امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

دختر دایی جدید!

1391/10/18 6:03
2,733 بازدید
اشتراک گذاری

درود و دو صد بدرود

امیر علی مامان خوبی عسلم؟

دوستان شفیقی که مرا یه لحظه هم در این روزهای وانفسا تنها نمیگذارید،شما چگونه اید؟زبان

دیده ایم که تمام وبلاگها به روز و آپدیت میباشد .ما نیز تلنگری خوردیم برای آپدیت کردن وبلاگه پسرمان.


خبر دارم توپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در حد تیم ملیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک عدد دختر دایی جدید بر تعداد انگشت شمار دختر داییهایَمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اضافه شده است.

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه رو که دیدین ،انگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار اونـــــــــــــــــــــــــــــــم دیدین.

عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشقش شدم وحشتناکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.

این دخترکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همان است که تعریفش را میکنیم.هنوز اسم ندارد ،ولی من و آبجی محبوبه امان ضُحا صدایش میکنیم.تا شاید اسمش روزی ضُحا شود.(زِهی خیال باطل)

راسی بزارین یه ذره آمار هم بدهمنیشخند دختر دایییهایَم به ترتیب سن=سمیه(دختر دایی علی)+زینب (دختر دایی رضا)+سحر(دختر دایی علی)+زهرا(دختر دایی رضا)+ضُحا(دختر دایی رضا)


این مطلب برگرفته از سخنان گُهربار خاله محبوبه میباشد:نیشخند

چند روز پیش دانشگاه تشریف داشتم.و امیر هم طبق معمول خونه مامان منیر .خاله محبوب داشته بهش غذا میداده که امیر نمیخورده.

خاله بهش میگه امیر به مامانت زنگ میزنمو چُغالیتو (در لهجه شیرین یزدی به معنی خبر دادن میباشد)به مامانت میکنما.و دستش را بر گوشش گذاشته و با بنده ارتباط برقرار کرده.

و امیر آقا هم در پشته سیم های خیالی پاسخ گو بودند به جای مادرشان.

خاله:الو سلام زهرا .خوبی؟کجایی؟

امیر:سلام.خوبم.تو خوبی؟دانشگام دارم درس میخونم.چه خبرا؟

خاله: سلامتی.امیر ناهار خورده؟

امیر:نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

خاله :چی دوست داره بخوره؟

امیر:برنج ،مُرغ ،اُستخوون، سیب زمینی!


این روزها امیرمان خیلی مُحرمی شده.یا در حال زدن سَنج با دو تا در قابلمه است .یا در حال سینه زنی(به قول خودش حُسین زنی).یا در حال عَجَقه زدن است (تو شهرمون یه مراسم خاصی هست که من تا حالا جای دیگه نمونه اش رو ندیدم.با دو تا قطعه چوب به صورت آهنگین و ریتمیک به هم میزنن و یه اشعاری رو در مدح امام حسین میخونن.و این مراسم به خاطر قدمت زیادش فقط در حسینیه خواجه ها که متعلق به اجداد خودم هست برگزار میشه)و همراه با عجقه زدن شهر "ای مَه روی تو ستاره "رو میخونه.این قسمی از همون اشعار که گفتم.


 این روزها بدجور عاشق قطار شده.چپ میره راست میاد میگه سوار قطار شیم.شیطونه میگه با قطار بریم زاهدان نیشخند آرز (یعنی همون آرزو) از دل این بچه دَر بره.

------------------------------------------------------------------------------

آیا گفته بودم که امیرمان بدجور دست بزن پیدا کرده است.چشم ندارد بچه های کوچک تر از خودش را ببیند.میدانم که اقتضای سنش است .ولی بدجور گیر داده به بچه های مردم.و بنده نیز شرمنده.از خود راضی

-----------------------------------------------------------------------------

در خانه پدریمان در کنار جمع گرم خانواده نشسته بودیم جمعا.

که ناگهان امیرخان اعلام ج+ی+ش کردند.او را به توالت راهنمایی کرده و متذکر شدیم وقتی کارت تمام شد صدا بزن.

