امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

تولدت مبارک عزیزکم!!!

1391/5/12 3:24
2,763 بازدید
اشتراک گذاری

 

 شکلکهای جالب آروین

سلام مرد کوچکم

امیر مامان الان تو خواب نازیو کمتر از چند ساعته دیگه مونده تا تولده 2 سالگیت.

چقدر زود گذشت این 2 سال.مثله برق و باد.چه روزا و شبایی با هم داشتیم.

از بودن کنارت تو این 2 سال لذت بردیم.همیشه کنارمون بمون.

تولدت مبارک گله مامان.دوست دارم یه عالمه ،هر چی بگم بازم کمه.

 شکلکهای جالب آروین

امیره مامان کلی برنامه داشتم برای تولدت.میخواسم حتما تولدت رو تو خونه خودمون جشن بگیریم.که متاسفانه نشد.

هر چی فکرشو میکنم میگم انشالا تولده 3 سالگیتو جشن میگرم مفصل.

حالا که از تولد خبری نیست بزار چنتا خاطره از موقع تولدت تا 8 ماهگیتو بگم ،چون این وبلاگو از 8 ماهگیت شروع کردم و خاطرات قبل 8 ماهگیتو فرصت نکرده بودم بنویسم.

ادامه مطلب منتظرتونه

 شکلکهای جالب آروین

 

 

 شکلکهای جالب آروین

دکتر مرتاض زمان زایمان رو 10 مرداد تعیین کرده بود که من به همراه مامان و بابام رفتیم یزد تا برم برای زایمان و بابایی هم شیفت بعد از ظهر بود و نمیتونست مرخصی بگیره.

اولش که رسیدیم با هم رفتیم تو بازار تا من کادوی زایمانی که قرار بود بابایی برام بخره رو بخرم.

یه النگو خریدم که قیمتش شد یک میلیون و دویست و چهل هزار (هنوز طلا ارزون بود نسبت به الان)

بعد رفتیم بیمارستان که دکتر گفت برو خونه تا دردت شروع بشه ،اونوقت بیا.گفت پیاده روی هم بکن تا راحت تر زایمان کنی.

شبش به همراه مامانم و مامان معصوم و خاله مریم رفتیم خیابون گردی با پای پیاده.مامان معصوم برای کادوی زایمانم همون شب یه چراغ خواب خرید با سلیقه خودم.اونم شذ 35 هزار.

بعد مامانم هم یه کهنه شور خرید برای سیسمونیم.خلاصه که پای پیاده مامانو خاله مجبور شدن این دوتا جنسه بد بارو تا خونه بیارن.

تازه موقع خریدن کهنه شور نزدیک بود چراغ خوابو هم بدزدن ازمون.که خاله مریم زود متوجه شد و نجاتش داد از دسته دزدا.

هنوز هیچ دردی نداشتم فردا شبش به همراه خاله مریم و دختر خالم زهرا(که اونم 8 ساله منتظره نینیه)با هم رفتیم سینما.و من مهمونشون کردم، فیلمشم (پسر آدم  ،دختر حوا)بود.کلی خندیدیم تو سینما.که یهو آخرای فیلم بعد از اونهمه خنده درده من شروع شد.ولی خیلی دردناک نبود.خالم گفت پاشو بریم خونه.که گفتم نه بزار اینو ببینیم تا تهش اینهمه پول دادم بعد میریم

خلاصه که بعد از رسیدن به خونه زنگه آژانس زدیم(چون بابابزرگ برگشته بود بافق).تو راه یه دعوا دیدیم و آقای راننده میخواست تا ته دعوا بمونه و تماشا کنه که مامانم گفت زایو تو ماشینه نا سلامتینیشخند

وقتی رسیدیم بیمارستان پرستار برام ویلچر آورد ولی از اونجایی که من خیلی قویم گفتم خودم میام .ولی وسطه راه دیگه کم آوردم و سوار شدم.

خلاصه که از ساعت 11:30 یازدهم مرداد دردم شروع شد تا ساعت 10:45 دوازدهم .

جات خالی به خدا رسیدم تو اون 12 ساعت.زیاد چیزی یادم نمیاد تنها چیزی که یادمه حرفه ماما بود وقتی که به دنیا اومدی.گفت:وای عجب چشمای دُرشتیبغلمژه

سرتو درد نیارم یه 3 روزی رو مهمونه بیمارستان بودیم .یه عمله کورتاژ هم انجام دادم .

برای اولین بار که با دقت دیدمت کلی تعجب کرده بودم.مطمئن نبودم که تو بچه من باشی.آخه شبیه هیچ کس نبودی.یه بینی گنده.دهنه گشاد .رنگه پوستتم سبزه بود.تازه کچلم بودینیشخنداما با این حال عاشقت بودم .برای یه لحظه هم نزاشتم ببرنت تو اطاق ریکاوری و همونجا رو تخت کنارم خوابیده بودی .تا ببرنمون تو بخش.

 


وقتی از بیمارستان مرخصمون کردن رفتیم خونه مامان معصوم تا شیرینی که سفارش داده بودیم رو حاج خلیفه درست کنه.

وقتی رسیدیم خونه جلوی پای هردومون گوسفند قربونی کردنو گوسفنده شد عقیقه جنابعالی.

فردا شبش مامانم به همه زنگ زد و همه رو برای عقیقه دعوت کرد خونمون.برای عقیقه آبگوشته امام حسین پختن.

من و تو بابایی فقط نظاره گر بودیم .کلی مهمون داشتیم اونشب .

مامانم خیلی کمک حالم بود.من اصلا یادم نمیاد یه دفعه هم بغلت کرده باشم و راه برده باشمت.

تا شبه دهم مامانم همش پایین خونه ما بود.از بعد از شب دهم فقط شبا پیشمون میخوابید تا یه وقت اذیت نشم.

روزه 20 بردیمت برای ختنه کردن.راسی نافت هم روزه نهم افتاد و بردیمت حموم .

وقتی 45 روزت شد برای اولین بار رفتیم مشهد اونم 3 تایی.بار اولم بود که به تنهایی باید مراقبت میبودم و مامانم کنارم نبود.

وقتی رسیدیم مشهد نه هتلی تونسیم پیدا کنیم نه خاله اشرف اینا بودن.حتی خونه بابابزرگ هم دسته مستاجر بود.برای همین شبه اول رو تو ماشین خوابیدیم به چه سختی.

شب بعدش رفتیم خونه خاله اشرف اینا و شب خاله مواظبت بود و من راحت خوابیدم

 


از بعد از 45 روزگی هر روز خوشکل و خوشکلتر میشدی.تا حدی که هر کی میدیدت باور نمیکرد تو همون بچه ای باشی که شبه عقیقه دیده بودن.

اسمت رو اول دوست داشتم بزارم امیرسام.بعد شد امیر ارسلان وبا پافشاری بابام شد امیرعلی.

راسی وقتی 7 ماهه باردار بودم جنسیتت معلوم شد که پسری و همون روز هم رفتیم برای خرید سرویس خوابت.

تا 7 ماهگی خیلی بالا میاوردی و من از این کارت متنفر بودم ولی چاره ای جز تحمل کردن نبود.از بعده از 8 ماهگیت خیلی بهتر شدی.

راسی تو 3-4 ماهگیت متوجه یه دونه زیره بغلت شدم .که وقتی بردیمت دکتر گفت چیزه خاصی نیست و یه درصدی از بچه ها بعد از واکسن زدن اینجوری میشن.

تا قبل از اینکه بریم مسافرت نه بلد بودم مای بیبیتو عوض کنم نه بلد بودم بغلت کنم.تنها کاری که بلد بودم خوابیده شیر دادنت بود که اونم مامانم میزاشتت برای شیر دادن.خجالتبعد از مسافرت دیگه اُستا شدم.

تو 5 ماهگی تونستی بغلتی و تو 6 ماهگی تونستی بدون کمک بشینی.

وقتی 7 ماهت بود رفته بودیم مرکز بهداشت برای مراقبت ماهیانت که بابام زنگ زد به موبایلم و گفت محسن (داداشم)پیشه منه و حالش خوبه بیا باهاش صحبت کن.که فهمیدم یه اتفاقی براش افتاده که گفت از ساختمون 7 طبقه پرت شدم پایین و الان تو بیمارستانم.

