امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

دسته گلای امیرعلی و قل هو الله خوندنش

1391/12/4 9:04
3,015 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

اومدم از کارایی که این چند هفته کرده و من یادمه بنویسم.

مامان منیر اینا داشتن خونشونو میتکوندننیشخندبرا عید .

با بابا احمد داشتن ایون رو میشستن که امیر اصرار داشت بره بیرون .که من گذاشتمش رو طاقچه پنجره که تو همون ایوون باز میشه ،پرده اش رو هم کنده بودن و تو ماشین لباسشویی بود.

که امیر آقا اومدن از لای نرده های پنجره مامان منیرو ببوسه که کله ی مبارکشون گیر کرد بین نرده ها.

حالا خر بیار و باقالی بار کن.خانوادگی دست به کار شدیم برای امدادرسانی.با کلی چرخوندنو فشار دادنو نق نق امیر آغا کله اشون تشریف آورد بیرون.دست جیغ هورا

 

یکی از سرگرمیای این چند مدت منو امیرعلی .روضه خوندن حاج آغا امیرعلیه و گریه و زاری کردن بنده .جالبیش اینجاس که وسطه روضه و مصیبت خوندنش هم میگه ((چراغا رو خاموش کنید))قهقهه

 

راسی یه اعتراف نویس دارم از نوع عذاب وجدانی:

گفتم که iphon 4s خریدم.خریدما درش شکی نیس .ولــــــــــــــــــــــــــــی اصل اصل نیست.

در ظاهر فتوکپی اپل واقعی .نه وزنش ضایعس نه قیافش .از اون چینی اصلاسنیشخنداومدم بگم که فکر نکنید پول یا مفت دارم که پوله موبایل بدمنیشخندهمین برام 230 آب خورده هاعینک

 

از فردا به صورت رسمی ترم دومم شروع میشه و همه درسام تخصصیه.و یه دونه درس عمومی برا تفریح نذاشته بودن.حداقل بتونیم یه نفسی بکشیمچشمک

 

راسی داشت یادم میرفت .تو خونه مادر شوهر بنده و بی بی امیر آقا هر چی خراب بشه امیر آغا میندازه گردن ابولفضل(پسر عمه زکیه ).

دیروز ابوالفضل اومده در خونمون که اگه امیر بیداره بگین بیاد اونور قضاوت کنه.

امیرم رفت .منم 10 دقیقه بعدش رفتم.میپرسم چی کارش داشتی .گفتن که سفره رو ابوالفضل سوراخ کرده ولی قبول دار نمیشه برا همین عمو اسماعیل گفته بریت قاضی رو بیارین.که همون امیر آغای ماس.

امیر علی هم نه گفته نه پس گفته سریع گفته ابولفضل.آخه این ابوالفضله خیلی خرابکاره.

بعد از مداحی امیر زده تو کار قضاوتقهقهه

 

راسی داشتم دچار دوگانگی اخلاقی میشدم کم کم .دوتا دونه عکس از زاهدان دارم اونم میزارم که نگین چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا هیچی نذاشتینیشخند

امیرمان به همراه کوله باره مسافرتمان

اینجا هم تو جاده زاهدانه .خیلی جالبناک بود .یه تیکه از مسیر پر بود از تپه های فسقلی

با عرض شرمندگی همین دو تا رو فقط داشتم.ایشالا سفر بعدی میترکونممژه


مثلا داره ماشینشو تعمیر میکنهتعجب

چه دلی داره از بچگیای خودمم بدتره.

سیب زمینی آتیشی.ماله هفته پیشه .فردای روزی که از زاهدان برگشتیم با خانواده شوهری زدیم به دل کوه و کمر

 

 

 اینم از قل هو الله خوندن امیر آغای ما

(راسی قبلش آهنگه وبلاگمو بزنین استپ ،بعد گوش کنید صدای امیرمو)

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (52)