امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

هنرمندیهای من و بابای امیرعلی!

1391/2/24 18:12
2,679 بازدید
اشتراک گذاری

119.gif

سلام عشق مامانی

ktmj001

دیروز جاتون خالی به مناسبت روز مادر، مامان خودم با مادر شوهرم رو دعوت کردم برای شام.

ktmj002

بازم جاتون خالی میخواسم برای شام ماهی قزل با مرغ سرخ شده بپزم.ولی چون مادر شوهر به علت سوء تفاهمی که پیش اومده بود تشریف نیاوردن و چون مرغم رو پخته بودم و فقط به سرخ شدن احتیاج داشت مامانم گفت دیگه ماهی رو نپزم.من نیز اطاعت امر کردم.

ktmj003

قبل از ظهر رفتم بیرون و کلی خرید کردم برای شب.رنگ خوراکی گیر آوردم با هزار جور ترفند.

ktmj004

وقتی رسیدم خونه و امیرو از بالا آوردم پایین یه دفعه یادم اومد که موز نخریدم .دوباره آماده شدم و با امیر رفتیم میوه فروشی .وقتی برگشتیم متوجه شدم کیف پولم نیست.گفتم ای دل غافل شیشه پایین بوده و امیر هم انداخته بیرون.

ktmj005

امیرو گذاشتم خونه مامانم و دوباره رفتم سمت میوه فروشی ولی هیچ خبری نبود.وقتی برگشتم خونه هی سر امیر غُر زدم که ای بچه بد،کیف مامانو گم کردی.همین که در اطاقو باز کردم دیدم کیف پولم روی اُپنهنیشخندگناهی امیر چقد بهش تهمت زدمخجالتشرمنده

ktmj006

دست به کار شدمو تیرامیسو درست کردم .وقتی هم که جناب شوهر از سرکار برگشت .امیرو خوابش کردم و دوتایی با هم بیسکویت پاپاتیا درست کردیم.اولش فکر میکردم آسونه و لی خیلی سخت بود.پدرمان در آمد.زیاد هم از شکل ظاهریش خوشم نیومد،آخه خیلی پف کرده بود و سینی ماکروفر هم کوچیک به هم چسبیده بودن .

ktmj007

ساعت 9 بابام اومد پایین و مهمونی یه جورایی شروع شد با صرف میوه.بعدش هم محبوبه و شوهرش اومدن و برای مامانم یه تابلو خریده بودن.

ktmj008

شامو خوردیم و بعدش رفتیم سراغ هنرمندیهای من و همسری.همه کفشان بریده بود.راسی بیسکویتها رو همراه با نوشیدنی ای که مامان علی خوشتیپ آموزش داده بود میل کردیم.ولی فرقش این بود که با ژله انگور و آب انگور بود به جای انار.

ktmj009

خلاصه که همه چی بسیار عالی و خوشمزه شده بود .من که خودم حسابی حال کرده بودم.نمیدونستم اینقد هنرمندم.تازه خودمو کشف کردم.

Kitty_xs007

تیرامیسو هم به علت اینکه دیگه جایی براش نبود تو معدمون،موکول شد خوردنش به امشب.

Kitty_xs008

(اینم از تیرامیسو و نوشیدنی انگور سیاه و بیسکویت پاپاتیا به شکل گل)

Kitty_xs009

حالا بزارین اون سوء تفاهمی که پیش اومده بودو بگم.

تو ادامه مطلب

Kitty_xs010


دیشب که شب یکشنبه باشه رفتیم خونه مادرشوهر جانمان.با رویی خندان که انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و من از چیزی خبرم دارم ،در کل بیخیال مثه همیشهنیشخند


بعد سلام و احوالپرسی و تبریک روز مادر نشستم پیش هماروس بزرگی و با هم حرف زدیم .

