امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

5 ساله شدن امیرعلی و مسافرت 10 روزه

1394/6/3 14:22
1,778 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همراهان همیشگی وبلاگ خاک گرفته ی منخندونک

خوب هستین مثه ما ؟ما که عالی پرفکت درجه یک

دوباره مامان زهرای تنبل قصه ی ما چشم خورد و اومد پای کامپیوتر

خب حالا از کجا شروع کنم براتونخندونک

مهمترین خبرو بگم اول بهتره .اونم تولد 5 سالگی پسر ارشدم امیرعلیه با یک ماه تاخیر .خجالت

شرمنده دیر شد و نتونستیم برات تولد بگیریم .ایشالا سالهای آینده تلافی میکنیمچشمک

محبتایشالا پسرم جشن فارغ التحصیلیت و دامادیتمحبت

خبر مهم دومی هم عینک

نینی تو راهی ما دخترهمحبتحلـــــــما خانمبوساینم اسمش

از عکسهایی که گذاشتم و موضوع پست ضایع است که دوباره رفتیم مسافرتخندونک

مسافرتمون دقیق 5 روز بعد از ماه رمضان و فردای عروسی پسرخالمه ام احمد بود .

ایندفعه رفتیم یه مسافرت شلوغ و خانوادگی و پر از چالش

مسافرتمون مقصد مشخصی نداشت آخه همش تو راه بودیم و از اینور به اونور

یه جورایی تو کرمانشاه و شهرکرد و لرستانش توقف داشتیم .و به جاهای تاریخی و دیدنی اونجاها رفتیم

قلعه فلک و الافلاک ،آبشار بیشه ، طاق بستان ، غار قوری قلعه و بام لرستان و چند جای دیگه که اصلا اسماشون یادم نیستخجالتبنازم به این حافظهخنده

و یه شهر باحال به اسم جوانرود .که شهر مرزی بود و جون میداد برا خرید.جاتون خالی کلی خرید کردیم و روحمون شاد شدزیبا

دیگه چیزی از سفر یادم نیست .زیر عکسا توضیح میدم

بریم سراغ حاج امیر گلمون که واسه خودش آقایی شده بیا و ببین

بچم ینیا داره لحظه شماری میکنه برا دیدن نینی

هوامو داره که فیلم ترسناکمحبت و خون نبینمخندونکجلو چشمو میگیره میگه نگاه نکن برا بچه خوب نیستمحبت

چند شب پیشا هم رفته بودیم با خانواده همسرجانمان پارک آهنشهر،که امیرآقا در حین گرفتن مرغابی به دریاچه سقوط میکنه .خوشبختانه کناره های دریاچه اصن عمق نداره فقط هر چی دلتون بخواد لجنی و پر از آشغال.که جناب همسر سریع از آب میکشتش بیرون..ولی من موندم چجور تو اون چند ثانیه اون زیر لجنخوار و ماهی بزرگ دیده خنده

از وقتی که از مسافرت برگشتیم پاتوق ساعت 3 پدر و پسر شده استخر آهنشهر .

راسی دو تا خبر عالی و توپ رو داشت یادم میرفت بلاخره مامان زهرای قصه ما داره عمه و خاله میشه بغلتبریک خیلی جانانه به خودم .ایشالا زهرا جان به همه ی آرزوهات برسیزبانچه تحویلی گرفتم خودموخنده

آبشار بیشه

بلاخره رسیدیم به عکسا ...اینجا بهشت نیست ولی یه جا تو مایه های همونه.آبشار بیشه خیلی معرکه بود چه آب خنکی .ینیا صفا میکردی .نشد برم شنا ولی آقایون حسابی جای ما رو خالی کردن .زبان

اینم امیرعلی قهرمان قصه ی ما و جناب چرخنگ

ای جونم اینم اسرا خانم گل و تپل که دختر عموی امیرعلی تشریف دارن.

اینجا مریض بود ولی خدا رو شکر خوب شد .امیر ما که عاشقشهمحبت

اینجا بازم همون آبشار بیشه است .از رو دره اش قطار رد میشد درسخوان

اینجا موزه مردم شناسی فلک و الافلاکه.خیلی خوشکل بود

بازم همونجازبان

اینم یادگاری من تو دفتر خاطرات همون موزه.

(قابل ذکر میباشد که جناب آقای حسین مرادی ،یه بابایی بود که یه عالمه سنگ قیمتی و جواهر اهدا کرده بود به موزه)گیج

بدون شرح!

اینجا پارک کیو بود فک کنم تو همون کرمانشاهخندونک.عجب دریاچه بزرگی هم داشت

اینجا هم که از گرمای شدید تو سایه نشسته بودیم در جوار طاق بستان عزیز

بدون شرح!

اینم غار قوری قلعه در نزدیکی شهر جوانرود.

این غار هم  خیلی قشنگ بود به پای غار علی صدر همدان نمیرسه ولی در نوع خودش قشنگ بود


شرمنده که عکسا کم بود .به علت وجود مونوپاد جان قه قهههمه عکسها خانوادگی تشریف داشتن

 

پسندها (5)

نظرات (15)