حموم کردن به یاد موندنی
امروز بعد از ظهری با بابایی رفتی حموم اولش کلی تو وانت بازی کردی بعد که بازیت تموم شد بابایی صدام زد که بیام بشورمت .خیلی پسر آقایی بودی هیچی نگفتی فقط وقتی میخواستم موهات با صورتتو بشورم یه ذره نق نق کردی .و وقتی هم که میخواستیم سرت رو آب بکشیم مثه اینکه آب و صابون رفت تو دهن و بینیت.معذرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی