امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

زینب دایی هم پرید

سسسسسسسسلام چقد عجیب که من اینقد زود اومدم باز وبلاگ آپدیت کنم😁 دیشب مامان منیر ،زینب دایی رضا رو پاگشا کرد . امروز صبحم بابا و امیرعلی رفتن خوسف . من موندم حلما بانو 😍حلما خانم راس ساعت 12 از خوا بیدار شد قبل از سلامم گفت برام برنامه کودک بزار و الانم داره میبینه با ظرف میوه کنارش😜 اینم از رقص یواشکی حلما و هانیه اینجا هم تولد تازه عروسمونه ...
24 تير 1399

بعد از یه مدت طولانی برگشتیم بلاخره

سلام سلام خوب هستین دوستای گلم؟ بلاخره بعد از یکسال طلسم تنبلی شکسته شد و در اوج امتحانات پایان ترمم اومدم تا پست بزارم😜 مستقیم بریم سراغ عکسا که چیزی برا گفتن ندارم😋 این عکسو دیشب حلما بهم نشون داد .کلی کیف کردم چقد بچه بودم شاید اینجا هم سن و سال حلما باشم حدودا 5 ساله .داداشمم 8 یا 9 سالس .بابامم چقد جوون بوده یه تار موی سفید نداره تو افقم محو شده 🤩 این عکسم برا ماه رمضونه که منتظریم تو حیاط تا بریم باغمون برا افطاری .مبل سلطنتی ای هم که رئوش نشستم براش کلی ایده دارم اینم حلما خانم 4 سال و 8 ماه و 17 روزه در عروسی زینب دایی رضام.در اوج کرونا🙄کرونا نگرفتیم صلوات اینم یه عکس مامان دختری ...
17 تير 1399

کرج خرداد ۹۸

سلام خوشگل موشگلای وبلاگم دقت کردین چقد کم پیدا شدم😁 این دنیای مجازی لنتی ،وبلاگو ازم گرفته وحشتناک الانم گفتم تا عرق این سفر اخیرمون خشک نشده بیام یه پست بدون عکس بزارمو برم و یه مدت گم و گور شم😁 جاتون خالی دوهفته پیش ۲۴ خرداد ۹۸ با مامانم و ابجیم ،بچه ها رو زدیم زیر بغلو راهی کرج شدیم برا دوهفته بدون همسران 😁 عجیب کیف میده خانوادگی سفر رفتن بدون همسر 🤣 خلاصه دوهفته با سر و صدا و دعوا و جیغ و داد در آپارتماانی ۷۰ متری سپری شد البته لا به لاش شهر بازی و بازار هم میرفتیم😍 این اولین سفری بود که من گوشی دستم نبود و از دنیای مجازی دور بودم تا حدودی حالا علتش چون همش دست حلما خانم بود و ایشون هم در یوتیوب مشغول دیدن خمیر باسی ،اسلایم،برن...
2 تير 1398

❤❤❤

سلام سلام سلام چقدر دلم برا اینجا تنگ شده بود شیرین زبونیای حلما باعث شد بیام یه سر بزنمو و از حرف زدناش یه یادگار بنویسم. راستی سال نوتون مبارک سال۱۳۹۸ امیدوارم سال خیلی خوبی برای همه مردم ایران هم باشه میدونم امسال خیلی بد شروع شد با این سیل هایی که سرتاسر ایران  اومده ولی امیدوارم که تا آخر سال بتونیم سال خوبی داشته باشیم حالا بریم سراغ شیرین زبونی های حلما خانم پرتقال....پوگلات گاو...آف گلابی....اولابی پنکه...پنده مو....مون پا....پات آب بازی...آب باسی کیان....تیان بابارضا.....بابا لسا سیب....شیب گوشواره.....اوفشاله😁 فشار....شفال تخم مرغ....توخو مُغ وقتی هم گرمش میشه میگه هوفَم شد گوساله....اوساله وای هیچی یادم نمیاد چی ها می گفت ...
21 فروردين 1398

حال و احوالمون

سلام .خوبین؟با این اوضاع نابسامان مملکت در چه حالین؟😁 ما که حدود دوماهه در حال بازسازی زیرزمین خانه پدری هستیم برای نقل مکان کردنمون . لامصب هیچ جورم تموم نمیشه ، خسته شدیم خفن 😣 امیر علی دوتا کلاس میره تو تابستون .یکی اموزش شنا یکیم رباتیک که ترم سومه . حلما هم به حول و قوه الهی بلاخره خانمی شدو جیشش رو میگه 😁😉۲۸ تیر ۹۷ امروز مریم سادات دختر عمه اشون مهمون خونمونه و دارن با هم بازی میکنن ۲۴ تیر هم روز دختر بابا احمد دعوتمون کرد باغ رستوران سادات 😍 عشقای من .جای غزل عمه خالی بابا احمد مهربونم😍 قرتی خانم مامانشه😍😚   ...
28 تير 1397