امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

چسب زخم!

1391/4/8 11:04
2,827 بازدید
اشتراک گذاری

 

Good morning Scraps

سلام قندعسلم

خوبی مامانی؟

.: امیر علی جان تا این لحظه ، 1 سال و 10 ماه و 24 روز و 8 ساعت و 14 دقیقه و 45 ثانیه سن دارد :.

تقریبا 1 ماه و 6 روز دیگه مونده تا تولده 2 سالگیت.یه ذره دپرسم.

آخه از خونه خودمون هیچ خبری نیست و فعلا باید بیخیال تولدت بشم.

منو باش چه نقشه هایی برای تولدت داشتم.شبا موقع خواب همش به تولده تو و کارایی که میخواسم بکنم فکر میکردم.

اما اگه حداقل 2 ماه بعده تولدتم بدن خونمونو بازم میگیرم برات .مهم نیست که حتما تو همون روز باشه که.مهم اینه که برات بگیریم با تمام قوا.

تو حرف زدن حرفه ای حرفه ای شدی.کلمات رو با هم ترکیب میکنی .جمله کوتاه میگی .

کتابات رو خودت میخونی البته اسم عکساشو.کتاب لالایی تو برمیداری و از روش لالایی میخونی.



چند شب پیش رفته بودیم جشن که اونجا دیده بودی آقاهه مولودی میخونه و بقیه دست میزنن،شب که برگشتیم خونه تو میخوندی و ما رو مجبور کردی تا برات دست بزنیم.


وقتی ایکُلات(شکلات) میخوای،حتما باید خودت بازش کنی و پوستشو میدی دسته من و میگی آکالیش(بنداز آشغالی)


امروز ظهر هم بعد از اینکه یه سیخ کباب"کَبات" خوردی .برات سیب زمینی سرخ کردم و دادم دستت تا بخوری .وقتی تموم شد.اومدی ظرفشو بدی من که از دستت افتاد و رو سرامیکا شکست.یه ذره پات خون اومد و برات چسب زخم زدم ولی 1 دقیقه نگذشته بود کندیش و با هزار جور ترفند دوباره زدیم به پات و اینبار جوراب پات کردم تا نبینیش.

بعضی وقتا که یادت میوفته پات اوف شده،خیلی جالب راه میری مثه آدمای چُلاق.وقتی هم میخوای تعریف کنی میگی .اِکون  پا    اوف(شکستو پامو اوف کرد)


میخواسم امتحانت کنم بببینم یادته مَه خوردن یا نه.که اصلا نمیخواسی و گفتی اوفِ.

قشنگ عمو عباس و دایی محسن رو میگی .

 

  کِکاب=کتاب      اوک=سوسک   آنُخ=خانُم    بُلَن شو=بلند شو        بیشین=بشین       و خیلی فعلای دیگه رو به درستی میگی

   

کلا هر دفعه خواهر شوهر عمه زکیه رو میبینما ،اعتماد به نفسم میره رو هزار.دیشب تو روضه خونه بی بی دیدمش.داشت میگفت پسرم اینجا تنهاس و با بچه ها زود ارتباط برقرار نمیکنه.که من برگشتم گفتم الهی چقد زجر کشیده طفلی.که برگشته میگه من راس میگم که به درده مجریگری میخوری،همیشه یه چیزی برا گفتن آماده داری تو آسینت.کلی سفارش کرد برم تست مجریگری بدم.منم که ذوق مرگ شده بودمآهان برگشته میگه صدات خیلی رسا و واضحه،جون میده واسه اجرا.گفتمش تنها کسی که منو کشف کرده شمایین.اونم کلی ذوق کرد


زَنَمو (زن عمو عباس)هر وقت میبینتت ازت میپرسه خرگوش چی میخوره تو هم میگی هَبیج .میپرسه دیگه چی میخوره میگی کاهو

  

پریشبی بی بی آش پخته بود و همه رفتیم تو فلکه قارچ تا بخوریم.اونجا با چرخت کلی بازی کردی و بچه ها هلت میدادن.عطیه خانم هم به خاطره دندوناش کلی گریه کرد.هنوز 3 سالشه و همه دندوناش خراب شدن و باید بیهوشش کنن تا بتونن دندوناش رو درست کنن.عمو عباس و خانمش راضی نمیشن،که اینکا رو بکنن.گناه داره ،خیلی داره زجر میکشه عطیه.آخر سر هم یه تعارف زدم برا شستن ظرفا که با استقبال همه روبرو شد.آوردم تو خونه و فقط زحمت چیندنشونو کشیدم.