یه لحظه سکوت همه جا را فرا گرفت .فقط صدای ز+و+ر زدن امیر آقا +گفتن یا علـــــــــــــی میآمدنگراننیشخند

سریع خود را به توالت رسانیده و متذکر شدم :امیرم مامان جون بگو عُمَر بگو یَزید.وقتی اومدی تو اطاق بگو یا علیفرشته

امیدوارم آویزه گوشش شود این نصیحتماناسترس

-----------------------------------------------------------------------------------

مادرمان یا همان مامان مُنیر سابقنیشخند برای پسرکمان برخلاف میل باطنی بنده شمشیر خریدند(از همون پلاستیکی ها).کارمان در خانه شده است شمشیر بازی.جمله ی(منم رستم ،شاه شیران)را هم مادرمان یادش داده است.حالا دیگه خودتون تا تهش را حدس بزنیدعینک


خیلی شُدا ،فکر میکردم چیزی ندارم برا نوشتن .نیشخند

چنتا عکس هم تو ادامه مطلبه...

 

حدس بزنید این عکس متعلق به کدامین پسر مشهور است!؟

آریــــــــــــــــــــــــــــ امیر ماست.در حسینیه خواجها برای اولین بار با من بود.و همه (اقوام دور) از دیدنش تعجب کرده بودن.آخه هیچوقت با من نیست و همیشه با باباشه.مخصوصا تو اینجور مجالس.

مقنعه نوه عمه مان را برداشت و با چنان مهارتی سرش کرد.که بنده مشکوک شدم به پسر بودنشنیشخند

اینجا نیز حسینه است.چند شبی که باباش بعد از ظهر کار بود با خودم میبردمش.

در حاله سینه زدن است.هر چی میخواستم سعی کنم یه عکس وقتی دستش رو سینه اشه بگیرم ،نمیشد.یه عالمه عکس گرفتم ازش ولی همش دستش پایینهنیشخندچنان با حس و حال سینه میزد که باور نمیکنید.دختر بغل دستیم تلنگری زد بهم، گفت پسره شماس؟از خود راضی

در شهرمان جیگرکی زده اند.گفتیم بریم یه بار امتجان کنیم ببینیم چجوریه.

ساعت 10 شب تو اون سرما.در مغازه هم چهار طاق باز بود .لرزه بر انداممان افتاده بود.

از شدت سرما یادمان رفت از مینی سیخ ها عکس بیاندازیم.

مطمئنم بار اول و آخری بود که به جیگرکی سر زدیم.نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (60)

مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:45
آخیییییییی...واقعا هم مثله ماه میمونه...قدمش مبارک


مرسیــــــــــــــــــــــ
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:47
من هم 4تا دختر دایی دارم که یکیشونم مفقودالاثره فعلا


یعنی که چی مفقود الاثره؟
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:48
ای خدا چقدر اینن بچه بلاس...اصلا گول نمیخوره


دقیقا.آتیشه
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:49
تا آخر صَفر احتمالا اینجوریه ولی مطمئن باش با مامانی که داره مدلش یه مدت دیگه تغییر میکنه


خدا مامانشو براش نگه داره
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:49
با قطار بیاین اهواز


اینبارو میریم زاهدان دفعه بعد میایم اهواز.
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:51
اشکال نداره...بچه براش زوده این حرفا...قربون یا علی گفتنش بشم...مهم نفس عملشه


دقیقا.
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:52
وای خدا از دست این مامانا که همیشه آموزششون بدون هماهنگیه


الان کجای آموزشام بدون هماهنگی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:54
وووووووووووووی عزیزم،اگه دختر بود چقدر ناز بود...میگرفتمش برای علی


جون منـــــــــــــــــــــــــــــــ
فکرشـــــــــــــــــــــو بکن
مامان علی خوشتیپ
18 دی 91 8:55
واااااااای توی سرما ...جیگر...دلم ضعفید...
چرا آخرین بار؟


