امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

مای بیبی خداحافظ!

1391/8/10 12:04
5,075 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قهرمان و ناز و پر حرفم

عمل مجرای ادراری امیر هم منتفی شد خوشبختانه .بردمش یزد پیش متخصص اطفال دکتر شکیبا معاینه کردش و گفت که اصلا لازم نیست فقط بهش بستنی و کاکائو و شکلات نخوره،حالا نمیدونم چه ربطی به تنگی و گشادی مجرای ادراری داره.الله و اعلمنیشخند

دیگر به صورت کاملا رسمی جیشش را اعلام میکند و ما بسی خوشحال و در عذابیم.

عید غدیر خم هم که نزدیکه و هرسال این روزو فامیل مثله گذشته ها آش رشته میپزن و این یه رسمه تو خانواده ما .امسال هم مثه 2 سال پیش تو مزرعه بابای من آش میپزن و ما بسی خوشحالیم.و جای 2 نفر خالیه امسال یکی عمو محمدم و یکی هم شوهر عمم.

 در دانشگاه وضعیتم بسیار مساعد است فعلا.درسا فعلا راحته و با همه استادا کنار آمده ام.

فقط با تربیت بدنی بسیار مشکل دارم .برا آدم نا نمیزاره این استاد جان.

خانم مینا هم که خودشان را آفتابی نکردن در کلاس تربیت بدنی و هنوز مجهول تشریف دارند.

دیگر چیزی نداریم برای نوشتن .اگر یادمان آمد اضافه میکنم.

3-4 تا عکسم تو ادامه مطلبه،خواسین یه سر برین اون ورانیشخند


بعدا نوشت ها:

به گوشواره میگی "دوف داره"و سوژه ای شدی واسه خودت

یه توپ دارم قلقلیه و اتل متل توتوله و قل هو الله رو خیلی باحال میخونی .

دیروز موقع حموم کردن مامان منیر این شعرو یادت داد "آب حموم داغه *بریم لیف بزنیم ما*سیبیله عمو چاقه *بریم تیغ بزنیم ما"ازت میپرسم کدوم عمو میگی عمو کاسم

الانم مداد رنگیاتو گذاشتی رو کتاب نقاشیت و داری هلشون میدی اینورو اونور

از وقتی اومدیم تو این خونه خیلی نق میزنی و گریه میکنی موقع رفتن بابایی سرکار .

موقعه آشپزی حتما باید بیای رو صندلی و ببینی دارم چی میپزم.

صبحی رفته بودیم اونور خونه بی بی .که عمو محمد رضا هم اومد.گوشی بی بی رو برداشت .که تو رفتی گفتی دست نزن ماله ننه اس.بیچاره عمو مونده بود چیکار کنه حالانیشخند

امروز از طرف شرکت سنگ آهن بهم جایزه میدن به خاطره اینکه دانشگاه میرم، مبلغشو نمیدونم .از سال اول ابتدایی تا سوم راهنمایی هر سال به جز کلاس چهارم ابتدایی جایزه گرفته بودم ولی بعد از سوم راهنمایی دیگه خبری از جایزه نبود به خاطره معدلای درخشانمنیشخند

 


 

هوراپرسپولیس 6- پیکان هورا0

تشویقپیروزی مقتدرانه پرسپولیسو به همه پرسپولیسیای وبلاگم تبریک میگم.تشویق

نیشخندکلا پرسپولیس به همه تیمایی که رنگشون آبیه 6 تا گل میزنه .نیشخند

از خود راضیعجبا .عجیب در عجبم.از خود راضی

 

 


.: امیر علی جان تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 0 روز و 0 ساعت و 28 دقیقه و 2 ثانیه سن دارد :.  

دیشب منو امیر علی و بابا احمد رفتیم مغازه دوچرخه فروشی و برای امیر علی اولین دوچرخه حرفه ایشو خریدیم.اون هفته ای بابا احمد یه دوچرخه خریده بود آورده بود فقط رنگش صورتی بود گفتم بره پس بده چون دخترونس.و دیشب که رفتیم بخریم 25 تومن افتاده بود رو اون یه ذره دو چرخه.هفته پیش 120 تومن بود و دیشب 148 تومن خریدیمش.نصفشو بابایی میده و نصفشم بابا احمد.دسته هر دوشون درد نکنه.

پای کامپیوتر نشسته بودم که امیر بیدار شد بهش گفتم برات شیر بیارم بخوری.گفت اول توِزونو(منظور تلویزیون کامپیوتره) خاموش کن بعد برام شیر بیار .دقیق همین حرفاییه که خودمون بهش میزنیم.

حالا شیر براش آوردم میگم بیا اینم ایشت(همون شیر به لهجه کودکانه)میگه ایش نه شیرنیشخند

وقتی میخواد یه چیزو نشون بده بهمون میگه نیگان(نگاه کن)

بهش میگم حالت خوبه میگه هان .میگم هان نه بله .میگه آره یا باشه.حرف ،حرفه خودشه فقط

اوله اتل متل توتوله رو میخونه بعد میگه بقیشو بخون ببینم بلدینیشخند

دارم با کیبورد تایپ میکنم.هی هل میده کیبوردو منم دعواش میکنم میگم اِ.میگه باید پسر خوبی باشم نباید بدی کنم،آفریننیشخند

راسی دوچرخه اتم خونه مامان منیر جا گذاشتیم .چون تو خونه خودمون جایی برای ویراژ دادن نداری.اومده میگه مامان صبونه بخوریم بریم خونه مامان منیر ،چرخمو بازی کنیم مژه


 

توی راه وقتی میرفتیم یزد ماشینمان به ترپ ترپ افتاد و ریپ میزد.یه دو ساعتی تو تعمیرگاه علاف شدیم ولی هیچ فایده ای نداشت .این عکس هم رفته بودیم رو جک و یه 2 متری تو هوا تشریف داشتیم من و امیر.

اینجا هم که آب انار فروشیه و حسابی حال کردیم

این مای بیبی ها هم آخرین بازمانده ها هستن و آخرین دیدار و آخرین عکس رو باهاشون گرفتیم و به فراموشی سپردیمشون خوشبختانه تو این اوضاع نا بسامان اقتصادی.

فقط سایز امیرو با تشکچه تعویضش مقایسه کنید !

اینم همون دوچرخه .فقط همین رنگو داشت که پسرونه بود.همون دیشب دوچرخه سواری هم یاد گرفت.پاش چون زیاد بلند نیست نصفه رکابو فشار میده .و میره جلو و دوباره تکرار میکنه.

خودشم ازش سوار میشه و پیداه میشه.

اینا هم جایزه های منه برای ورودم به دانشگاه که شرکت سنگ آهن داده.١٤٥ تومن پول ،یه mp4 player ،یه بسته آموزش زبان انگلیسیتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (49)