سریع خودمونو رسوندیم بیمارستان،داشتن اعزامش میکردن یزد تا تو دستش پلاتین بزارن.فقط 1 ماه مونده بود تا عروسیش.

عروسمون کلی غصه خورد چون از شوهرش دور بود و فقط از طریقه تلفن ازش خبرداشت.

خلاصه که عملش کردن و عروسیشون به هم نخورد خدا رو شکر.خدا خیلی رحم کرد داداشمو.میگفت از اونجایی که پرت شدم همش میلگرد بوده.اگه نیم متر اونور تر افتاده بودم میلگرده قفسه سینمو پاره کرده بوده.خدا به جوونیش رحم کرده و به زنش که ازش دور بوده.

روز اوله سال 90 خودمون رو آماده کردیم برای رفتن به خوی(فکر کنم آذربایجان غربیسوال)که بهمون خبر دادن که عمه پدر زن فوت کرده و عروسی منحله.تازه عموی خودمم هم تازه فوت کرده بود . و این میشد سومین اتفاقی که منجر به منحل شدنه عروسی میشد.اول فوت عمو محمدم دوم افتادن داداشم یا همون داماد سوم هم فوت کردن عمه پدر زن.

که بعد از کلی غصه خوردن خبر دادن که بیاین که خانواده عمه رضایت دادن برای گرفتنه عروسی.ما هم خوشحال راه افتادیم .دقیق 24 ساعت تو راه بودیم تا رسیدیم.

زندایی سونیا برای اولین بار امیرعلی رو میدید.منم این سوال به یادموندنی رو ازش پرسیدم.نظرت راجبش چیه؟که زندایی هم مونده بود در جوابم چی بگه بنده خدانیشخند

عروسی با کلی تشریفات و بزن و بکوب به خوبی برگزار شد فقط آقای دوماد دستشون چلاق بود و موقع رقصه عروس خانم یه گوشه ایستاده بودو فقط دست میزد .اما ژستش خیلی باحال بود هیچوقت یادم نمیره.

فردای عروسی عروس خانم که همون زنداداش باشن رو برداشتیم و عازمه دیارمون شدیم.

راسی تو عروسی فقط دختر عمو زهرام بود با همسر و بچه هاش و فامیله دیگه ای نداشتیم.

وقتی رسیدیم خانواده عروسمونم با 1 روز تاخیر رسیدن یزد و یه مهمونی خانوادگی تو یکی از تالارای یزد به مناسبته ازدواجشون گرفتیم و بعد هم همه اومدن برای دیدنه خونه عروس و اونجا هم کلی بزن و برقص داشتیم.یادش بخیر.

فردا شبش عروسیه یکی از فامیلای مامانم بود که اولین دندونه امیر آقا جوونه زد .دقیقا 11 فروردین سال 90.

دیگه از این به بعد تمام خاطراتتو ثبت کردم جیگرم.

شرمنده میدونم که این پست خیلی طولانی شد ولی چاره ای نبود باید اون 8 ماه رو یه جورایی جا میدادم دیگه.

مرسی که همیشه همراهمونین.دوستون دارم یه عالمه.

راسی از سارا جون مامان علی خوشتیپ ،مریم جون مامان پریسای عزیز و میناجون مامانه محمد و ساقی به خاطر تولد نتی که برامون گرفتن ممنونم .واقعا سورپرایزم کردین.مرسی.دوستون دارم فراوون

 شکلکهای جالب آروین

شاید بعضی چیزا رو تو انداخته باشم که بعدا میام اضافه میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (47)

مامان محمد و ساقی
12 مرداد 91 3:41
سلام سلام.تولدت مبارک.
الان می خوابم.فردا میام.
منتظر پستت بودم


برو بخواب منم دارم میرم بخوابم.
داشتم تنبلی میکردم برای گذاشتنه این پست
زن دایی سونیا
12 مرداد 91 7:28
سلام امیرعلی جان.تولدت مبارک .از روی ماهت می بوسم


مرسی زندایی جون
بابای دوقلوها
12 مرداد 91 7:51
سلام به گل پسری
تولدت مبارک باشه
انشالله 150 ساله بشی


مرسی عموی مهربون
مامان کوروش
12 مرداد 91 8:59
امیر علی جون تولدت مبارک عزیزم امیدوارم120 ساله بشی پسر ناز وخوشگل


مرسی خاله جون
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
12 مرداد 91 9:27
``````````` ✬ '✧ '✬
````````` __♜_♜_♜__
``````` `{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,}
'``` ✩`{✫/\/\✰/\/✰/\/\✫}` ✩
'``` ♖_{♖___♖__♖___.♖}_♖
``` تولدت مبارک گلممممممممممممم


ممنون
مامان رها
12 مرداد 91 9:33
عزیز من گل من تولدت مبارک تولدت مبارک

قشنگ شدی گل شدی شدی مثل عروسک عزیز من گل من تولدت مبارک



خاله افسانه گل مرسی
مامان رها
12 مرداد 91 9:34
ایشالله که 120.000.000 ساله بشی و همیشه کنار مامان و بابایی زندگی خوب و خوشی داشته باشی



ایشالا.مرسی
عمه آتنا
12 مرداد 91 9:44
تولد گل پسرتون مبارک باشه همیشه کنار هم شاد باشین


مرسی خانومی
مامان رادین
12 مرداد 91 9:56
تولدت مبارک عزیزم
مامان امیرمحمد
12 مرداد 91 10:53
امیرعلی جان تولدت مبارک پسر قشنگم . بوس چسبی از طرف امیرمحمد و مامانی برای امیرعلی خان نازنازی قربونت برم عزیز دلم ....


فداتون
ستاره زمینی
12 مرداد 91 11:34
عزیزم تولدت مبارک 120 ساله شی...

پست خیلی زیبایی بود تا اخرش خوندم.


مرسی گلم
محمد
12 مرداد 91 11:35
تولدت مبارک امیر علی خان
محمد
12 مرداد 91 11:40
ادامه مطلب هم قشنگ وخاطره انگیز برای شماست ؟ شادباشیدوسلامت
مامان یسنا گلی
12 مرداد 91 11:52
تولدت مبارک عزیزمممممممممممممممممممم. امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی عزیز دلممممم. بوسسسسسسسسسسسسس
بافق مظلوم
12 مرداد 91 11:52
تولد امیرعلی خان مبارک باشه انشاالله جشن تولد 120 سالگیش
ضمنا نامه ای خطاب به نماینده مجلس تو وبلاگم گذاشته بخونید بد نیست


مرسی حتما میام میخونم
مامان ریحان عسلی
12 مرداد 91 12:21
سلام
تولدت مبارک امیر علی جون
خدا تو رو واسه مامان و بابات نگه داره خاله جون ایشالا که 120 ساله شی



مرسی خاله مهربون
مامان محمد و ساقی
12 مرداد 91 14:32
سلاموخوشحالم اولین نظرو من دادم.

آفرین زایمان طبیعی.بابا تو شیر زنی بخدا
هزار آفرین به همسر خوبت با کادوی خوبش.
ایشا... دختر خالت هم مامان بشه.
شب زایمان رفتی سینما
قربون چشمای درشتت عزیزم.
تولدت مباررررررررررررررررررک
باز هم میام برای بقیه مطالب.


پس اولی ایول.
کلا من عاشقه هیجانم.برای همین زایمان طبیعی رو انتخاب کردم.اما دیگه تا آخر عمرم این روشو انتخاب نمیکنم.یه جورایی پشته دستمو داغ کردم.
ایشالا که دختر خالم بچه دار بشه.شوهرش تازه عمل کرده .
بازم بیا
مامان سونیا
12 مرداد 91 18:19
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک


مرسی
مامان سونیا
12 مرداد 91 18:23
*.¸.*´ ¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨) (¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`• _____****__________**** ___***____***____***__ *** __***________****_______*** _***__________**_________*** _***____من آپم____________*** _***______مشتاق نیم نگاهی_*** __***_______هرچند گذرا____*** ___***_________________*** ____***______________ *** ______***___________*** ________***_______*** __________***___*** ____________***** _____________*** ______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•* ژ
مامان امیر مهدی
12 مرداد 91 18:37
عزیزم تولدت مبارک ایشالا دومادیت
ممنون از راهنماییت مشکلم حل شد


خوشحالم که مشکلت حل شد
نایسل خانم
12 مرداد 91 20:19
سلام عزییزممم خوبی

تولد گل پسرتتت مبارکککک الهییییییییییییی 120 ساله بشه زیر سایه تون خوب کاری کردی نگرفتی یه وقت بگیر خودشم بفهمه و کیف کنه


مرسی نایسل جونم.
نایسل خانم
12 مرداد 91 20:19
آخی همه خاطرتو خوندم خدا به داداشت خیلی رحم کرده عزیز دلممم
مام یه فامیل داشتیم 4 سال تو عقد موندن سر همین فوت موتا ححوادث بنده خدا ها سال 5 تونستن برن خونه خودشون



داداشم و زن داداشم خیلی بد بیاری آوردن
مامان امیرحسین ومحیا
13 مرداد 91 10:38
تولدت مبارک.قشنگ شدی گل شدی شدی مثل عروسک عزیز من گل من تولدت مبارک.تولدت مبارک .تولدت مبارررررررررررررررررررک.شرمنده طولانی شد اخه امیرحسین میخوندش من برا امیر علی گلم نوشتماز زبون امیرحسین.مبارک باشه خاله جون.راستی ادامه مطلباتم خیلی عالی بود چه خوب همه رویادت مونده.


مرسی عزیزم.
چه شعره خوشکلی.ببوس پسرتو.
گفتم تا یادمه بنویسم تا یادم نرفته
مامان محمد و ساقی
13 مرداد 91 13:16
دوباره سلام
حالا میگم شاید گیج و ویج بودی بچه رو اونطوری دیدی.پسرم مثل گل می مونه.
ایول گوسفند.مادر و پسر و پدر حال کردینا.
پس تو نوزادی مشتی شده.ای جونم
اینقدر با حجب و حیا بود پسرم که نمیخواست کسی جنسیتش رو بدونه.
قربون اون هنر شیردهیت
باز هم میام.


به مولا خیلی زشت بود.حالا اینقد خوشکل شده.اولش که بچه های فامیلمون رو میدیدم که همسنه امیر بودن حسودیم میشد که اونا خوشکلنو امیر زشته.
ولی حالا اونا زشت شدن و امیر من ماه شده.
من تا همین 2 ماه پیش که بهش شیر میدادم.حتما باید میخوابیدم .اصلا نشسته بلد نبودم
مامان زهرا
13 مرداد 91 13:29
تولد تولد تولدت مبارک
امیدورام صدو بیست ساله شی امیر علی جون
جیگر مامان و عزیز دل خاله
زود زود بزرگ شد می خواهیم دامادیت را جشن بگیریم


ایشالا.
مرسی عزیزم
مامان زهرا
13 مرداد 91 13:35
وای عزیزم خاطرات این 8 ماه برای خودش یککتاب بود
چطور همه را یاد داشتی باید به شما احسنت گفت

امیدورام از این به بعد همیشه روزهای شاد و زیبا داشته باشی

بازهم تولد گل پسرت مبارک


آخه خیلی اون خاطرات مهم بودن که یادم موندن.وگرنه من اصلا حافظه درست و حسابی ندارم.
خاله ي اميرعلي
13 مرداد 91 15:56
سالروز تولدت را تسلیت میگم به فرشته های آسمون !
چون 2 سال پیش ازشون جدا شدی
اما تبریک میگم به خودم چون فرشته زمینی من شدی
تولدت مبارک اميرعلي جونم