خیلی بد خیلی بد خیلی بد بیشکون میگیری.دندون قُرُچه هم میری موقع بیشکون گرفتن که آدم میترسه ازت.


بعضی روزا که زود تر از ما از خواب بیدار میشی .میای کف پای بابایی رو بیشکون میگیری ،بعد میای سراغ منو مژه هام رو میگیری و به زور میخوای چشامو باز کنی.

چند وقته یاد گرفتی که چیزا رو قایم میکنی و بعد میای میگی کو؟   بعد ما میگیم نمیدونیم کجاس    تو هم دستتو میبری پشتتو و اونو میاری بیرون میگی ایناش    بعد میگم اِ تو قایمش کرده بودی و بعد تو کلی میخندی هاهاهاها



یه سوال فنی:
چرا "فوت” سرده و "ها” گرمه ؟
مگه جفتشون از دهن در نمیاد چرا "فوت” میکنی سرده و "ها” میکنی گرمه؟


      چند شب پیش با خاله محبوب تنها بودیم ،که رفتیم امامزاده.از خوش شانسیمون جشن بودو شیرینی و شربت دادن نیشخند

    اینم عکسه دیروزه که داشتی (می مَیینی=سیب زمینی)میخوردی و اونم آخرین لحظات عمر مفیده بشقابه گل صورتی جهازمه نیشخند



اینم چند لحظه بعد از خوردن سیب زمینیاس با چسب زخم پات.چه افسرده و ناراحت


.: امیر علی جان تا این لحظه ، 1 سال و 10 ماه و 26 روز و 5 ساعت و 8 دقیقه و 3 ثانیه سن دارد :.


وقتی گیلاس یا زرد آلو میخوریم.دستتو میاری جلو دهنمون و میگی تِخ(یعنی در آر از دهنت هستشو)نیشخند


دیشب خونه بی بی بودیم از تی وی مولودی پخش میشد و تو هم مثه اونا دست میزدی .ما ها رو هم مجبور میکردی که دستامونو ببریم بالا و مثه خودت و اونا دست بزنیم.


شب بیبی باهامون اومد خونمون چون شب تنها بود و عمو علی اصغر و عمو کاظم نبودن.

 

چنان ذوق زده شده بودی که تا ساعت 2 نصفه شب فقط میدوییدی و جیغ و داد میکردی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (84)

محمد
8 تیر 91 11:51
شاد باشیدوسلامت
حالا چی شده پای امیرعلی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



هیچی فقط یه زخم کوچولو
مامان يگانه
8 تیر 91 11:58
ماماني لينكيدمتون


منم همینطور
مامان محمد و ساقی
8 تیر 91 12:30
سلام.بزنم به تخته خیلی باهوش شده.
ولی چقدر شبیه هم هستید.ایشاا... خونتون آماده میشه براش تولد میگیری.
آفرین به اون شستن ظرفها.یه وقت خسته نشی ها.
برو خصوصی.


خودمو زیاد خسه نکردم برا ظرفا.
ایشالا خدا از دهنت بشنوه آبجی گلم
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:46
زمان تولد رو مشخص كن كه برنامه ريزي كنم براي سفر به بافق مظلوم


معلوم نیست هر وقت قرار شد بگیرم 2 هفته قبلش خبرت میکنم که بیای بافق مظلوم!
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:47
علي ما با آهنگملودي نميخونه .چشماشو مثل اون مرد قد كوتاهه چپ ميكنه.
خيلي دلم ميخواد وروجكتو از نزديك ببينم و بغلش كنم و محكمممممم ماچش كنم.عاشق بچه هاي اين مدليم.


