تلو تلو هم نمیخوری.فقط مای بی بیت این وسط خیلی مزاحم پیشرفتته وگر نه تو هوا راه میرفتی.
راسی برا ظهر خودمون ٢ تا آبگوشت درست کردم که تو عاشقشی .از ساعت ٨ تاحالا بیچاره داره میپزه
این عکس ماله چند شب پیشه چون تو موبایل بابابزرگ بود یادم رفت زود تر بزارم.به اینی که دستته میگن کمچه.مامان بزرگ خریده که وقتی میخواد برنج آبکش کنه ازش استفاده کنه.وقتی برنج خیلی زیاده.تو آشپز خونه بود این.تو هم رفتی و ورش داشتی آوردیش بیرون .خیلی سنگین بود .با یه دست بلندش میکردی.بابا بزرگ کلی حال کرده بود.گفت زهرا پاشو ازش عکس بگیر .منم که حواسم به عکسام بود شما به میز نزدیک شدی و شترق این کمچه رو زدی به میز شیشه ای . شکوندی قسمت پایینیش رو.
این یکی از خسارت های سنگینت بود.چون تا حالا خیلی بشقاب و لیوان شکوندی.
اینجا هم که ملاحظه میفرمایید از صندلیها خودش رفته بالا وبعد رو دسته ها و بعد رو پشتی مبل و بعد رو اپن.از همه جالب تر اونور اپن تو آشپز خونه میز ناهار خوریه که روش یه ظرف قرص اسمارتیز بود که خم میشد و از توش اسمارتیز بر میداشت و میخورد.
راسی یاد گرفتی تلفن یا موبایل میزاری در گوشت و میگی ا یعنی الو خودمون.ای جانم تازه دستتو میزنی به گوشت و به ما هم میگی شما هم الو کنید