گردش 3 ساعته!!!
سلام جیگر طلای مامان
دیروز با بابابزرگ اینا رفتیم روستاهای اطراف شهر.بابایی هم میخواست بیاد ولی ماشین خراب بود آخه همش داغ میکرد.هر روستایی میرفتیم استخر هاش خالی بودن به خاطر اینکه پارسال زمستون بارندگی زیاد نبود.ولی بلاخره یه روستا پیدا کردیم که استخرش پر بود.همین که وسییله ها رو آوردیم بیرون و آماده نشستن شدیم آب استخرو برا آبیاری باغ ها خالی کردن.دیگه مجبور شدیم همونجا بمونیم دیگه.توت ها هنوز نرسیده بودن.کلی عکس گرفتیم.هندونه و خربزه و چایی و آجیل خوردیم .تو هم که همش بدی میکردی همه چیزو باید ازت دور میکردیم آخه همش خم میشدی که برشون داری.
این عکس رو بابا بزرگ پیشنهاد داد بزارمت رو تنه درخت با اینکه کار خطر ناکی بود ولی عکس خوبی شد.جای نیش پشه هم که رو لپت هست برا یادگاری
این عکس هم از خلاقیت خودم سر چشمه گرفته رو یه تخته سنگی
اینجا هم رو یه تنه درخت قدیمی هستی خیلی بزرگ بودش بیچاره عمرشو کرده بودش.اینجا چون جای نشستنش زیاد هموار نبود زندایی از پشت سر داره ساپورتت میکنه که اصلا تو عکس معلوم نیست همشم به خاطر عکاس حرفه ای مثه منه