هیجان!!!
درود دو صد بدرود بر یاران همیشگی وبلاگمان
جای بسی خوشحالیست "دیش درای دیش دادای "با ریتم پر از هیجان خوانده شود چون بنده با اینجور کلمات میزان هیجانم رو بیان میکنم
میخوام یهویی بگم خبرمو که شما هم شوکه بشین.(دقت کنید افراد مسن ،ناراحتی قلبی و اطفال دورو ور نباشن)
دارم میرم دانشگاه ،دانشجو شدم رفت
از شنبه کلاسام شروع میشه .بهم 17 تا واحد دادن .تو هفته فقط 2 روز کلاس ندارم یکشنبه ها و چهار شنبه ها.
باید برم کلی ژسته دانشجویی یاد بگیرم موقعه ثبته نام اولین سوتیهامو دادم
رفتم پیش خانمه برای ثبته نام میگه مدارکت تکمیل نیست برو بعدا بیا .منم میگم کلاسا پر نشه.
طرف داره کارای انتخاب واحدمو میکنه میگه برین تو سایت برنامه هفتگیتونو چاپ کنین .میگم مگه نباید انتخاب واحد کنمطرف میگه ترم اولو دانشگاه براتون این کارو میکنه.منم میگم چه خوب
با اینکه ثبته نام کردم تو دوره ترمی کاردانی نرم افزار کامپیوتر ولی هنوز پرونده ام ناقصه،مدرکه اصلی دیپلمم گم تشریف دارن.گم گم که نه تو اثاثاث و اصلا حسش نیس برم بگردم تا پیداش کنم.رئیس دانشگاه با پادر میونی بابام بهم 1 ماه مهلت داد تا مدرکو بیارم
بریم سراغ امیر آقا که الان خواب خوابن .بچه ام طی دو روز دو تا بلا سرش اومده.دفعه اول از بالکن 30 سانتی خونه مادر شوهر افتاده پایین چون کفش بزرگترا رو پا کرده بوده .و پاش زخمی شده بدجور.با اینکه خوب شده زخماش ولی هر وقت یادش میوفته یا میبینتشون لنگان لنگان راه میره.
اتفاقه دومی هم که ماله همین دیشبیه که داشتم جناب مادر شوهر جان رو میرسوندم خونه خان داداششون که ماشین جلویی یهو میزنه ترمز و امیر آقا هم چون رو صندلی جلو واساده بودن،کله ملق میزن کف ماشین.که اینجا هم بخیر میگذره و اتفاقه خاصی نمیوفته بجز ترسیدنه امیر و بنده و مادر شوهر
دیشب موقع خواب به امیر شیر پاستوریزه دادم بخوره تا بخوابه.نصفه شب دیدم داره گریه میکنه با ولومه کم و میگه مامان جیش کردم.که میبینم بعله .سریع جاشو عوض میکنم و بهش میگم هر وقت تو خواب جیش داشتی مامانو صدا بزن .که بچم ناراحت میشه دوباره و میزنه زیر گریه وبا کلی منت کشی و اشکال نداره آرومش میکنم.
خدا رو شکر تو قضیه از پوشک گرفتن زیاد اذیت نشدیم هم من هم امیر .الان دیگه بچم مستقله مستقله و فکر کنم خودشم احساسه غرور میکنه.
تنها مشکلی که با امیر دارم موقعه شلوار پا کردنشه.که اونم به زور شکلات مرتفع شده.
تمام ذکر و فکرش شده دو تا عمو آخریاش.چپ میره راست میاد میگه عمو اسگل(اصغر)عمو کاسم(کاظم)
قبلنا تا با ماشین میرفتیم خیابون گردی امیر همش چشمش به پیاده روها بود تا گربه ببینه .حالا همش نگاش به سقف خونه ها و مغازه هاس تا آنتن تلویزیون ببینه و بهشون میگه هنا پیما(هواپیما)
شعر اتل متل و قل هو الله رو دست و پا شکسته میخونه.
تازگیا خیلی خوانندگی و مداحی میکنه .خوانندگیش که نامفهومه ولی مداحیش مادر مادر یا حسین حسین یا مهدی بیا مهدی بیاس.
عاشقه تیکه کلاماشم.دارم رو دوچرخه جون میکنم میاد با میله میکنه تو چرخش میگم نکن امیر میگه نکنم؟ (یه ذره کشیده و سوالی خوانده شود)
میگمش امیر نرو بالای مبل میوفتیا، میگه کجا میوفتم؟میگم میوفتی زمین .میگه نمیخوام بیوفتم زمین.
به صورت وحشتناک پیگیر رژیم و لاغری هستم.روزی 1 ساعت پیاده روی میکنم.تو خونه دراز نشست و با کمر بند لاغری هم کار میکنم.تو خونه مامانم هم با دوچرخه ثابت کار میکنم.برنج هم از برنامه روزانم خارج شده به سلامتی.هر کی پایس بیاد کل کل
ضعف پیمانکار دلیل بی مهری در ساخت مسکن مهر بافق/ تا سال دیگر از افتتاح مسکن مهر بافق خبری نیست
اینم یکی از تیترای مهم سایت خبری بافق فرداچی بگم والا همشو مدیونه دولته عَدالت محوریم
این لگو ها سوغاتی مامان منیر و بابا احمد از مشهده و هنر نمایی دایی محسن
یه چشمه دیگه از همون هنر نمایی ها.امیر آقا فقط استاد ویران کردن هستن این وسط.راسی بعضی وقتا هم که حسشو داشته باشه تمام اینا رو کنار هم میچینه و میگه هناپیما (هواپیما)درست کردم
جمعه شبی هم به مناسب دحو الارض نمیدونم درست نوشتم یا نه .با مادر شوهر و خواهر شوهر جان رفتیم عباسیه روضه
تو ادامه مطلب صندلی ای که با کمک جناب همسرجانمان درستیدیم رو رو نمایی میکنم خواسین یه سر بیاین
مرحله دوم و سوم
این ادامه همون قوطی نوشابه هاس.
بالا و پایین قوطیا رو تخته گذاشتم و با سیم محکمش کردم.
بعد دورتا دورشو ابر کشیدم.
بالاش یا همون جای نشستنشو اول یه لایه ابر چسبوندم رو تخته بعد یه عالمه الیاف گذاشتم و بعد دوباره ابر کشیدم روش.