نزدیک بود سکته بزنم امروز
امیر مامان امروز نزدیک بود سکته بزنم.
صبح که از خواب پا شدم دیدم بابایی رفته بیرون تو هم همون موقع بیدار شدی.
من رفتم دشویی اما صدات میومد خیالم راحت بود.وقتی اومدم بیرون دیدم نیستی تو اطاقا رو گشتم تو آشپزخونه تو حیات بازم نبودی .کلی صدات زدم.بعد دیدم که سوییچ بابایی رو طاقچه است.فهمیدم یه کاسه ای زیر نیم کاسه است .اومدم و تو کمد دیواری رو هم نیگا کردم بله دیدم هر دوتون اونجایین.بابایی میخواست منو اذیت کنه که کاملا موفق شد.
بابایی گفت که نرفته بودم بیرون رفته بودم آب کولر رو ببینم.وقتی اومدم تو اتاق دیدم حاج امیر تو کمد دیواری پای چرخ خیاطیه.منم برش داشتمو قایم شدیم.
بهم گفت دیگه این در کمد دیواری رو باز نزارم.خطرناکه.منم که از عمد باز نذاشته بودم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی