امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

یزد و شیطونی های نا تموم امیرعلی

سلام پسر شیطون بلای من پنج شنبه رفتیم یزد برا ماشین که متاسفانه ماشین درست وحسابی پیدا نشد . قرار شد دوباره یک شنبه هم بریم . رفتنی که تو ماشین فقط آتیش سوزوندی از پشتی صندلی میرفتی بالا تا این حد. تو خونه دایی که نگو و نپرس ترکوندی .اونجا هم که برعکس خونه خودمون اصلا مناسب نیست برات از نظر ایمنی.هر کاری خواستی کردی دیگه .از پله ها میرفتی بالا.میرفتی سر میزا که روش کلی چیر میز بود.اما جمعشون کردم .ولی بازم شیشه رو میزو هل میدادی تا این حد .تو خونه دایی یه لحظه آرامش نداشتم از دسته تو مگه میشد تنهات گذاشت .خلاصه به تو که خیلی خوش گذشت. به من هم همینطور . شبش رفتیم پارک کوهستان .جالبیش اینجا بود که از سبزه بدت میومد ما ...
21 مرداد 1390

امامزاده عبدالله و امیرعلی

سلام سلام امیر مامان دیشب 3تاییمون رفتیم امامزاده .خیلی وقت بود نرفته بودیم 3 تایی .همیشه وقتی از تو خیابون رد میشدیم سلام میدادیم .اما قسمت نمیشد بریم .ازت چنتا عکس انداختم. اول واسادی برا عکس بعدش اینجوری شدی بعدشم نشستی.تنبل اینجا هم یه پسره نشسته بود که تقریبا 3-4 سالش بود تو رفتی سمتش اونم بغلت کرد. وقتی ولت کرد.تو هنوز واساده بودی هلت داد خوردی زمین .خیلی بچه بدی بود .گفتمش برو پیش مامانت که پرو پرو گفت با بابام اومدم اینجا هم سر خاک باباجون که نه تو دیدیش و نه من .من 1 سالم بوده و بابایی هم 9سالش بوده که باباش مرده .همه میگن که مرد خیلی خوبی بوده .خدا بیامرزتش.خیلی زود م...
19 مرداد 1390

کادوهایی که امیرعلی گرفته

عکس کادو هاتم برات میزارم تا یادت باشه چیو کی آورده برات ،از بعضیاشم یادم رفت عکس بندازم اینارو مامان بزرگ و بابابزرگت دادن.یه قهوه ساز و استکان که ماله منه سطل و جا دستمالی که ماله توئه دسته جمعی عکس انداختم حال و حوصله نداشتم تکی تکی ماشین قرمزه با اون لباس و شرته رو فرشاد داده اون آقا خره که رنگش آبیه و بادیه مهدی و علیرضا دادن البته استخر خریده بودن ولی چون 2 تا داشتی رفتیم دادیم اینو گرفتیم برات     belz رو عمو کاظم داده اون قطار حباب سازو هم مامان معصوم داده اسکوتر رو خاله محبوبه داده تو اون بادیه میبینی یه کیفه ،توش لباس ارتشیه ،ممد آقا و ابوالفضل دادن ...
17 مرداد 1390

عمو حسام امیرعلی

سلام عزیزم امیر مامان میبینی عمو حسام چقدر مهربونه که برات تو وبلاگش پست میزاره .وقتی بزرگ شدی میخوام مثه عمو حسام با معرفت باشی نه مثه بعضیا حسود .مرسی عمو حسام www.everything2011.blogfa.com حتما به وبلاگ عمو حسام امیرعلی سر بزنید و نظر یادتون نره     ...
17 مرداد 1390

یه غافلگیری باحال!!!

سلام امیر مامان دیروز رفتم دندون پزشکی،خیلی ترسناک بود .یکی از دندونام عصب کشی داشت.بعد از دندون پزشکی با بابایی رفتیم برا تولدت کلی خرید کردیم یه عالمه پفک،قرص اسمارتیز،شمع،کلاه تولد،کاغذ کشی و اینجور چیزا. لباس دومی رو تو تولدت تنت میکنم. راسی یه بچه همشهری که مثه خودت خیلی باحاله سورپرایزم کرده .این آدرسشه برو ببین تو وبلاگش چیکار کرده برات www.everything2011.blogfa.com تازگیا یه کارای باحال و خنده داری ازخودت در میاری که از خنده روده برمون میکنی .از خودت صدا در میاری با یه عالمه کارای دیگه. ...
16 مرداد 1390

کل جزئیات تولد امیرعلی با کمی اختصار

سلام پسر مامان بلاخره جشن تولدت،به خوبی و خوشی تموم شد .ایشالا که ١٢٠ سال زنده باشی و کنار همدیگه شاد زندگی کنیم .مامان جونم مطمئنم که میدونی من و بابایی عاشقتیم .برات بهترین آرزوها رو داریم.همیشه کنارمون بمون تا ابد . حالا بزار از جشن تولد پر از هیجانت بگم .خونه رو که تزئین کرده بودیم .بعد هم غذا برا افطاری مرسح پلو درست کردیم و سفره افطاری رو چیندیم .طبقه بالا خونه بابا بزرگ مراسم مردونه بود و طبقه پایین خونه خودمون مراسم زنونه.فقط افطاریمون جدا بودا .موقع تولد همه مختلط بودن.از نوع کاملا اسلامی . بعد از اینکه افطاریمون رو خوردیم من اومدم با دوربینی که از (خاله وحیده) دوستم گرفته بودم عکس بگیرم دیدم که شارژ نداره در...
15 مرداد 1390