عروسی امیر عمه
دیشب جاتون خالی رفتیم عروسی پسر عمم. خیلی خوش گذشت جاتون خالی.امیر آقا که همش پیش باباش بود .راسی اسم داماد هم امیر بود.ایشالا دامادی پسر خودم. خلاصه من که خوشحال بودم که امیر پیش باباشه.راحت بودم حسابی .بهناز دختر دختر عموم همش میگفت برو امیرو بیار میگفتم بابا بیخیال بزار حال کنیم میاد اینجا سر و صداس نق نق میکنه.باباش یه بار اوردش گفت گشنشه تغذیه اش کن.اما اصلا چیزی نخورد به خاطر سر و صدا همش دور و ورو نیگاه میکرد. اصلا دوست ندارم پسر بیاد تو مجلس زنونه.میترسم چشم و گوشش بجنبه یهو. ...