پس پاشو بیا .تو که پایه ای
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:48
خدا بيامرزه بشقاب گل صورتيه جهازتو.الفاتحهههههه



خدا بیامرزه.بشقابه خوبی بود تو این 7 سال با خوب و بد سوختو ساخت.جیکشم در نیومد
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:48
منم عمو عباسو خوب ميتونم بگم


من به تو افتخار میکنم
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:49
عكس آخريه خيلييييييييييييي باحال و بانمكههههه


بچم دپرسه
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:54
خصوصيتو چك كن


چَشَم
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 12:58
دوباره خصوصيتو چك كن فقط بين خودمون باشه لطفا



باش
مامان زهرا
8 تیر 91 13:00
سلام
خانمی چرا مواظب گلم نیستی
خدا را شکر به خیر گذشت

اما گذشته از اینها کلی لذت می برم وقتی کلمه کلمه پستت را می خونم
مرسی


به مولا مراقبشم.این اتفاقا هم که میوفته ،دیگه اتفاقیه.دسته من نیست خو
مرسی خانمی .تو خیلی لطف داری .تو هم یکی از اونایی هسی که اعتماد به نفسمو میرسونی به هزار
مامان زهرا
8 تیر 91 13:00
واسه رای بسیار متشکریم


خواهش میکنم عزیزم
مامان زهرا
8 تیر 91 13:01
خوشم می یاد شما و سارا جون ( مامان علی خوشتیب) کلی براهم هندونه قاچ میکنید


چه کنیم خرابه رفیقیم.
چاکر شما هم هسیم دربست تا خوده قبرس
مامان زهرا
8 تیر 91 13:01
هر جا هستید خوش باشید


شما هم همینطور.اونورا یاده ما هم بکنید
مامان علي خوشتيپ
8 تیر 91 13:02
تو رو خدا ببخشيد .من ديگه نميخوان آن باشم.البته الانم ديگه بايد برمببخشيدااااا(شكلك خجالت)


نه جیگر.اشکالی نداره.
من که اصرار نکردم.گفتم که اگه وقت داری
خاله باران
8 تیر 91 13:14
نوشتم دستت؟ببخشید پات...


آره منم کلی خندیدم
خاله باران
8 تیر 91 13:17
جانم مامانی!!!!!!!!!!غش کردک...
خیلی بد خیلی بد خیلی بد نیشگون می گیری...
درد را ادم حس میکرد...
امیر علی مامان را اذیت نکنیا.اون خیلی زحمتت را کشیده...


وحشتناک.
امیر ببین چقدر همه دارن ازمن طرفداری میکنن و تو هنوز کار خودتو میکنی
خاله باران
8 تیر 91 13:18
چون ها از ته دل بلند میشه ولی اون از ناحیه دهان.مثل حرفهای دلی و حرفهای ززبونی.کدوم گرمت می کنند؟


بابا ایول.خوشمان آمد
خاله باران
8 تیر 91 13:20
زیارت قبول.انشاالله حاجت روا برگشته باشید...



مرسی
مامان محمد و ساقی
8 تیر 91 13:21
دوباره سلام.ممنون از این همه کامنت های زیبا و پراحساس.خیلی دوست دارم.امیر گلم رو ببوس.ممنون.


عاشقتم
مامان گیلاس
8 تیر 91 13:58
سلام
کاش گیلاس منم نیشگون میگزفت چنان گاز میگیره که آدم ضعف میکنه بعد وقتی جیغ میزنیم فکر میکنه خوشمون میاد



الان من یه جای سالم رو صورتم و بدنم نیست.همش خط خطیه.
کلا زهر داره دسش این امیر من.
غصه نخور امیر منم یه سری تو کاره گاز گرفتن بود از سرش افتاد.
مامان پریسا
8 تیر 91 18:50
سلام خانمی.
باور کن دپرس بودن از تمام نوشتت میباره


نه بابا!اینقد ضایعس
مامان پریسا
8 تیر 91 18:51
ای بابا اشکال نداره اصلا" پاشو بیا اینجا خودم براش تولد میگیرم.
باور کن سرم درد میکنه برا این جور کارا.

فقط خرجش با خودت


راش دوره وگرنه که مییومدم.خرجش هم نصف نصف
قراره سارا مامانه علی بیاد.تو هم پاشو بیا
مامان پریسا
8 تیر 91 18:52
به هر حال دعوت کنی تو ماشین بعضی ها قایم میشم میام
بشقاب هم فدای سرت و سر امیر جان.


از همین الان دعوتی
اوه اینقد از این بشقابا شکونده که فکر کنم2-3 تا بیشتر نمونده باشه
مامان پریسا
8 تیر 91 18:53
حالا یه زنگ بزن منم صداتو بشنوم تا کلی ازت تعریف کنم .
من هم تو روحیه دادن یه پا استادم


شمارمو که داری.زحمت بکش یه زنگ بزن
مامان پریسا
8 تیر 91 18:54
حالا از جشن خوشتون اومد یا شیرینی و شربتش.
اینجا هم شربت میدن ولی از ترس اینکه ممکنه اب لوله یعنی اب شهری باشه ما لب نمیزنیم.