 

بعد مادر شوهر اومد و شروع کرد به حرف زدن با هماروس بزرگی و منم هی قاطی حرفاشون میشدم نیشخند


بعد هم عمو عباس اومد با یه کیک قرمز خوشکل .که من گفتم بی بی بشینید و با نوه ها عکس بگیرین.با کمی ناز و عشوه قبول کردن.

معرفی میکنم از سمت راست:

محمد صادق-مهدی-علیرضا-عموعباس-عطیه خانم-امیرعلی-بی بی-سید ابولفضل -محمدآقا هم تو عکس نیست.


از شانس بد من تو اولین چنگال از کیکم پوسته تخم مرغ بود ،که دیگه نتونستم بخورم و کلی هم خودمو کنترل کردم که یدفعه ....اتفاق بدی نیوفته،که نیوفتاد خوشبختانه.منم حساسسبز



بعد هم النگو خواهر شوهر جان که همسرشون براشون خریده بودن رو دستشون کردیم با کمک برادر شوهر بزرگمان.


بعد هم آقایون رفتن تو آشپزخونه برای تهیه سالاد الویه .که حسابی هم چسبید.خدا زناشونو براشون ببخشهنیشخندو سایشون رو از سرشون کم نکنهاز خود راضی


امیر ما هم که یه بار زد تو گوش عطیه خانم یه بارم موشو کشید.که عطیه خانم هم حساس تا 20 دقیقه فقط گریه کرد.


موقع خداحافظی هم کلی تعارفش کردم و گفتم بیاین اونورا خوشحال میشم.حالا همیشه من این تعارفا میکنم.عادیه براش.

 

لُپ کلام که از قهر هیچ خبری نبود.ما نیز به رویمان نیاوردیم که ناراحت شدیم از نیامدنش.خلاصه که همچی به خوبی و خوشی تموم شد.


همون دیشب خونم جوش بود میگفتم خونش نمیرم تا بیاد معذرت بخواد ولی مامانم حرف خوبی زد ،گفت اگه اینکار کنی روتون تو رو هم باز میشه و دیگه سخته آشتی کردن.منم دیدم راست میگه.ناسلامتی 2 تا پیرهن بیشتر ما پاره کرده.

  

راسی برای کادو هم همه دسه جمعی براش تخته 1 نفره از این آهنیا خریدن.

آموزش شیرینی پاپاتیا

نوشيدني ژله و انار   و   تيراميسو

 

 

 

Kitty_xs011

من به همسری گفتم بزنگ به مادرت و دعوتش کن ،اونم زنگ زدش  بعد به من زنگ زد که مادرم گفته چون دیشب مزرعه پدر زنت بودیم و بچه ها نیومدن خونم حتما امشب میان و من نمیام خونتون.بعد من خیلی ناراحت شدم،زنگ مادر شوهر زدم و گفتم مادرشوهر جان امشب حتما بیاین خونمون منتظرتونیم.اونم همون حرفا رو تکرار کرد ،بعد من گفتم دستتون درد نکنه،چه جور ما میخوایم بیایم خونتون شما میگین ما امشب داریم میریم روضه نیسیم،یعنی نیاین خونمون،یه شب دیگه بیاین.حالا شما هم به بچه های دیگتون همینو بگین.اونم یه ذره ناراحت شد و گفت باشه.

Kitty_xs012

وقتی که بعد از ظهر شد به شوهری گفتم برو دنبال مادرت و بیارش .وقتی برگشت خونه دیدم مادرش نیست،گفت مادرم گفته دیشب دیدمتون و دیگه مزاحمتون نمیشم .منو بگو داشتم میترکیدم.اونهمه زحمت کشیده بودم .اونهمه خرید کرده بودم.اونهمه غذا پخته بودم.خلاصه خودمو کنترل کردم.

Kitty_xs018

فردا صبحش که امروز باشه شوهر  از سر کار برگشته میگه مادرم زنگم زده که چرا زهرا خانم اون حرفو بهم زده.که کِی اونجوری بهتون گفتم  نیاین خونمون .خلاصه منم کلی عصبانی.کلی با جناب همسری جر و بحث داشتیم.

