یه پُست اساسی بعد از چند روز غیبت!(همیشه به آخر هر پُست سر بزنید، چون ممکنه چیزی رو از دست بدید!)
سلام رفقا.چطور مطورین؟خوبین خوشین؟چه خبرا؟
بهتون گفته بودم که خیلی تنبلم،یادتونه کهتصمیم گرفتم هر 10-15 روز پُست جدید بزارم.
خوب حالا برم سر اصل مطلبه که امیر آقا واسه خودش آتیش پاره ای شده وحشتناک.
اعضای بدنتو کامل بلدی.حتی لباس و کلاه و جوراب و کفش و آستین و یقه و عینک رو هم بلدی.
از بس ازش پرسیدیم این چیه اون چیه؟اونم یاد گرفته و از ما میپرسه .اگه اشتباه جوابش بدیم دوباره میپرسه اگرم دوباره اشتباه باشه خودش جواب درستش رو میده.
کارهایی رو که از تی وی میبینه یا از خودمون میبینه دقیق انجام میده
دیگه به ترانه حَسنی علاقه نداری.عاشق سی دی مرزبان نامه ترانه شتر کلک ،بار نمک شدی.میری پیش تی وی و میگی اُتل تا برات بزارم.
کارتای تصویری حیوونات رو میاری پیش من و ازم میپرسی این چیه ،وقتی هم که ذوق زده میشی میگی چی چیه؟البته موقع هایی که من خیلی تشویقت میکنم.
سلام کردن هم خوب بلد شدی میگی نَلام .با یه آهنگ ناز میگی که آدم هوس میکنه بخورتت
اکثر شبا میریم پارک فرمونداری،اونجا کلی بدی میکنی وقتی از سرسره میای پایین دنبال پله میگردی تا بری بالا و میگی پیله. خاک بازی هم میکنی و میپاشی سمت بچه ها .این کارو از یه پسره یاد گرفتی.
موقعی که خونه خودمونیم و حوصله ات سر میره میگی بالا یعنی بریم بالا خونه مامان بزرگ .بالا اگه چیزی دستت باشه که مربوط به آشپزخونه باشه میگی بالا یعنی بزار رو اُپن.
اینقد قد کشیدی ماشالا که دیگه دستت به آبخوری یخچال مامان بزرگ اینا میرسه.خودت آب میریزی برا خودت .وقتی آبت رو خوردی میریزیش پای یخچال و میگی آبو ییخ یعنی آب ریخت .میپرسم کی ریخت تو هم سریع خودتو نشون میدی و میگی اَیی یعنی امیر.اگرم لیوان شیشه ای باشه میندازیش و میشکونیش بعد میگی نیس
اسم اکثر اشیاء تو اطاق رو میدونی مثه مبل و فرش و تی وی و پرده و ...
میگیمش ترانه شاد بخونه برامون تولد تولد میخونه.به ما هم میگه دست بزنیم.
بهش میگم روضه بخونه باباییا با سوز و آه میخونه و مجبورمون میکنه سینه بزنیم یا بزنیم به پامون.حواسشم به هممون هست که یدفعه سینه زدن یادمون نره.
وقتی بهش میگم بیا اینو بخور چشاشو میبنده و سرش رو باز تکون میده یعنی نمیخوام.
بقیه اش تو ادامه مطلبه
وقتی یکی کار مسخره ای میکنه مثلا باباش جو گیر میشه و ترانه میخونه یا کارای دیگه.برمیگردی بهم میگی مامان ،بابا یعنی مامان بابا رو نگاه کن
همین که اسم سی دی میبرم میدوی و متکا برمیداری و میزاری جلوی تی وی و میخوابی تا برات سی دی بزارم.خوشم میاد فاصله ات با تی وی رو هم رعایت میکنی.
سالاد سازی که عاشقش بودی رو شکوندی .مامان بزرگ گفت بنویسم تا اینو بدونی
وقتی بهش یه چیزی میدم که بخوره اونم تند تند میزاره تو دهنش ،بهش میگم بزار دهنت خالی بشه بعد بهت میدم دوباره.اونم دهنش رو باز میکنه و میگه یَم یَم یعنی تند تند خوردم.
هفته پیش رفته بودیم مزرعه بابا بزرگ .اونجا مامان بزرگ داشت رو آتیش ماکارونی میپخت برای سالاد ماکارونی.که شما با یه نشونه گیری دقیق یه تیکه کلوخ بزرگ رو انداختی تو قابلمه.
دیروز هم رفتیم یزد برای پُرسه مادر زن دایی بابایی.شب خونه دایی اینا موندیم .صبح هم رفتیم بازار ستاره برا خرید که برا شما دو تا سی دی خاله ستاره گرفتیم .به علت علاقه شدیدت به ترانه هاش.
دیروز تو اطاق پروِ یه مانتو فروشی تصمیم گرفتم رژیم بگیرم اساسی.میخواسم همونجا بلند بلند به خودم فحش بدم.از امروز شروع شد رژیمم.
نماز خونه قهاری شدی .حتی بعد از نمازت با ناخنات تسبیح هم میخونی.
حالا که بزرگتر شدی.اسباب بازیات که کوچولو ان رو میکنی تو بینیت.باید همشونو جمع کنم سر فرصت
فرهنگ لغت امیر علی:
کشک:کَکش سوسک:اُس شکلات:اُکلات میمون:مونی باقالی:باقالی با تشدید رو ق
چاقو:گاگو زهرا:زَوا سلام:نَلام یا نَنام درخت:دییَخ پنکه:پَنکی چراغ:چیراق یالله ای بابا
زندایی:نَندایی باتری:باتی
یادآور نوشت:(بعضی وقتا بعضی آدما که خیلی دوسشون داری که خیلی بهت نزدیکن که از یه خونین ،اینقد دلت رو میشکونن با حرفاشون که بغض هر لحظه ممکنه خفت کنه.اما نباید به دل گرفت فقط باید مثه همیشه از کنارش بیخیال گذشت .به خودم افتخار میکنم که آدم کینه ای نیسم)
بیسکویت تو دهنشه .خودشو به چه روزی در آورده.