از هر دو.از شربتش بیشتر.چون تشنه بودیم
بابا باکلاس!
نایسل
8 تیر 91 22:29
سلام خانوم خانوما


علیکه سلام.از این ورا!
نایسل
8 تیر 91 22:29
نبودم حالا اومدم


حالا هم که اومدی.خوش اومدی
نایسل
8 تیر 91 22:30
خوبیبی خوشی


آره خوبم تقریبا.تو چطوری؟
نایسل
8 تیر 91 22:30
گاش الان خوبه؟


چیش الان خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نایسل
9 تیر 91 12:57
من اینجام عجیجممممم


چرا نمیبینمت پس
نایسل
9 تیر 91 12:57
من رمز گپست قبلی رو میخوام


اوکی
نایسل
9 تیر 91 13:00
طفلی عطیه گناه داره مامان باباش دارن زجرش میدن که


آره گناه داره.منم هزار بار گفتمشون.میگن میترسیم اتفاقی بیوفته براش.
حسام
9 تیر 91 14:18
مثل همیشه کامل و جامع
تو عکسا امیرعلی زیاد با حال نیست
مثل اینکه خسته اس؟


حتما مثه مامانش دپرسه
مامان ریحان عسلی
9 تیر 91 17:24
سلام
جواب سوال فنی ات : فوت سرد نیس. چون سطح مقطع رو کاهش میدی سرعت جریان هوا بیشتره پس تبخیر روی پوست بیشتر میشه و سرد تر احساس میشه
یه بار تو من و تو سوال کردن منم اون برنامه رو دیدم
ایشالا هر چی قسمت باشه همون براتون رقم بخوره و هر چه زودتر برید خونه ی خودتون پس پیشاپیش تولد امیرعلی جون هم مبارک خاله 120 ساله شی ایشالا


آقا اینا ماهواره دارن.برین جمشون کنید!
ایشالا خدا از زبونت بشنوه عزیزم
مامان علي خوشتيپ
9 تیر 91 22:47
عزيزم يهو ديدي اومديم .با مامان پريسا اينا


ایول.بیاین من از خدامه.مامان پریسا رو هم بیار
مامان علي خوشتيپ
9 تیر 91 22:49
جناب شوهر ما از بس تعريفتونو دادم ميگه دوست دارم با اين دختر بافقيه بگردي
البته اينو بگم خيلي شوشومون حساسه ها.هركسي رو تاييد نميكنه ها.به خصوص اونايي كه بخوام برم خونشون.ولي از تو خوشش مياد


نه بابا !شوخی میکنی! حالا چی گفتی؟
مامان گیلاس
9 تیر 91 23:53
سلام
ممنون بابت رمز
منم تمام بدنم کبود شده از بس گازم گرفته براش فرقی هم نمیکنه از هر جا بیاد گاز میگیره حتی لپم
اگه موافقی تبادل لینک کنیم


من موافق موافقم


لینک شدی عزیزم
مامان رها
10 تیر 91 8:14
سلام خوبی زود بدو برو تو این سایت به دخملم رای بده و تکلیف خودت رو ادا کن
http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php


افسانه جون من 3 تا رایمو دادم.حالا میگی چیکار کنم؟!
مامان رها
10 تیر 91 9:04
خاله قربون اون حرف زدنت بشم یکم بیا و به رها یاد بده


خوب رها رو بیار اینجا تا یاد بگیره!
یاد میگیره به وقتش
مامان رها
10 تیر 91 9:05
خوب پس گلی ما بازم یکی از جهاز مامانی رو شکونده ای خدا منه امیر عای فکر کنم وقتی بری سر کار باید حقوق چند ماهت رو برای مامانی جهاز بخری


نه بابا بیخیال شدم!اونا قدیمی بود.جدیدشو خریدم برا خونه نو ام
مامان پریسا
10 تیر 91 11:21
حالا که دعوت شدم حتما" میام.