مرسی خاله مهربون.امیرعلی جونمو ببوس
خاله ي اميرعلي
13 مرداد 91 15:57
¯`´.¸ ¸.´´¯ `,+.*`,+.*´.
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.
___####___#### .`-.´.+` ´°
_##____#_#____##`,+.*.*´
#_______#________# `+.*`
#________________# `,+.*`.°
_#______________# `,+.*`,+.*
__#____________# `,+.*`,°*`’ °
_____#_______# `,+.*`,+.*`,+.
_______#___# `,+.*`,+.*`,+.*’
_________# `,+.*`,+.*`,+.*`
..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’خوبی اميرعلي جونم؟
(¯`´.¸ ¸.´´¯ `,+.*`,+.*´(¯`´.¸
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.
___####___#### .`-.´.+` ´°
_##____#_#____##`,+.*.*´
#_______#________# `+.*`
#________________# `,+.*`.°
_#______________# `,+.*`,+.*
__#____________# `,+.*`,°*`’ °
_____#_______# `,+.*`,+.*`,+.
_______#___# `,+.*`,+.*`,+.*’
_________# `,+.*`,+.*`,+.*`یه خبر دارم برات!
..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’
(¯`´.¸ ¸.´´¯ `,+.*`,+.*´..(¯`´.¸
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.
___####___#### .`-.´.+` ´°
_##____#_#____##`,+.*.*´
#_______#________# `+.*`
#________________# `,+.*`.°
_#______________# `,+.*`,+.*
__#____________# `,+.*`,°*`’ °
_____#_______# `,+.*`,+.*`,+.
_______#___# `,+.*`,+.*`,+.*’
_________# `,+.*`,+.*`,+.*`
..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’اگه گفتی چیه؟؟؟
(¯`´.¸ ¸.´´¯ `,+.*`,+.*´.(¯`´.¸
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.
___####___#### .`-.´.+` ´°
_##____#_#____##`,+.*.*´
#_______#________# `+.*`
#________________# `,+.*`.°
_#______________# `,+.*`,+.*
__#____________# `,+.*`,°*`’ °
_____#_______# `,+.*`,+.*`,+.کادوی تولدتت
_______#___# `,+.*`,+.*`,+.*’
_________# `,+.*`,+.*`,+.*`
..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`
(¯`´.¸ ¸.´´¯ `,+.*`,+.*´.(¯`´.¸
’ *..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’ °´.
___####___#### .`-.´.+` ´°
_##____#_#____##`,+.*.*´
#_______#________# `+.*`
#________________# `,+.*`.°
_#______________# `,+.*`,+.*
__#____________# `,+.*`,°*`’ °
_____#_______# `,+.*`,+.*`,+.
_______#___# `,+.*`,+.*`,+.*’
_________# `,+.*`,+.*`,+.*`
..`’ °´..`’ °´.*’ °´..`’ °´..`’
(¯`´.¸ ¸.´´¯ `,+.*`,+.*



کو حالا این کادو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان پریسا
13 مرداد 91 19:16
سلام
مبارک مبارک تولدت مبارک عزیز دلم.
ایشالله 120 ساله بشی.
خواهش میکنم کاری انجام ندادم. تا ایشالله حضوری خدمت برسیم



ایشالا
مامان پریسا
13 مرداد 91 19:17
وای چه 8 ماه پر از خاطر هایی بوده ها.
همشو چطور در یک پست جا دادی.......
مسافرت مشهد از همه بهتر و دست دایی از همه بدتتر ...
ایشالله که همیشه خوش باشید


دسته دایی که خیلی بد بود.حالمونو گرفت تئو اون اوضاع
مامان پریسا
13 مرداد 91 19:18
و باز هم ایشالله که تولد 3 سالگی در منزل خودتون و یه جشن حسسسسسسسسسسسابی. که ما هم بالشیم هااااا


ایشالا.شما که حتما باید باشین
مامان پریسا
13 مرداد 91 19:18
راستی... وااااااااای چه جراتییییییی!!!!!!!
زایمان طبیعی !!!!!!!!


ما اینیم.عاشقه هیجانم برا همین زایمان طبیعی رو انتخاب کردم
مامان محمد و ساقی
14 مرداد 91 13:37
خدا به برادرت خیلی رحم کردا
چه عروسی شد.به به
دندونشم مبارک
ایشا... 120 ساله بشی گلم.
همشو خوندما.


