پیست سَخود و یه عالمه عکس!(نی نی وبلاگه عزیز تبریکاته مرا پذیرا باش.تولده 2 سالگیت مبارک!)
سلام بر یاران و دوستان قدیمی
در این مدتی که کمرنگ بودیم ،به ما که خوش میگذشت ،شما را نمیدانیم؟!
هوا در سرزمین پدریمان بسی سرد شده است .و نیمچه برفکی نیز آمد تا دلمان را خَش کند.
از آنجایی که دلمان بدجور هوای برف و برف بازی را کرده بود ،به اتفاقه خانواده امان راهی پیست سخود در یزد شدیم.برف فراوان بود و هوا نیز بسیار سرد و ما نیز بسیار هیجان زده و جَو تمام وجودمان را فرا گرفته بود.
(از آنجایی که تقریبا برف ندیده هستیم ،با دیدن اونهمه برف تو یزدمان بسی بسیار شگفت زده بودیم.)
در خانه تک برادرمان در یزد .کلی لباس گرم بر تن کرده و از آنجایی که چکمه به همراه نداشتیم پلاستیک بر پا کرده و راهی شدیم
از اونجایی که هنوز چوب اسکی باب نشده در یزدمانبا توییپ(همونایی که وسطه لاستیکه ماشین میزارن و بعد بادش میکنن)جَومان را خنثی میکردیم.
این عکس شکار لحظه اس.پسر عمه مان (علی عمه خانم)+شوهر خواهرم سوار بر توییپن.
یه توییپ کوچکتر هم بود که من و همسر جانمان سوار میشدیم.
من تقریبا 3 بار سوار شدم تنهایی،پایین رفتن و سُر خوردنش خیلی باحال و هیجانی بودا ولی برگشتن بالا کوه خیلی سخت و نفس گیر بود.
یه جا داشتم از داداشمو علی و شوهر خواهرم فیلم میگرفتم که یهویی تصادف کردیمیعنی اونا خوردن به من و من هم همچنان در حال فیلم برداری بودم .و اونا هم یه ذره از مسیرشون منحرف شدن و آخر کوه توییپشون واژگون شد
پسرکمان تیپش بسیار افتضاح بود
ما تقریبا ساعت 10:30 صبح رسیدیم به پیست و هنوز خلوت بود.این عکس هاکی از خلوتی است
این عکس نکته انحرافی داره،اگه تونسین حدس بزنید ،جایزه ندارد.
در راه برگشت و در ترافیک با آدم برفی بسیار خلاقانه ای روبرو شدیم که کیتی خانوم بودن احیانااما الحق قشنگ درست کرده طرف
شب قبل از رفتن به پیست رفتیم پاساژستاره برای خریدن دستکش برای امیر
که امیرمان به همراه پدرشان راهی شهربازی در طبقه آخر شدن و من و مامانم هم در حال گشت زنی بودیم
بدون شرح!
اینم یه نوع شکار لحظه توسط جناب پدر!
امیرکمان بسیار به کارهای فنی علاقه منده.خودش از پشته در حیاط آچار برمیداره و ماشینش رو تعمیر میکنه.
بسیار حساس و زود رنج شده .و با کوچکترین دعوا اشکشان میریزد.
بهش میگم ای ناقلا .میگه:تو نگو ناقلا ،عمو اصغر میگه ناقلا!
عاشق خوانندگی در توالت است.