آخه همش 5 تا تیکه جیگر کوچولو زده بودن به سیخ .البته همه سیخا 5 تایی بودا.هر کدومم 1500.
بعد 3 تا تیکه باله کوچولو.با یه سیخ هم بازو که اونم 3 تا تیکه بود سیخی 2500.
جمعا 5-6 تا سیخ خریدیم با یه نوشابه و یه دوغ شد 12000 .وقتی که اومدیم خونه هنوزم گشنه بودیم که نیمرو درست کردم خوردیم
بافق مظلوم
18 دی 91 11:18
بخاطر وحدت شیعه و سنی از اسم عمر استفاده نگردد بهتر است


این یه بار اشکالی نداره
مامان آرنیکا
18 دی 91 12:57
سلام عزیزم خوبی ،
عکسات خیلی قشنگ بودن ، من فکر نمی کردم یزد هم اینطوری باشه و اینهمه برف بیاد آخه زاهدان با وجود سرمای شدیدی که داره خشکه و نزولات جوی اون بسیار پایینه،
راستی خواستی بیای زاهدان اگه نمی خوای گرون بشه همون هتل صالح و یا هتل امین برو فکر کنم قیمتش مناسب باشه جاشم خوبه ، آخه اینجا مهمانسرای خوبی نداره نمی دونم شایدم چون من ساکن اینجام نمی دونم اما به نظر من مهمانسراهای اینجا خیلی جالب نیستن و ممکنه خیلی تمیز نباشن همونهایی که گفتم خوبن جهانگردی هم یه سری بزن نمی دونم هتله یا مهمانسرا!!!!


مرسی عزیزم.ایشالا بیا یزد ما برات جبران میکنم.آخه خیلی کمکم کردی.
مامانی روژینا
18 دی 91 23:11
چقدر بامزه شده اول دیدم فکر کردم دختره بعد دیدم اقاپسر گلمونه


آره اصلا فرق نمیکنه با دخترا
مامی سمی
19 دی 91 10:30
ئای اون ز و ر خوب اومدی..انمیرعلی هم اینطوری با صدا زور میزنه و تو مهمونی آبرو برامون نمیمونه


آبرو به کنار .از خنده غش رفتنو بچسب
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:51
سلام عزیزم
قدمش مبااااااااااااااااااااررررررررررررررک باشه.
معلومه هر دو خواهر دوست دارین اسم دخترتون ضحی باشه.مگه نه؟


نه بابا اگه میخواستیم اسم دخترای خودمون ضحا باشه که لــــــــــــــــــــــو نمیدادیم
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:52
زهرا خیلی شیرین زبون شده.چه باحال.حتما" غذا باب میلش نبود.اینا رو میخواست بچه.نمیدونم چرا همه ی این بچه ها عاشق اسکنوون(ساقی میگه) هستن


گوشتایی که بهش چسبیده رو دوست نداره ها .خوده استخونو میخواد
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:53
عجقه زدن باید جالب باشه.من ندیدم


فکر کنم فقط تو بافقه ما باشه
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:54
حالا چرا زاهدان؟


میگن خیلی جنساش مناسبه قیمتاش تو این گرونی.
تا حالا هم که ندیدیم زاهدانو میریم میبینیمش
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:55
خوب بهش یاد بده که نزنه.پرسیده بودی از من یادته؟
محمد اصلا" کسی رو نمیزد.ولی بلد بود از خودش دفاع کنه.من و باباش هم بهش گفتیم هر کی زدت تو هم بزنش


هر چی بهش میگم نزن گناه دارن.انگار که نه انگار .اون کاره خودشو میکنه.
محمد که کارش درسته
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:57
خوب در مورد دستشویی و اون حرکت آکروباتیک امیر علی چیزی برای گفتن ندارن.



کلا جایی برای حرف نمیزاره این امیر
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:57
منم رستم شاه شیران
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 12:59
تازه میخواستم بگم اینی که با مقنعه نشسته کیه؟ چه بهش هم میاد.
جیگر نوش جون.اصلا" کباب و مکان سرد یه حالی میده.بلرزی و بخوری


خودشه دیگه.
بدک نبود تقریبا چسبید با اینکه کم بودو گرون :دی
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 13:00
ماشا... حرف زیاد داشتیا.بعد میگی چیزی ندارم بنویسم.عکسهاش هم قشنگ بود فدات شم.
راستی میخوای تم تولدت چی باشه؟


از بس کم حرفمـــــــــــــــــــــ
تم دانشجویی و امتحان آخر ترم :دی
مامان علی خوشتیپ
19 دی 91 14:17
منظورم از مامانا با مامانای خودمونه


او مای گاد...


هـــــــــــــــــــــــــــــا از اون نظر
مامان علی خوشتیپ
19 دی 91 14:20
دختر داییم از خونه رفت...جریانات داشت...غیابی ازدواج کرد بدون اجازه پدر با رای دادگاه...همه طردش کردن...هیچکی ازش خبر نداره الان
زیبا...باهوش(رتبه بالای کنکور،مهندس برق)،محجبه و مذهبی...هنرمند...اجتماعی...داییم و زن داییم داغن
اگه بگم طرفش کی بود شاخ درمیاری


نه بابا عجب دلی داشته.خوب حتما یه چیزی تو طرف دیده که باهاش ازدواج کرده.
عجب دختر همه چی تمومی هم بوده.
حالا ایشالا که صحیح و سالمه.
خـــــــــــــــــــــــــو بگو کیه شاید شناختم؟
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 18:15
آخه تم دانشجویی از کجا بیارم؟


خوب دیگه من دانشجوام دیگه .نی نی که نیسم.
یا نمیپرسن یا اینکه حالا که پرسیدی همین تم عوضش نمیکنم.
شوخـــــــــــــــــــــتی کردم مـــــــــــــــــــــــینا جدی نگیر جیگـــــــــــــــــــــر
مامان محمد و ساقی
19 دی 91 18:26
چرا؟؟؟
حالا خودمونیم کیتی؟تینکربل؟سیندرلا؟زنبوری؟یکیشو بگو
میخوام باحال باشه فدات شم.


تینکر بل همونیه که موهاش طلایی و خیلی بلنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه همونه همین تینکر بله.
فکر کنم میخوای بترکونیا .مطمئنی من لیاقتشو دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زن دایی
20 دی 91 8:23
سلام .دلم واست یه ذره شده شیطونک
واما تبریک بسیار بابت دختر دایی جدید.


ما نیز همینگونه.کجایین ؟چرا بافق نمیاین؟باکلاس شدینا
هنوز این دختر دایی رو از نزدیک ندیدی ،ببینی چه جیگریه
مامان نیایش
20 دی 91 9:25
سلام . امروز اتفاقی وبتون رو دیدم . دیدم چه جالب همشهری هستیم شما رو لینک کردم اگه دوست داشتید به ما هم سر بزنید


سلام.چه خوب که یه بافقی پیدا شد تو این دنیای وبلاگ نویسی مادرا.
هم لینکت میکنم .هم بهت سر میزنم همشهری جان
مامان امیرعلی جیگر
20 دی 91 10:51
http://mysweethome.blogfa.com/post-579.aspx این صفحه رو ببینید .خیلی خوشکلن.مینا به درد تو میخوره.
fatima
20 دی 91 11:02
وووووووووووووی ماشااله چقدر این پسر شبیه دختراس
قدم نورسیده هم مبارک


مرسی عزیزم
محمد
20 دی 91 12:27
مامان محمد و ساقی
20 دی 91 13:35
سلام
خوبی؟
آدرسشو ندارم
ولی راستش رو بگم خیلی دوست دارم یه یادگاری براش بفرستم
ولی منم آدرس ندارم
به نظرت اگه ازش بخوایم بهمون آدرس میده


آدرسه کیو؟آدرسه چیو؟
مامان محمد و ساقی
20 دی 91 13:36
وای زهرا این کامنت مال تو نبود


