پارک
چند شب پیش من و بابایی ،دایی محسن و زندایی سونیا رو دعوت کرده بودیم شام تو پارک آهن شهر .همه اومده بودن بیبی هم بود با بچه های عمه زکیه.آخه عمه ات رفته بود شلمچه.رورواکت رو هم آورده بودیم پارک .کلی حال کرده بودی دور میزدی بازی میکردی.جیغ میزدی.کلا خوشحال بودی.آخه بار اولت بود که با رورواک راه میرفتی .اونشب هم یادم رفته بود دوربین بردارم.از این به بعد هر وقت یادم رفت فیلمبرداریت کنم .میامو یادداشت میکنم برات.خوبه؟
آخه از وقتی به دنیا اومدی تا الان که ۸ ماهته از هر کاری که کردی فیلم گرفتم.ایشالله بزرگتر شدی همه شیرین کاریات رو میبینی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی