خواب یک فرشته!!!
امروز خیلی مامان رو اذیت کردی ،نمیتونستم به خاطر جراحتم بهت شیر بدم.3بار غذاتو داغ کردم تا بدمت ولی نخوردی.آوردمت تو آشپزخونه شاید آروم بشی ولی بد تر شدی.از یه طرف میرفتی سراغ سبد سیب زمینی و پیازا و از یه طرف میرفتی سراغ پاکت شیرا که رو زمین بودکم کم داشتم کچل میشدم .تازه سرما هم خوردم اصلا حال و حوصله نداشتم.همین که بابایی رسید خوشحال شدم.اومد و باهات بازی کرد .گذاشتت رو تابت و هلت میداد.منم پای کامپیوتر بودم.که صدام زد بیام ببینمت که دیدم رو تاب خوابی.خیلی صحنه جالبی بود گفتم حال میده این عکس برا مسابقه خواب فرشته.که ازت 5-6 تا عکس گرفتیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی