دوباره دندون نو مبارک!!!
سلام قهرمان کوچولوی مامان
میدونی دیروز چی شد؟دیروز از پله تو راهرو افتادی و گریه کردی.وقتی بغلت کردم تا آرومت کنم تو دهنت یه چیز خوشگل و براق دیدم که جدید بود.آره مامانی دندون پنجمیت ٥ هم در اومد.مبارکهتازه شبشم دوباره دیدم که شیشمین دندونتم داره در میاد.خیلی ذوقیدم..داری کم کم بزرگ میشی.داری مرد میشی.
دیشب منتظر بابایی بودیم که بیاد دنبالمون بریم شرکت تعاونی خرید که عمه زکیه زنگ زد و گفت که آش پختیم بیاین باغ دایی رضا اینا.که رفتیم اونجا .بابایی باید زود برمیگشت خونه چون باید میرفت سر کار.ولی ما موندیم و با عمه اومدیم خونه.وقتی رسیدیم در خونه من کلید نداشتم زنگ بابابزرگ زدیم گفت من تو راه تهرانم.بعد ما رفتیم خونه عمه خانم تا عمو رضا شوهر خاله محبوبه بیاد دنبالمون تا برگردیم خونه.
راستی به این نتیجه رسیدم که اونروز که تب کرده بودی به خاطر سرما خوردنت نبوده بلکه به خاطر دندونات بود.شرمنده بهت تهمت زدم گلم.