Kitty_xs017

گفتمش امشب میریم خونشون چون همه قرار بود امشب برن خونش برای روز مادر .تازه دیشبم تنها بوده تو خونه .گفتمش میریم اونجا یه کلام راجع به دیشب حرف نمیزنی که چرا نیومده ،تا بفهمه اصلا برام مهم نبوده .منم از حرفاش ناراحت میشم ولی روی خودم نمیارم.احترامش واجبه بزرگتره ولی منم دل دارم غرور دارم.میرم اونجا و جز سلام و احوالپرسی ،حرف دیگه ای نمیزنم.تا بفهمه همش تقصیره خودشه.

Kitty_xs016

اینم از قهر مادر شوهر و عروس زبون درازش.میخواد فرق نزاره ،مگه ما با بچه های دیگش چه فرقی داریم.

Kitty_xs001

خلاصه مطلب اینکه مهم اینه که بهمون خوش گذشته و کسی نمیتونه خوشیمونو ازمون بگیره.مامان جونم روزت مبارک و دوستت دارم فراوون.




Kitty_xs002

چقد این شکلکا خوشکلننیشخند

Kitty_xs003

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (82)

مامان ریحان عسلی
24 اردیبهشت 91 18:17
سلام
به به زهرا جون هنرمند دستتون درد نکنه
ایشالا همیشه به مهمونی رفتن و مهمونی دادن باشه



مرسی عزیزم.تو تو اهوازم دست از سر ما بر نمیداری :دی
مامان ریحان عسلی
24 اردیبهشت 91 18:31
اهواز
من چیکار به اهواز دارم آخه
حالا مگه چی گفتم که دستم رو سرت مونده؟


منظور همون بوشهر بود.نزدیکه همن که.
شما تاج سری.ما خوشحالیم از دستتون رو سرمونه
مامان علي خوشتيپ
24 اردیبهشت 91 20:01
آفرييييييييييييييييييييييييييييييين.خلي هنرمندي به خدا.
خيلي خوشم مياد يه دستور بذارم يكي درست كنه.انگيزمو زياد كردي
ميگم دستور اون بيسكويت ها رو هم بذار .خيلي خوشگلناين يعني دهنم آب افتاد
اميرعلي خوشش اومد؟
راستي ديگه به بچم تهمت نزني ها.بذاري ظرف بشوره خيلي بهتر از تهمت زدنه


دستورش تو وبلاگ دنیای نفیسه آخرین پستش.
من کلا به همه صفا میدم.شما که جای خود دارین.
بازم بزار از این آموزشای آسون.
امیر که عاشقه بیسکویتا شد.
هنوز ظرف زودشه بشوره وگرنه میدادم بشوره.تهمت به درد سنه اون میخوره فعلا
مامان ساقی و محمد
24 اردیبهشت 91 20:41
سلام به خانم هنرمند!
چه گلی درست کردی.آفرین.
بیچاره مادرشوهرت که نه خونه شما اومد ونه کسی اونجا رفت.چی کشید؟


بر اساس آخرین اطلاعات خانم خانما با دخترشون رفته بودن جشن
مامان پریسا
24 اردیبهشت 91 22:35
مگه تو بلدی دعوا و قهر بکنی

فکر کنم همش با خندس

به قول خودتون به هر حال با مامان اینا خوش گذشته . خدا رو شکر.....

