تا تولده 2 سالگیت دیگه وقتی نمونده!!!
سلام
وای دلم برای تک تکتون تنگ شده بود اساسی.
وحشتناک هوس کرده بودم یه پست بزنم درست و درمون.
حالا چه خبرا ؟چی کارا میکنید؟ما نیسیم کیفتون کوکه؟
بریم سر اصله مطلب که حرف زیاده و من خسته و کوفته.
امشب شبه دومی هست که تو خونه جدیدمون یعنی خونه مادر شوهر داریم میخوابیم.کامو هم تازه راس و ریس کردم
عرضم به حضوره شریفتون که روزه قبل از ماه رمضونی عروسی دختر خاله مامانم یعنی سادات بود .کلی تو عروسی بهمون خوش گذشت ولی به بابایه امیر علی نه.حالا بگین چرا؟مستر امیر آقا وسطه مجلس نِم زدن بر هیاکل باباش.همش به لطفه تحریم ها و گرانیِ .بازم بگین چرا؟اومدن مای بیبی رو گرونش کردم مثلا خدا تومن بعد کیفیتش زیره صفر.آخه بگین به این دولت میگن دولت عَدالت محور.
وای روزه گرفتن بعد از 3 سال خیلی سخته .دارم کم کم،کم میارم.تازه تو این گرما اثباب کشی هم داشتیم که دیگه بدتر.مهم اینه که من میتونم
همین امشب رفته بودیم خونه پسر عموم(روح الله) .چون دخترش به دنیا اومده.اسمش یاسمینه.نازی.امیر آقا اونجا کلی بهش صفا داد .چون با اسباب بازیای سیسمونی کلی بازی کرد.میخواسم برا رونمای یاسمین سکه الیزابت ببرم که کلیده گاو صندوقمون مفقود شده تو اثباب کشی.به مامانه نی نی گفتم رونماش محفوظه دعا کن کلیدش پیدا بشه
بعد از خونه پسر عموم که برگشتیم خونه با موتور عمو کاسِم رفتیم یه دور بزنیم.خیلی باحاله موتور سواری.خیلی وقت بود سواره موتور نشده بودم.کلی ذوق کرده بودم.موقع برگشتن امیر که جلو نشسته بود کلید دزد گیر سوییچ رو فشار دادش که یه دفعه موتور حین حرکت خاموش شد.زدیم کنار و بابایی هی استارت میزد که یدفعه یه موتوری کنارمون واساد برا کمک هر کار کردن نتونسن درسش کنن. باباش میگه چیکار کردی امیر بچم سوییچو نشون.که آخرش میفهمن رو سوییچ دکمه دزد گیره
راسی وقتی داشتیم خونه رو میچیدیم صادق،سید محمد،مهدی خیلی کمک کردن.سرامیکارو تمیز کردن و خیلی کارای دیگه.دسشون درد نکنه
تو این خونه هیچی نیاوردم فقط چیزای دمه دستیمو آوردم.همه وسایلم رو کردم تو جعبه و گذاشتم تو نور گیره خونه مامان بزرگ اینا.تازه رختکن هم مبل و تخته جدید گذاشتم.یه جورایی خونه قبلیمون رو هنوز ترک نکردیم.
اون هفتهای قبل از ماهِ مبارک 3 تا ضربه تو 3 روز پشت سر هم خوردی.شب اول هنوز تو خونه سابقمون بودیم که ازم آب خواسی بعد آبا رو ریختی رو سرامیکا بهد از روش رد شدی و با صورت خوردی رو سرامیکا.لبت کلی خون اومد .خوشبختانه که اتفاقه حادی نیوفتاد.شبه دوم که همون شب عروسی بود.آماده شدی بودی و داشتی تو حیات بدو بدو میکردی که یهو خوردی زمین و پیشونیت زخم شد.اتفاقه سومی هم که اصلا یادم نمیاد
امروز بعد از ظهر داشتیم منو بابایی کارای فنی رو انجام میدادیم مثه نصبه پنکه سقفی .که تو هم خواسی بری رو چارپایه گذاشتمت .یه ربع اون بالا بودیو منو بابا با خیال راحت داشتیم کارامونو میکردی که همش میگفتی ترسیدی یعنی میترسم منو بزار پایین.
