اَندر این روزها!
سلام بر گل پسر مامان زهرا
و سلامی ویژه به دوستان همیشگی
چه خبرا؟خوبین ؟خوشین؟سر حالین؟
بلاخره اولین امتحانمان را دادیم.30 تومنی برایمان آب خوردبا اینکه از خودم راضی نبودم ولی میگن که قبولم.الله و اعلم
11 بهمن امتحاناتمان تمام میشود و راهی سفری هستیم بسی جدید.
چون بنده چشمانم کمی ش و ر تشریف دارد ،لـــــــــــــــــــــــو نمیدهم کجا ،تا بعدا برایتان مفصل بتعریفم.
پسرکمان امیرعلی خان را میگوییم برای خودش مردی شده است .با احساساتی بسیار لطیف .ذوق هنریش دارد شکوفا میشود.از سخنان گهربارش نمیگویم که زبانم قاصِر است از بیانش.
در این مدت نه چندان طولانی اتفاقات خوب و بد فراوانی روی داده است .که خوب هایش کثیر تر است.
البت هیچ کدام نیز در خاطرمان نیست
راسی اسم دختر دایی جدیدمان نیز به صورت کاملا رسمی ( زهره) تشریف دارد.
کل خانواده امان به همراه پدر و مادرِ خانم ،خان داداش و مادر شوهر آجیمان رفته اند به قشم.خوشا به سعادتشان.و بنده نیز کم سعادت بودم تا همراهیشان کنم(علت:امتحانات آخر ترم)
عکسها تو ادامه مطلبه...
عشقتون کشید ببینید
خیلی این پست کوتاه و خلاصه شد،یه ذره عجیبه.مگه نه؟!
بخاریمان دچار سانحه شده بود .و 2-3 ساعتی استراحت تشریف داشتن
وقتی مادر و پسر تنها باشن ،آثار هنری خلق میکنن
امیر علی و زهره خانم لُپالو
هفته پیش رفته بودیم سده نمیدانم کجا یا شادکام یا قطرم.بافقیا کمکــــــــــــــــــ
آب سد فروکش کرده بود.ولی برای بافق آب ندیده ما همان هم جای شکر داشت
امیرمان است در آن کادر قرمز رنگ.پسرم سر به بیابان گذاشته است
عجب عشق و حالی بکردیم.جایتان بسیار خالی.جوجه کباب و ماهی دودی زدیم.عجب صفایی داد