راستی اسکوتر سواری خوش میگذره


به مولا اصلا بلد نیسم قهر کنم.الان شبی اونجا رفتم.کلی باهم حرف زدیم و خندیدیم.اصلا انگار نه انگار.یه ذره زیر چشمی نگام میکرد ولی من بیخیال بودم مثه همیشه.آخر بار هم که میخواسیم خدافظی کنیم گفتم حتما بیاین خونمون
محمد
25 اردیبهشت 91 11:16
همیشه به شادی وخوشی


ممنون
دختر خاله
25 اردیبهشت 91 11:34
چرا داداشت و زن داداشت و دعوت نکردی؟ اینو یادت رفت بنویسی جیگر


نبودن آخه.مادربزرگ سونیا اومده بود .اگرم دعوت میکردم بازم نمیتونسن بیان چون باید صبحا برن سر کار
دختر خاله
25 اردیبهشت 91 11:35
طرز تهیه این بیسکویت و نوشیدنی رم میذاشتی دیگه


آدرسشو میزارم.برو اونجا ببین.اوکی؟
مامان نی نی
25 اردیبهشت 91 13:25
سلام .روزت مبارک. مطالبتو که می خونم یاد مادر شوهر خودم می افتم. فکر می کردم فقط مادرشوهر منه که قهر می کنه و ناز. ولی بی خیالش کاشکی منم مثل تو می تونستم رو خودم نیارم فرق تو اینه که هماروس داری و من ندارم. به هر حال هیشکی مامان نمی شه مامان منم فرشتس که روی زمینه.


همه مامانا تکن.مادر شوهرا هم خوبن تقریبا.من دوسش دارم
مامان ساقی و محمد
25 اردیبهشت 91 15:05
آفرین به تو عروس خوب.


چه کنیم!
مامان فاطمه گلی
25 اردیبهشت 91 16:40
سلام خوبید امیر علی خوبه خیلی نازه خدا نگهش داره ببوسشاز طرف من به ماهم سربزنید
مریم مامان درسا
25 اردیبهشت 91 17:10
سلام خوبید؟ سر به هوا شدی ها ، به امیر تهمت میزنی. ولی عروس باید زبون دراز باشه ، وگرنه رو سرمون سوار میشن خوب کاری کردی بهش گفتی ، حداقل تو دلت نمیمونه
مامان رها
25 اردیبهشت 91 18:10
بهبه هنر مند یه پا مامان حنا شدی برای خودت ما خبر نداشتیم ایول عجب تزعینی خیلی خوشم اومد حتما کف همه مهمونات بریده بود مخصوصا همعروس
مامان محمدرضا
25 اردیبهشت 91 19:05
سلام به به چه چيزاي خوشمزه اي .آپم
مامان رامیلا کوچولو
25 اردیبهشت 91 21:02
بهترین تبریک ها رو در زیباترین کادوی آرزو پیچیده و با بر چسب سلامت به آدرس زیباترین گل تقدیمت می کنم . * روزت مبارک *
مامان علي خوشتيپ
26 اردیبهشت 91 0:29
ايول ما رو هم معروف كردي تو وبت.
ميگم اگه دستوراي آسون و خوب ميخواي يه سر به وب مامان حنا بزن.خيلي چيزاي خوبي ياد داده.خيلي دختر گلي هم هست


آره کم و بیش بهش سر میزنم.دستورای تو رو بیشتر میپسندم.چه کنیم عاشق شدیم
مامان علي خوشتيپ
26 اردیبهشت 91 0:59
يه ربع سكه و يه شاخه گل از طرف شوهرم
50تومن از طرف مادر شوهرم
يه كتاب خيلي خوب از طرف خواهر شوهرم

تازه مادر شوهرم براي ناهار دعوتمون كرد
حال كردي جذبه رو


نه بابا.حسودیم شد.حالا همشو نمیگفتی .به فکر قلب باطری منم باش.جوونی کجایی که یادت بخیر.
نایسل
26 اردیبهشت 91 1:03
ای ول هنرمند

اره زنه خیلی بیجنبه بوده اما حق مرده بوده


اما خوشم اومد از زنه دمش گرم شوهرشو ضایع کرده اساسی
نایسل
26 اردیبهشت 91 1:11
واقعاااااا هاااااااااااااااا
ilijoon
26 اردیبهشت 91 10:33
بابا هنر مند دستتون درد نكنه چقدر خوشرنگ وخوشكل شدند


اونشکلی که میخواسم نشد.ولی خوشمزه بود
ilijoon
26 اردیبهشت 91 10:36
بابا باسياست كار خوبي كرديد رفتيد


آره
ilijoon
26 اردیبهشت 91 10:39
مامان خسته
26 اردیبهشت 91 12:21
به به اینجارو ببین یه عالمه مامان بیکار خوش بحالتون من که هفته ای یکبارم نمی تونم برم تو اینترنت واسه گلم وب درست کنم
از بس سرم شلوغه صبح کار عصر دانشگاه شبم دید وبازدیدو نصفه شبم اگه رسیدم یه ساعتی لالا .ولی خیلی برا آینده بچه هاتون خوبه خدا نگهشون داره براتون.


آره دیگه.ایشالا بتونی درست کنی وب
مامان گیسو جون
26 اردیبهشت 91 13:05
به به آفرین به این مامان هنرمند نوش جونتون روزت هم مبارک خصوصی داری گلم
دختر خاله
26 اردیبهشت 91 14:38
چه حرف گوش کن


چه کنیم
دختر خاله
26 اردیبهشت 91 14:49
گلم سن ایچ یه berande میتونی از سن ایچ آب انارشو بخری, سن ایچ آب پرتقال نیست که اینو تو وبلاگ دوستت ک نظر داده بودی خوندم


منم منظورم همون برند سن ایچ بود .دوستم اشتباهی گرفته قضیه رو.تو زیاد دقیق نشو
دختر خاله
26 اردیبهشت 91 14:52
با همه دستای وبلاگیت همشهری هستین؟


نه بابا.همشهری؟فقط یکی دوتاشون همشهرین.که اونم نمیشناسمشون
مامان ساقی و محمد
26 اردیبهشت 91 21:06
اگه هیچکسی دوست نداره قلب من واست میتپه
آدرس بده در اسرع وقت واست یه یادگاری میفرستم.


جدی!
خاله ي اميرعلي
26 اردیبهشت 91 23:22
سلام
خوبي گلم؟ عيب نداره عزيزم همون بهتر كه به روي خودت نياوردي اين حرفا پيش مياد ديگه
بابا هنرمند بابا تراميسو درست كن آورين آورين دست شما و جناب همسري درد نكنه
راستي كلك روز مادر چي كادو گرفتي؟راستشو بوگوهاااا!!!!


خدایی هیچی نگرفتم.خود مامانم گفت چیزی نمیخوام.اصل مطلب اینجاس که خودمم کادو نگرفتم
مامان مريم گلي
26 اردیبهشت 91 23:42
هزار ماشالله به اين همه پشتكار
بابا مادر نمونه چه سليقه اي به خرج دادي دست آقاي گلتون درد نكنه


فدات.چقدر انرژی مثبت
آجی مهدیه
27 اردیبهشت 91 8:57
اوه اوه یکی بیاد منو بگیره
مامان امیرعلی از خودش عشقولانه در وکرده
آخه دختر خوب برا پیدا کردن رنگ خوراکی که انقدر گشتن نمیخواس, راستقیم میرفتی مغازه خبازان اون همه رنگشو داره
یادم باشه یه مسابقه با هم بیزاریم
حیف که حستو درک نمیکنم اما داشتن مادرشوهر یه حس قشنگ و نابه نــــــــه


چه کنیم دیگه.یدفعه جو گیر شدمو از خودم هنر در وکردن.
مغازه خبازان بسته بود.یه عطاری رفتم فقط قرمز داشت.رنگ سبز هم به زور از شیرینی سازی گرفتم.
من مادر شوهرم رو دوست دارم فراوون.ولی اون روز عصابمو داغون کرد با نیومدنش
لطفافیلتر نفرمایید!!!
27 اردیبهشت 91 10:19
کار بسیار پسندیده و نیکوی کردی حلج خانم
نه" جدا" جدا از شوخی آفریین خوشم اومد برخورد خوب منطقی کردی.ایشالا همیشه دور هم خوش باشد...دستور پخت بعد میام میخونم ببینم میتونم تنهای از پسش بر بیام


