فتح پاسیون
سلام عشقم
اینجا خونه مریم دوسته مامانه.از کربلا برگشته بودن .رفته بودیم دیدنش دو تایی.کلی با پسرش کل کل کردی سر تفنگ و ماشین و توپ.این هم یه لحظه کمیاب از وقایع بعد از عطسه.ای جانم از خجالت سرتو بالا نمیاوردی.
دیروز که داشتم پست قبلی رو مینوشتم دیدم صدای تق و توق میاد .اومدم تو هال و با این صحنه مواجه شدم.از ماشینت هم برای فتح پاسیون استفاده کردی.پاسیون چه عرض کنم ،یه جورایی دکوری دوم.
اون مرغابی رو براداشته بودی و باهاش بازی میکردی و بهش میگفتی گوگه.
بابایی ماهی خریده بود گذاشته بود کنار آشپزخونه و شما یه نیم ساعتی باهاش مشغول بودی .الانم داری دهنش رو بهم نشون میدی.نازشم میکردی و میگفتی دایی.تازه به خود ماهی هم میگفتی بایی.
دیروز صبح زود از خواب بیدار شده بودم و بابایی هم صبح زود رفته بود کلاس.برا همین ظهر خوابمون برد و تو هم اصلا خوابت نمیومد.گفتیم بیخیال تو بیدار باش و ما میخوابیم.که هنوز چشممون گرم نشده بود که یه صدای بلند از خواب بلندمون کرد.بله امیر ؟آقا تشریف برده بودن رو دسته مبل و میخواستن چراغ اضطراری رو بردارن که هم چراغ رو و هم مجسمه پلی استر رو انداخته زمین.مجسمهه که داغون شد.چراغ اضطراری هم به لطف امیر آقا دیگه روشن نمیشه.
از این خرابکاریا گذشته بچم خیلی هم با استعداده.یه عمو فردوس داره که هر دکمه اش رو فشار میده یه کلمه رو میگه و امیر آقای ما هم دست و پا شکسته اونا رو تکرار میکنه.و وقتی هم دکمه ترانه اش رو فشار میدی مثه رهبر ارکست دستاشو تکون میده و حال میکنه.