امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

دندون نو مبارک

امیر مامان میدونی امروز چی کشف کردم؟ آره عزیزه دلم یه دندون خشگل جدید و تازه تو دهنت.خیلی ذوقیدم.خیلی هیجان دارم میخوام ببینم وقتی 2 تا دندون بالاییات در میان چه شکلی میشی؟ خدا کنه دندون بالاییات بدون دردسر در بیان و اذیتت نکن جیگلم. پس نتیجه میگیریم که اولین دندون پایینیت 11 فروردین 90 و اولین دندون بالاییت 20اردیبهشت 90بیرون اومد. مبارک باشه گلکم. ...
20 ارديبهشت 1390

حموم کردن به یاد موندنی

امروز بعد از ظهری با بابایی رفتی حموم اولش کلی تو وانت بازی کردی بعد که بازیت تموم شد بابایی صدام زد که بیام بشورمت .خیلی پسر آقایی بودی هیچی نگفتی فقط وقتی میخواستم موهات با صورتتو بشورم یه ذره نق نق کردی .و وقتی هم که میخواستیم سرت رو آب بکشیم مثه اینکه آب و صابون رفت تو دهن و بینیت.معذرت ...
20 ارديبهشت 1390

خونه خاله وحیده

دیشب دوتاییمون با هم دیگه رفتیم خونه خاله وحیده.همین که رسیدیم خاله وحیده بغلت کرد و بردت تو اطاق.کلی با هم حرف زدیم.تو هم همش نق میزدی.برات یه عروسک آورد .داشتی با عروسک بازی میکردی که یه لحظه چهار دست و پا شدی ،خاله وحیده گفت عکسشو بگیر بزار تو وبت بگو خونه من بوده،همین که اومدم عکستو تو اون حالت بگیرم خوردی زمین و گریه کردی،شانس نداشت دیگه.آلبوم عروسیش رو هم آورد دیدیم خیلی قشنگ بود.برامون آجیل ،هندونه ،گز آورد بخوریم.گدا شام هم درست نکرده بود که بخوریم.گشنه فرستادمون خونه.بعد از ١ ساعتی که خیلی اذیت کردی و ما همه حرفامون رو زدیم تصمیم گرفتیم که بیایم خونه.که قرار بود بابایی بیاد دنبالمون بعدش وحیده گفت من میبرمتون.گفتیم باشه چه بهتر .وق...
13 ارديبهشت 1390

داری بزرگ میشیا!!!!

دیشب برا اولین بار تونستی یه کارو تقلید کنی.دایی سرش و تکون میداد تو نیگاش میکردی و میخندیدی.وقتی که کاری نمیکرد تو سرتو تکون میدادی .یعنی اینکه اونم اینکارو بکنه.نهدوربین نه موبایل دمه دستم نبود که ازت عکس بگیرم.ایشالله یه فرصت دیگه ازت درست و حسابی تو این حالت فیلم میگیرم.   ...
11 ارديبهشت 1390

امان از دست این دندونات

امیر مامان دیروز خیلی روز بدی بود آخه شوهر عمم مرد.خدا بهشتش بده.دیروز تو خونه عمت بودی آخه هوا خیلی گرم بود .میترسیتم گرمازده بشی .عمه گفت پسر خوبی بودی.زیاد گریه نکردی.فقط بعضی وقتا غریبی میکردی از حسین آقا.دیروز بعد از 3 روز غذا خوردی ،خیلی خوشحال شدم که بالا نیاوردی.ایشالا امروز برات سوپ درست میکنم تا جون بگیری.آخه تو این 3 روز که تب داشتی انگار نصف شدی.ایشالا که همیشه سالم باشی و هیچوقت مریض نشی آخه اصلا طاقت ندارم.خداکنه زود زود هم دندونات رشد کنن .تموم بشه یرن پی کارشون.از دست واکسن اومدی 4 ماه نفس راحت بکشی که دوباره دندونا شروع شدن.امیر دعا کن زود بزرگ بشی مامان.         ...
8 ارديبهشت 1390

صحنه ای از تلاش برای نمونه گیری ادرار!!!

اون شبی که میخواستیم ازت نمونه ادرار بگیریم همسایمون اینا اومدن خونه مامان بزرگ من و تو و خاله تو اطاق بودیم.من بعضی وقتا میرفتم پیششون.بعدش الهه دختر عموم اومد اونجا با دخترش هورا .اینقده تپلیه.باهاش یه عکس داری.خلاصه جیش نکردی اونشب.فردا صبح تلاش کردی جیشم کردیا ،اما سوراخ بود کیسه ما هم چسب زدیم .وقتی بردیم آزمایشگاه .گفتن که این خوب نیست.دوباره از اول اومدیم خونه دوباره تلاش کردیم این دفعه که جیش کردی آزمایشگاه تعطیل بود.الان جیشت از دیشب تا حالا تو ماشین باباییه .فاسد نشده باشه خوبه.     ...
8 ارديبهشت 1390