آره خدا خیلی خیلی رحمش کرده.
عروسیشم معرکه بود.
پس بلاخره موفق شدی همشو بخونی!
سمی مامان امیرحسین و امیرعلی
14 مرداد 91 15:40
سلام...
مبارکه مبارکهایشالا دامادش کنی...



ایشالا.
همچنین دامادی پسملای گلت
سمی مامان امیرحسین و امیرعلی
14 مرداد 91 15:41
اشکال نداره براش تولد نگرفتی ایشاا سال دیگه..
پس من چی که تولد امیرحسین همیشه ماه رمضون بودهو تولد امیرعلی هم تو ماه محرم و صفر خواهد بود.


آخی چه دردناک.حالا ماه رمضون کارش بخیره ولی محرم که دیگه واویلا
سمی مامان امیرحسین و امیرعلی
14 مرداد 91 15:47
لحظه تولد تو،شروع پرواز است برای پرستوها و خاطره ماندنی برای تمام آسمانها. تولدت مبارک..امیرعلی جان
مامان گیلاس
14 مرداد 91 17:25
سلام
امیرعلی جون تولدتتتتتتت مبارک
انشالله تولد 120 سالگیتو تو وبلاگت جشن بگیری




مرسی خاله مهربون
نایسل جون
14 مرداد 91 19:53
بنده های خدا به خوبی خوشی الهی برن سر زندگیشون



اگه منظورت داداشمو زنداداشمه.که الان 1 سالو نیمه سر خونه زندگیه خودشونن
ترنم
14 مرداد 91 23:53
عزیز دلم ،مموش خاله تولدت مبارررررررررررررررررک ایشالله همیشه بخندی و زود زود جیشتو بگیییییییییییییییییییییییییییییی


واییییییییی چه دعای خوبی.ایشالا زود برآورده بشه این دعا
مامان نيما
15 مرداد 91 8:18
تولدت مبارك گل پسرم ان شااله 120 ساله بشي
دختر خاله
15 مرداد 91 9:27
امیر جونم تولدت مبارک امیدوارم همیشه سلامت باشی کنار مامان و بابای مهربونت.



چه عجب دختر خاله یه کامنت گذاشتی بدون انتقاد کردن.مرسی
دختر خاله
15 مرداد 91 9:27
چه پست طولانی و واو به واوی


اگه کامل خونده باشی نوشتم چرا طولانی شده.کمتر بهونه بگیر!
بابای سامان
15 مرداد 91 19:01
الهی همیشه مثل چراغ راهنمایی باشی
لپت همیشه قرمز
روی دشمنات زرد
دلت همیشه سبز
...تولدت مبارک عمو جان ...


مرسی عمو منصور .ایشالا ت.لده گل پسره شما
الهه مامان روشا جون
15 مرداد 91 22:29
عزیزم با تاخیر تولدت مبارک ایشالا 120 ساله بشی.دوستت دارممممممممم


مرسی خاله
دختر خاله
17 مرداد 91 11:16
ولی یادت رفت نوع زایمان و بنویسی, اینکه تو عروسی چقدر شادباش جمع شد, کادوهای عروسی چی بوده, چشم روشنی های امیرعلی جون چی بوده.....


خوب شد یاداوری کردی.
زایمانم طبیعی بود...
شادباش چی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس یه عالمه کادو گرفت .همه چی بود از سکه و نیمو و ربع گرفته تا ظرف کریستال و غیره
امیر ما هم موقع تولدش 600-700 تومن چشم روشنی جمع کرد که همش تو حسابشه
دختر خاله
17 مرداد 91 11:17
راستی کادوهای تولد امیر علی رو ننوشتی ی ی ی ی ی ی ی ی ی


امسال که براش نگرفتیم.فقط مامانم یه سکه الیزابت بهش کادو داد.همین
آجی مهدیه
19 مرداد 91 21:17
تولدت مبارک امیرعلی جون
دختره لوووووووووووووووووووووس اسم منو جا انداختی
اینهمه ذوق از خودم در کردم برا پسرت شعر گفتم
ایییییییییییییییییییییییییش


کو حالا این شعرت؟
کجا اسمتو جا انداختم؟؟؟/