طاها و امیرعلی
دیروز یکی از بهترین و باحال ترین دوستام اومد خونمون .یه پسر داره ٢ سالشه .اسمشم طاهاست.بچه آرومی هستش.دستش یه ماشین کششی بدی برا خودش بازی میکنه.من صدای این بچه رو نشنیدم تا حالا.اشتباه نشه ها هنوزم بلد نیست حرف بزنه.برعکس تو که میخوای حرف بزنی و جیغ بکشی.کر شدیم به مولا.دیروز داشتم شاخ در میاوردم دیروز حسودی کردی.خیلی برام جالب بود.یه ماشین دادم دسته طاها و تو گیر دادی که اونو میخوای.همش جیغ میزدی.بیچاره طاها ترسیده بود.اون ماشینو داد بهت من رفتم یکی دیگه براش آوردم.دوباره اونم میخواستی .نمیذاشتی بیچاره بازی کنه.ناچار شدم توپ بیارم بدم به هر دوتون این دفعه دیگه هیچی نگفتی آخه خیلی بود توپا.سرت گرم بود باهاشون.قضیه جالب این بود هر عروسکی میاوردم برا طاها میترسید گریه میکرد.تازه تو جیغ میکشیدی اون میترسید.خیلی برام جالب بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی