قاطی پاطی!!!
سلام عشقه قشنگم
خوبی مامانی.تولده 2 سالگیت مبارک.
مرسی از دوستانی که تولد تک پسرمو چه از طریق کامنت ،چه اس ام اسی تبریک گفتن.ممنونم.
پسرم ،تاج سرم پنج شنبه روزه تولدت بدترین اتفاقه زندگی برامون افتاد.خیلی زجر آور بود .تو که متوجه نشدی.ولی من و بابایی تا آخره عمرمون اون روز و2 روز بعدشو فراموش نمیکنیم.و به این چند روز گذشته به عنوان یه درس عبرت خیلی بزرگ نگاه میکنیم.
(خواهشا نپرسین که چی شده.چون از بازگو کردنش متنفرم.فقط خدا رو شکر که رفع شد.همین و همین)
وای چه زود ماه رمضون تموم شد .الان وسطاشیم.اولاش که همش مهمون خونه بابابزرگ اینا بودیم تا اثاث کشی کنیم.حالا هم که داریم اثاثای خونه خاله محبوب رو میچینیم بازم اونجاییم.
اون هفته ای بی بی (یا همون نَنه،بر خلافه میل من آخر این کلمه رو یاد گرفتی و میگی به بی بی)برای افطار دعوتمون کرد و یه افطاری راحت و بدون دردسر بهمون داد به اسم پیتزا.برای تو هم یه مینی سفارش داده بودن.
پریشبی هم یعنی شبه جمعه هم دایی محسن و زندایی سونیا افطار دعوتمون کردن یزد .متاسفانه بابایی نتونست بیاد و ما هم با بابام اینا رفتیم.و بلافاصله بعد از خوردنه افطار ،اومدیم بافق.
هنوز جای دیگه ای دعوت نشدیم برای افطار.ای بابا زود باشین دیگه،ماه رمضون داره تموم میشه ها.
چند وقته که خیلی جالب میحرفی.مثلا آب میخوای میگی آبه بده آب-پتو میخوای میگی پتو بده پتو -و غیره...
همین که وارد یه جایی یا خونه ای میشیم.میگی یالله و بعد میگی سلام.
دیروز داشتیم خونه خاله محبوب رو تمیز میکردیم.و شما بالا خواب بودی.یه لحظه صداتو شنیدیم که داری صدامون میزنی.وقتی مامانی اومده بیرون دیده که کفشتو با خودت برداشتی اوردی تو پله ها و میخوای بیای بالا.خوشمان میاید آینده نگری.
برای افطار که رفته بودیم یزد موقع برگشتن پشت اونهمه ترافیک پریدی جلو و خودتو جا دادی تو بغل بابابزرگ و دستشو میکشیدی و نمیزاشتی رانندگی کنه و میخواسی خودت فرمون بدی.که با این اوضاع عموایضا(عمورضا)نشست پشت فرمون.
راسی واقعا شرمنده که خیلی خیلی خیلی کم بهتون سر میزنم.فکر کنم در جریان این چند مدته من هسین.اول که درگیره اثاث کشی خودم بودم حالا هم که مشغول چیدنه جهازه آبجیمم.بعدشم باید خونه مامانم رو تمیز کنیم تا آماده بشیم برای پذیرایی مهمونای عروسی