یه لحظه هنگیدم.گفتم خــــــــــــــدایا این دیگه چی داره میگه
مامان محمد و ساقی
20 دی 91 13:43
حالا که سوتی دادم پس آدرس رو برام کامنت کن


چه آدرسی.آدرسه خودمو؟ :دی
هنگامه
20 دی 91 14:32
مامان امیر علی ممنون سر زدی ماشاء الله خیلی پسرت بانمکه اسفند دود کن برایش


مرسی عزیزم که شما هم اومدی.راسی چرا نمیشه عکسای وبتو سیو کرد؟
مامان محمد و ساقی
20 دی 91 19:46
وا تو که از من اوضات خراب تره.
آدرس خونتون رو بده میخوایم برات کادو بفرستیم.


بابا بیخیال .
مامان محمد و ساقی
20 دی 91 19:48
اون آدرس وبلاگ بافتنی هم رفتم یه سر زدم.جالب بود


خیلی خوشکل بودن مگه نه.قراره مامانم برا امیر اون روباهه رو ببافه
مامان امیررضا
20 دی 91 22:10
سلام عزیز خاله خوبی .دلم واست تنگیده بود. چقدر ناز شدی خاله . بوسسسسسسسس


ماهم دلمون براتون تنگیده بود خاله مهربون
مرجان مامان آران
21 دی 91 1:55
سلام عزیزم ماشالااااا چقدر بانمکه
داشتم وبلاگمو از اول میدیدم نظرات شمارو وقتی اران به دنیا اومده بود دیدیم
خوشحال میشم همدیگرو لینک کنیم عزیزمممو دوست بشیم


لیکت کردم عزیزم.
مامان حسنا
21 دی 91 11:15
همشهری بی معرفت چرا به وب دخمل من نمیای


همشهریـــــــــــــــــــــ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میام
مامان محمد و ساقی
21 دی 91 12:36
چرا آدرس نمیدی؟


آدرسه کجـــــــــــــــــا رو؟ :دی
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
21 دی 91 15:42
قدم نو رسیده مبارک
عکس ها مثل همیشه عالی بود

من عاشق جگرکی هستم
همیشه وقتی می یام ایران مر یم و دلی از جگر پر می کنم ...نه یک بار نه دو بار . نه..... تا اونجا که بتونم


منم عاشقه دل و جیگرم.ولی اینجایی که ما رفتیم دل و جیگر آدم میفروختن.از بس گرون بودو کم.
مامان محمد و ساقی
22 دی 91 18:40
بابا جون آدرس خونتون رو بده میخوام برات یه چیزی بفرستم برای روز تولدت.چرا این در و اون در میزنی؟
تو که میدونی من بافق نمیتونم بیام.



من بی شوخی میگما من اصلا راضی به زحمتت نیسما
مامان متین
23 دی 91 15:10
دختر دایی جدید مبارک .خدا حفظش کنه..
ای جانم امیر شیرین زبون.
خوب پسرم از علی کمک خواسته نمیتونسته که از یزید بخواد
مواظب باش خانمی این شمشیرهای بظاهر پلاستیکی میتونن خطرساز بشن.
عزیزم مقنعه چقدر بهش میاد
آخه میدونه مرده .فکر کرده شاید راش ندن
نوش جونتون


تو توالت که علی نمیاد کمکش.حداقل همون یزید وخانوادش بیان :دی
خطر که تا حالا نداشته.وی کلی درد داره وقتی میزنه بهم
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
23 دی 91 15:19
قدمش مبارک باشه انشاا... خوش به حال امیر علی چقدر دختر دور و برشه چه دعوایی بشه سر پسرت چند سال دیگه البته شمام کلاس بزارین بگین پسرم میخواد ادامه تحصیل بده خدا حفظشون کنه