.: امیر علی جان تا این لحظه ، 1 سال و 9 ماه و 19 روز و 18 ساعت و 49 دقیقه و 5 ثانیه سن دارد :.
خدا رو شکر از دیروز ساعت 3 پروژه از شیر گرفتن امیر علی شروع شده دوباره.ایندفعه داره با موفقیت پیش میره.
دیروز اومد پیشم خوابید و گفت مَه منم بسیار بیخیال اومدم مَهش بدم که با چسب برقای مشکی رو به رو شد.بچم زهر ترک شد و خودش سریع ازم فاصله گرفت.دلم براش سوخت.
از اونموقع تا حالا یه بارم سراغش رو نگرفته.تا ساعت 2 نیمه شب هم بیدار بود.بردمش تو اطاقش و با کتاباش سرگرمش کردم .بعد هم با فیلمای موبایلم.تا اینکه بلاخره خوابید.تا الانم خوشبختانه خوابه و برای شیر بیدار نشده.اگرم بیدار شه بهش آب میدم
برعکس پروژه از شیر گرفتن ،رژیم خودم 3-4 ساعت بیشتر دووم نیاورد و گشنه ام شد.اما من بیخیال این موضوع نیسم.امروز میرم دکتر تغذیه برای یه رژیم درست و حسابی.لیست غذاهایی رو که درست میکنم رو نوشتم فقط باید بدم به دکتر.
پسرم خیلی مرده .برعکسه مامانش که زنهاز نوعه بی اراده
یه سوال نوشت:
ما تو خونمون خیلی پشه داریم.میخوام بدون شما هیچ راه حلی ندارین برای از بین بردنشون.من شبا موقع خواب پیف پاف میزنم،ولی صبح الطلوع دوباره روز از نو روزی از نو.اگه راهی دارین بگین لفطا ثواب میکنید به مولا
خیلی آقایی ،فکر نمیکردم اینقد بزرگ شده باشی،پسرِ قهرمانم.
شب دوم هم با موفقیت کامل گذشت ساعت 2 همه با هم خوابیدیم تا صبح ساعت 10 صداتم در نیومد حتی برای آب خوردن.همه میگفتن باید راهش ببری تا بخوابه ولی تو مثه آدم بزرگا خوابیدی .کاملا مستقل
تو پارک یا خیابون هر پسر بچه 10-12 ساله میبینی میگی علی
ملخ:مَمَخ پَتو:پَپتو
عاشق حافظه ات هستم،هر وقت کلم یا کاهو میبینی میگی اَرگوش
دیروز داشتم به بابایی میگفتم برام پول بزار میخوام برم دکتر تغذیه شما هم سریع دستتو کردی تو دهنت و بعد هم تو گوشت و به بابایی اشاره میکردی و میگفتی دُکُ.آخه اسفند ماه همراه بابایی رفته بودی دکتر برای سرما خوردگیت و هنوز یادت بود
.: امیر علی جان تا این لحظه ، 1 سال و 9 ماه و 24 روز و 3 ساعت و 29 دقیقه و 48 ثانیه سن دارد :.
اینم یه عکس تو امامزاده شب رغایب.
جاتون خالی دیگه حسابی به جای همتون شیرینی و پشمک و میوه خوردیم .این شب رغایب عجب شبیه ها.خدا همه رفتگان رو بیامرزه.دمشون گرم
امیر آقا با پدر بزرگش رفت سمت مردونه برای نماز بعد دیگه همونجا موند برای دعای کمیل .بابام میگفت اولش خیلی پسر آقایی بوده ولی آخر سر یه سیب زده به کله یه پسره.الهی بگردم الان چقد تو دلش فحش داده به امیر
بعضی وقتا هوس مَه میکنه ولی میگمت اوف شده و شما هم بیخیال میشی و با غذا شکمتو سیر میکنم.
تو حرف زدن بسیار حرفه ای شدی دیگه.زن عمو رو هم یاد گرفتی.
وقتی از پرشین تون تبلیغ باب اسفنجی رو نشون میده تو دور خودت میچرخی و میگی بَدی یعنی همون باب اسفنجی
دیشب هم خونه بی بی ا همون مادر شوهر گرام روضه بود و شما اولش زیاد حال نداشتی چون بد خواب شده بودی.ولی وقتی بچه ها میخواستن تلویزیون ببینن تلافی کردی و جلوی تی وی همش بلند بلند ترانه میخوندی و هی صدای علی میزدی چون جلوی تی وی خوابش برده بود.
مامان و بابا بزرگ هم 1 ساعت پیش رفتن تهران.خوش به سعادتشون
راسی مامان علی اگه میخوای بری شیراز حالا نرو صبر کن 23 -24 برو .چون ما هم اونموقع میایم.همو ببینیم
کچلم کردی تو این چند روز که مَه نمیخوری مجبورم هر چی میگیو گوش کنمو هیچی نگم.اسباب بازیای باتری خورت رو از اطاقت آوردی و هی مجبورم میکنی باتری بزارم توشون.از اونجایی که باتریها خیلی کار کردن و دیگه بیچاره ها رَمَق ندارن.باید بهت بفهمونم که شارژ ندارن.کچل شدم ببین