همه دعوتن .شما که سروره مایید
مامان رها
10 تیر 91 12:12
خیلی بدی پس ما چی به فامیلات بگو رای بدن به دختر خاله


اوکی.
دختر خاله اگه این کامنتو خوندی به رها جون رای بده
مامان رها
10 تیر 91 12:12
به دختر خاله بگو به رها رای بده زود باش


باید اس بدمش
مامان محمد و ساقی
10 تیر 91 13:46
سلام.چطوری گلم؟مردم تا این صفحه برام باز شد.
ببینم 28 بیای تا 30 میمونی.وای خیلی دوست دارم بیام رامسر ببینمت.اگه همه چیز اوکی باشه حتما" میام.وای خیلی خوب میشه زهرا جون.
راستی اسم هتلتون چیه؟


آره 3 روز میشه دیگه موندنمون.
شوهرم میگه یه جایی تو جواهر کوه یا شایدم جواهر دره است هتلمون!
خودمونم زیاد خبر نداریم.باید زنگ بزنیم اطلاعات بگیریم
بعدا خبرای دقیقو بهت میگم تلفنی
مامان محمد و ساقی
10 تیر 91 20:24
دوباره سلام.فکر می کنم منظورت جواهر ده باشه.یعنی میرین بالای یه کوه پر پیچ و خم و بسیار زیبا.محمد 2 ساله بود اونجا رفتم و بعد یه هفته مریض شد و برام کوفت کرد.
میگما اینقدر دوست دارم ببینمت وقتی امیرعلی رو میبینم بشینم بگم سلام خاله جون.بعد امیر یکی بخوابونه در گوشم.بعدش تو اولین دیدار تو ازم خجالت بکشی.
راستی اگه هتل بالای کوه پس شباش سرد.برای امیرعلی لباس گرم بیار.


الان نیشم تا بنا گوشم بازه.
خیلی باحال تصور کردی مهمون نوازیه امیرو.هنوزم دارم میخندما.
وای خوب شد گفتی .پس حتما بردارم لباس گرم.
وای مینا دارم دق میکنم .من تا اون روز که بخوام ببینمت که دووم نمیارم.
الان خواب نمیرفتم همش داشتم تصور میکردم اون روزی که قزاره همو ببینیم.
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 8:35
خودم از تو وب مامان ساقی فهمیدم


وای سارا .خیلی باحاله آدم یه نفرو که اصلا نمیشناسه و ندیدتش .رو ببینه.مگه نه؟
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 8:36
خوش به حالتون.ولی حسودیم نشد.فعلا من رکورددارم


تو رو خدا بگو حسودیم شد.یه ذره من کیف کنم.
آخه خیلی خوشحالم
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 8:37
هر چی خوردین به جای منم بخورین


باشه.مینا باید بخره حتما یادت میکنم.ناسلامتی دیار اوناس.اون باید خرج کنه.مگه نه؟!
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 8:37
راستی مامان ساقی کجاییه؟منظورم خونشون کجاس؟


ماله رشت بود فکر کنم.
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 8:38
امیدوارم وقتی رسیدین رامسر یه شرجیی باشه که حالتون گرفته شه(شکلک شیطان کوووو؟؟؟)
شوخی کردم امیدوارم بهتون خوش بگذره


ما میریم جواهر کوه.تو گوگل سرچ کردم.خیلی هواش خوبه.مینا گفته هواش سرده حتما لباس گرم بردار.
لطفافیلتر نفرمایید!!!
11 تیر 91 9:34
سلام بالاخره ما هم اومدیم...!!
خوبی مامان امیر علی؟؟
خوشحالم که امیر علی این همه پیشرفت داشته..
همه پستهای نخونده رو خوندم و تمام اتفاقتی که افتاده بود رو یکی یکی چک کردم
راسی در مورد اون سوال که پرسیده بودی چرا فوت سرد و "ها "گرمه باید بگم 2 دلیل وجود داره.!!
اول اینکه معمولا" شدت سرعت فوت از "ها" بیشتر و واسه همین هوای داخل دهن وقت نمیکنه گرم شه!! یعنی یه چیز تو مایه های سشواره که هر چه اون رو روی دور کند بذارید باد اون گرمتر میشه!
و اما دلیل دوم و دلیل اصلی اون اینه که... فوت از محیط دهن خارج میشه..!! ولی "ها" از اعماق بدن انسان..! و به همین دلیل که بازدم بعد از عبور از مری و نای با گرمای بدن انسان گرم شه و خارج میشه.......