پسر من کلی خاطر خواه داره.همه زنبیل گذاشتن دره خونمون.
پسرمون میخواد بره آپولونیا کالج هنـــــــــــــــــو
مسیحا
24 دی 91 22:40
سلام ناز کوچولو ، الهی همیشه شادباشی ، منو با عنوان ( دنیای مسیحا) لینک کن بعد بگو با چه عنوانی با افتخار لینکت کنم
زهره ( مامان نازنین زهرا)
25 دی 91 16:21
واااااااای چه نینی خوشکلی . واقعا که عین ماه هست. مبارک باشه.
آپیدم


بله دیگه آخرین دختر داییمه دیگه.باید مثه ماه باشه
مریم مامان محمد مانی
26 دی 91 13:35
دل ما هم جگر خواست
دختر دایی جدید هم مبارک انشالله قدمش پر خیر و برکت باشه


ممنون عزیزم
بیکار
26 دی 91 14:41
بافق واین همه ادا برا بچه شون چه غلطها مکنن بافقی ها که پ را ف مگن نکن ایرو


بیکار خان آپی تو دارم.
negin
26 دی 91 16:09
سلام دوست خوبم خوبی؟ امیر علی خوبه؟

شاد باشید


ممنون.اونم خوبه.
مامان محمد و ساقی
27 دی 91 7:22
تولدت مبااااااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررررک
بیا وبم


مرسی گلم.حتما
Windysmith
27 دی 91 14:05
تولدتون مبارك مامان اميرعلي جون


خیلی ممنون خانمی
مامان پریسا
27 دی 91 14:20
سلام زهرا جون خوبی عزیزم.
شنیدم امرز تولدتونه اومدم تبریک بگم.

قدمت مبارک عزیزم.


مرسی مریم جونم.
مامان پریسا
27 دی 91 14:21
خب حالا قدم اون یکی نو رسیده هم مبارک.

ماشالله خیلی نازه


ماشالا به جونتون خواهر
مامان پریسا
27 دی 91 14:22
دیدی بچه ها چه حالی میکنن با این تلفن خیالی. گاهی میمونم ایا کسی واقعا پشت تین خطوط هست یا نه


منم خیلی حال میکنم.
احتمالا هست که بچه ها اینقدر طبیعی حرف میزنن
مامان پریسا
27 دی 91 14:24
اینقد از این جور مراسم ها خوشم میاد. حیفکه اینجا خبری نیست.

به قول سارا بیایید اهواز . خوب زاهدان چی داره؟

مامانش یادش داده. الکی ننداز گردن بچه.میگی بزن اون هم حرف گوش میکنه


یه سر میرم زاهدان ببینم چه خبره.بعد میام تعریفشو میگم اینجا شما هم هوس میکنی میری.
اهواز هم میام ایشالا کلا ما اهله سفریم.
نه بابا من که نمیگمش
مامان پریسا
27 دی 91 14:25
عجب نصیحت مادرانه ایی
........
خب این رستم خان با شمشیر پلاستیکی تا حالا تلفات هم داشته؟


حالشو ببر
ضرب دستش وحشتناک.بخوره بهت تا 5 مین به خودت میپیچی
مامان پریسا
27 دی 91 14:28
اخخخخخخخخخ جیگرررر چه با مقنعه خوشکل شده هااااااا
اگر دختر بود اینقد خوشکل نمیشد

عکس اخری خیلی ناز و مظلوم افتاده.


مجددا تولدتون مبارک.


تو این پسته منو تازه دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی عزیزم مجددا
مامان علی خوشتیپ
27 دی 91 14:30
تولدت مبارک
آپ کردبم


مرسی اومدم دیدم
مرجان مامان آران
27 دی 91 18:02
_--------
_________________.-'.....&.....'-.
________________\.................../
_______________:.....o.....o........;
______________(.........(_............)
_______________:.....................:
________________/......__........\
_________________`-._____.-'شاد باشی مهربون
___________________\`"""`'/
__________________\......,...../
_________________\_|\/\/\/..__/
________________(___|\/\/\//.___)
__________________|_______|
___________________)_ |_ (__
________________(_____|_____)
اپ کردیمممممممممممم بیایین پیشموننن


چشم