نمایشگاه کتاب
سلام پسرم
الان یه چند روزی که خودت تنهایی سوار روروئکت میشی.بدون اینکه کمکت کنیم.فیلمتو گرفتم ولی هر کار کردم آپارات بازش نمیکنه.
دیروز رب انار میخوردی ،که چندشت میشد و چشات و میبستی .ما هم برات میخندیدیم.که حالا خوشت اومده و هر چی میخوری این کارو میکنی.
هر چیزی که بخوای فقط با جیغ زدن بهمون میفهمونی.اگه چیزی رو بخوای بهمون بدی و ما حواسمون نباشه جیغ میزنی و میگی بوگا.
دیشب رفتیم نمایشگاه کتاب.بلاخره تو بافق ما هم یه نمایشگاه درست و حسابی زدن.از طرف شرکت بابایی بهمون بن خرید کتاب داده بودن.برات چنتا کتاب خریدیم که هم به درد الانت میخوره هم به درد آینده.امشب دوباره میریم تا برات دایره المعارف مصور بخریم چون مغازه میده 40 تومن چون ما بن داریم نصف قیمت حساب میکنن.پس چه بهتر که الان بخریم برات.
دیشب کلی تو نمایشگاه شیطونی کردی.هی راه میرفتی و هر چی میدیدی جیغ میزدی و میخواستی.آخر سر هم که گشنه شدی و درست حسابی جیغ میزدی.
یه بسته خونه سازی برات گرفتیم .بزرگشو داشتی ،کوچکشم گرفتم تا راحت تر باشه برات.کنارش یه جعه است که توش 17 تا کتاب .که در مورد حیونا،وسایل خونه،..... . یه دونه هم کتاب گرفتم برا آینده که مثه تخته وایت برده و آموزش الفباس.یه کتاب فرهنگ مصور هم خریدیم با 4 تا اون کتاب کوچولو ها که خیلی کاغذاش سفتن و خودت میتونی ورق بزنی بدون اینکه پارش کنی.که دیشب یکی از اون 17 تا کتاب رو پاره کردی.هنوز از خریدنشون ٢ ساعت نگذشته بود.
امشب هم با مامان بزرگ و خاله محبوب و دوستم میریم دوباره نمایشگاه.