ایول داش سامی چه عجب از این ورا.خوب شد اُلتیماتوم دادم بهت.وگرنه این دورو ورا اصلا نمیومدیا.
ایول ثبات علمی.خوشمان آمد.جوابن کاملا دقیق و علمی بود.ناسلامتی 4 سال عمرتو تو دانشگاههای ایران هدر دادی.
شوخی کردم مرسی بابت اطلاعاتت
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 9:39
پس امیدوارم برف بیاد.جاده ها رو ببندن


ما زنجیر چرخ میبریم
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 9:39
به خاطر تو حسودیم شد.


نه بابا!
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 9:40
ولی اگه دیدین همو از طرف من یه ماچ محکم از مینا ببراز ساقی جون هم همینطور


محمدو چی ؟!بچه حسودیش میشه خو.
باشه حتما
مامان علی خوشتیپ
11 تیر 91 9:41
دعا میکنم بشه همو ببینید


منم امیدوارم
ترنم
11 تیر 91 12:57
قربون تو دوست با معرفت خودم بررررررم عاشقتمممممممممممممممممم گلم
وای عزیزم قربون پسمل نازم کاش منم اونجا بودمو و جگر طلا می خوندو منم دست میزدم عاشقشم عزیز دل ایشالله زود زود تو خونه خودتون یه جشن تولد توپ برایه پسری بگیرید


ایشالا.خدا از دهنت بشنوه جیگرم
مامان محمد و ساقی
11 تیر 91 13:09
سلام زهرا جون.حالت چطوره گلم.
به خدا من لیاقت این همه محبت تو رو ندارم.
فقط خدا کنه که بتونم بیام.پایین پستم رو برو بخون.الان هم دارم گیج میشم.دوباره میام.


آخی خدا بد نده.حالت الان خوبه؟
مامان محمد و ساقی
11 تیر 91 13:11
فدای این همه محبت
نایسل
11 تیر 91 20:47
ملسی


چی ملسی؟؟؟؟؟؟
مامان محمد و ساقی
11 تیر 91 21:07
میگم امروز گیج بودم ندیدم.چه خبر بود بین تو مامان علی خوشتیپ.
زهرا بی نهایت عاشق صدا و لهجت شدم.خیلی دوست دارم.ممنون که بهم زنگ زدی.دردم فراموش شد.
چه ذوقی داری دوست خوبم.
خدا کنه بیام.



خدا رو شکر که خوب شدی.
آره دیگه کلی هواتو کردم
نایسل
11 تیر 91 21:50
آره خیلی لاغررر ماشالا فقط 35 لی 40 کیلو اضافه وزن


شوخی میکنی؟!
نایسل
11 تیر 91 21:50
دیگه اینا
نایسل
11 تیر 91 21:51
آی کیوووووووووووووووووووو اون که خیلی تابلوو بودد که


به مولا اولش نفهمیدم قضیه رو .بعد یهو دستشو دیدم.اونموقع تازه افتاد
نایسل
11 تیر 91 21:51
اره خیلی نازن
نایسل
11 تیر 91 21:51
قربونت بشممم مرسیییییییی
مامان پریسا
12 تیر 91 0:57
ما که پست گذاشتیم ولی بدون غذا


همینم خوبه
مامان آرینا موفرفری
12 تیر 91 1:22
سلام دوست عزیز ،آرینا موفرفری در مسابقه نی نی خانه دار در وب نی نی شکلک شرکت کرده خوشحال می شم به آرینا رای بدهید.آدرس وبتونو فراموش نکیند !!!چون بدون آدرس وب رای محسوب نمی شه.
آدرس وب نی نی شکلک
http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php
تا پایان رای گیری فقط 2 روز مونده ، پس زمان رو از دست ندین و به آرینا با کد 260 رای بدهید.



عزیزم.من 3 تا رایمو دادم
مامان زهرا
12 تیر 91 10:56
سلام خانمی
کجائی ؟
ممنون میشیم هفته ای یکبار را لااقل پست بذار
حوصله مون سررفت


الهی.باشه سعی میکنم.
مامان نيما
12 تیر 91 14:34
پيشا پيش خسته نباشيد بابات كارهاي تولد واقعا سخته اما بسيار شيرين


فکر نکنم بتونم براش تولد بگیرم.ولی بازم مرسی
مامان محمد و ساقی
12 تیر 91 15:56
میگما من اهل انزلی هستم.بابای بچه ها رشتیه.بعداز ازدواج اومدم رشت.
راستی سعی کن اونروز ازم زیاد قاقا لی لی نخوای.صحبت خرج و مخارج شد یه کمی استرس گرفتم
فدای اون صدا و لهجه شیرینت یشم.از دیروز صدات تو گوشمه جیگر
مردم از این صداهای تکراری.