حالا که اومدیم اینجا همش میخوای بری گوگه ببینی .وقتی هم میری نباید ازت غافل شد چون میری سراغه خرمای بمی بی بی.آخه خرما ها خیلی عزیزن برای بیبی و تو چنتا کنده بودی ازش و انداخته بودی پیشه گوگه ها
راسی برا اولین بار با بابایزرگ رفتی اصلاح و خیلی پسره خوبی بودی بر اساس شواهد
بقیه چیزا که یادم نیست رو بعدا اگه یادم اومد مینویسم
گفتم بودم که حافظم افتضاحه واقعا راس گفتم...چنتا مطلبه مهمو یادم رفت بنویسم که الان مینویسم:
اول پستم نوشته بودم که امیر تو 3 روز 3 تا ضربه خورده.یکیشو یادم رفته بود.حالا یادم افتاد.دایی رضام اینا از مشهد برگشته بودن و داشتیم به اتفاقه مادر شوهر میرفتیم خونشون برای دیدنشون. امیر جلو تو بغل من نشسته بود که یهو شروع کرد به خاروندن چشماش .منم اومدم جلوشو بگیرم که نذاشتو نق زد .باباشم گفت ولش کن شاید خوابش گرفته.وقتی رسیدیم خونه داییم.دیدم چشمت مثه کاسه خون شده.از بس خاروندیش.فردا صبحش که از خواب پاشدی دیگه چشمتو نخاروندی ولی زیره چشمت زخم شده بود.فکر کنم شیشه ماشین پایین بوده و یه چیزی خورده به چشمت.
اتفاقه خیلی بدتر سر باباش افتاد.اومده بودیم تو خونه جدیدمون تا تر و تمیزش کنیم و فرشاشو پهن کنیم.که موقع پهن کردن فرش یهو بابایی بی هوا موقع بلند شدن سرش محکم خورد به طاقچه اطاق.سرش شکست بیچاره.کلی از سرش خون اومد.بردمش بیمارستان و سرش رو 4 تا بخیه کردن.هنوزم نرفته بخیه هاشو بکشه.چون دکتر گفته هنور جوش نخورده به هم.
این خونمون سر یه کوچس و کلی موتور و ماشین رد میشن و بوق میزنن.تا صدای بوق میاد امیر میگه ترسیدی (منظورش همون ترسیدمه )صدای ماشین رو از موتور تشخیص میده و یکی از سرگرمیاش گفتن اسماشون موقع شنیدن صداشون.
امروز شنبه 7 مرداده و من تصمیم گرفتم به علت گرونی و بی کیفیت بودن مای بیبی از پوشک بگیرمت.از ساعت 12 شروع کردیم .و تا حالا 2 بار خراب کاری کردی.یه بار تو شورته آموزشیت.یه بارم تو شلوارت.که شلوار بدتر بود
اون جلیقه قبلیه هم برات کوچیک بود هم اینکه تو آب زیاد باهاش راحت نبودی.با جلیقه هنوز نرفتی استخر چون ماه رمضون شد
ما مشغول جا به جا کردن یخچالیم و امیر داره برا خودش مهندس بازی میکنه
یکی از کارای مورد علاقت ریختن آب تو دوتا یا بیشتر لیوانه
پنجره پشته امیرو میبینید .اون نورگیره خونه سابقمونه که قراره خاله محبوب بیاد توش.نورگیر تا سقف پر از جعبه اس
امیر آقا خیلی کمک کردن تو تمیز کاری.الانم مثلا داشته آینه تمیز میکرده