یه دختر خاله دارم .اونم ماله رشته ولی تهران زندگی میکنه.خیلی به لهجم گیر میده.
دختر خاله بیا ببین .چقد این مینا از لهجم خوشش اومده.



راسی ما داریم میایم دیار شما ها .لاقل یه بار دعوت تو
حسام
12 تیر 91 18:02
چرا نظر های من سانسور میشه؟؟؟


نه به مولا.اینجا آزادیه بیانه.چیزی سانسور نمیشه تو وبلاگه من .
مامان زهرا
13 تیر 91 11:08
زهرا جون
دلمون تنگ شد
بیا بیا بیا


به مولا اومدم
مناء
15 تیر 91 13:15
_________$$____________$$ ______$$$__$_$$____$$_$__$$$ _____$__$__$$__$__$__$$__$__ _____$__$$$_$__$$$$__$_$$$_$$ ____$$$$_____$$$__$$$_____$$$$ ___$__$________$__$________$__$ ___$__$_________$$_________$__$ ____$$__________$$__________$$$ ___$__$_____$$$$__$$$$_____$__$ ___$__$____$$$$$$$$$$$$____$__$ ____$$$$____$$$$$$$$$$____$$$$ _____$__$____$$$$$$$$____$__$ _____$__$_____$$$$$$_____$__$ ______$$$$_____$$$$_____$$$$ _______$__$_____$$_____$__$ _______$__$$$________$$$__$ ________$$$__$______$__$$$ __________$__$$$__$$$__$ ____$$$$$__$$$__$$__$$$_$$$$ ___$_____$__$__$$__$__$_____$ ___$______$__$$__$$__$______$ ___$_______$__$__$__$_______$ ___$________$_$$$$_$________$ ____$________$____$________$ ___$_________$____$_________$ _$$_$________$____$________$_$$ $__$_________$$$$$$_________$__$ $__$___$$$$$$_$__$_$$$$$$___$__$ $___$_$____$_$$__$$_$____$_$___$ _$__$$____$_$_$__$_$_$____$$__$ __$__$$$$$ $__$__$__$_$$$$$__$ ___$______$___$__$___$______$ ___$_____$____$__$____$_____$ ____$___$_____$__$_____$___$ _____$$$______$$$$______$$
همای
16 تیر 91 5:48
سلام
اسمم مهدیه هست
خونمونم دوروبر مسکن مهر
16 سالمه دوم تجربی


ایول مهدیه خانم.خوشبختم
پس میایم اونجا همسایه میشیم.
آبجی منم مدرسه شما درس میخوند.البته انسانی.
هفته پیش کنکور داشت.فعلا منتظره جوابه.
مامان سامان
18 تیر 91 2:24
قرهاد ما هم دندو ناش همین جوریه قکر کنم مد شده


بچه های دختر عمو و دختر عمه های منم همین جوری شدن.
فکر کنم اثرات اورانیومه
مامان سامان
18 تیر 91 2:26
ای بابا ما که کادو تولد امیر رو آماده کرده بودیم (تلمبه بزرگتر)


ای بگم خدا چیکارت نکنه با اون کادو گرفتنت.
برداشته عروسک رو گذاشته تو جعبه تلمبه!
مامان سامان
18 تیر 91 2:29
خصوصی
مامان سامان
18 تیر 91 2:35
بابا زکیه این جور متلک بهت می ندازه یعنی حاضر جوابی


من عمرا بتونم طاقت بیار جلوی متلک.
میشناسیم که رُکم متاسفانه
مامان سامان
18 تیر 91 2:36
راست می گی چرا ؟


چیو چرا؟
آقا چرا مجهول میحرفی؟
مامان سامان
18 تیر 91 2:37
فکر کنم کار خدا وپیغمبر


کدوم کار؟!
مامان سامان
18 تیر 91 2:37
از قدیم همین بوده حالاشم همینه


چیشی؟!
مامان سامان
19 تیر 91 1:07
می بینم که حرصی شدیقضیه ها وفوت رو می گم
مامان گیلاس
20 تیر 91 17:40
سلام
کجایی پس؟
بابا یه پست بزار دلمون وا شه



درا درا!
من اینجام
الان یه پست میزنم