مامانم قانعم کرد.دمش گرم.تیرامیسو و نوشیدنیش راحته تنهایی هم میتونی.ولی پاپاتیا خیلی سخته تنهایی نمیتونی
مامان متین
27 اردیبهشت 91 10:40
همین مهمه که خوش گذشته .بقیش مهم نیست.
خیلی هنرمندیا آفرین صدآفرین ، هزارو سیصدآفرین ، فرشته روی زمین


ایول عجب روحیه ای دادیا
مامانی
27 اردیبهشت 91 11:29
دستت درد نکنه
مادر شوهر در کل خوب نیست اما استثنا هم داره که خوبش شامل ما نشده
در کل کاری به ما نداره ولی من اصلا ازش خوشم نمیاد


مادر شوهرا خوبن ما زیاد حساسیم
مامان مهنا
27 اردیبهشت 91 12:32
وای ک پس کلی خوش گذشت
میخواستم بگم اموزشو بدین ک دیدم خودتون گذاشتین
مرسی عزیزم


خواهش میکنم
آجی مهدیه
27 اردیبهشت 91 14:12
خصوصی داری
خاله جون
27 اردیبهشت 91 14:17
بابا عروس بابا هنرمند...


چشمک
مامان سامان
27 اردیبهشت 91 14:24
ماشاا... چه هنرایی داری وما نمی دونستیم واسه چی نیومده بودن خدا شانس بده خواهرشوهرو می گم


به خاطر اون حرفی که من بهش گفته بودم.میگن که حقیقت تلخه.آره دیگه
آجی مهدیه
27 اردیبهشت 91 15:32
خصـــــــــــــــــــــوصی
آجی مهدیه
27 اردیبهشت 91 15:55
بــــــــــــــــــازم
دختر خاله
27 اردیبهشت 91 18:12
daghigh nasham ke nazar nemitonam bedam


اوکی!
مامان آنیسا
27 اردیبهشت 91 18:46
به این میگن مامان هنرمند


مرسی
آجی مهدیه
27 اردیبهشت 91 19:18
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
مامان پریسا
28 اردیبهشت 91 8:36
خصوصی
مامان پریسا
28 اردیبهشت 91 8:39
من که گفته بودم بلد نیستی دعوا کنی.

برای کادوی روز زن هم . کادو نقدی بود که برای پریسا خانم به طلا تبدیل شد.
میبینی چه مامان فداکاریم

منتظرم


ایول بابا دختر داشتن همینا رو هم داره دیگه
آجی مهدیه
28 اردیبهشت 91 11:44
ههه
راس میگی؟
از الأن جوابم بله س
فقط برادر شوشو خوشتیپ باشه ها
در ضمن خدا نگهدارم باشه با همچین هم عاروسی


خیالت از بابت من راحت.خوشتیپیو شک دارم
مرضیه
28 اردیبهشت 91 12:19
ایول هنرمند رو برم


ما اینیم دیگه!
مامان سمیرا
28 اردیبهشت 91 12:29
سلام
همیشه به مهمونی و شادی مامان هنرمند.
از این تفاوتا تو همه خونه ها هیت پس بی خیال باش عزیزم.


مرسی گلم
آجی مهدیه
28 اردیبهشت 91 16:15
بزار شب خواستگاری معلوم میشه کی پا توی پای کی میکنه
حالیت میکنم
اصن به مامان شوشو میگم تو رو با خودشون نیارن


اُهو منو نیارن.عمرا .اصن قراره من تو رو معرفی کنم.من اگه بهشون نگم که میترشی دختر.با هماروس بزرگترت درست برخورد کن.2 تا پیرهن بیشتر پاره کردم
مامان آنیسا
28 اردیبهشت 91 16:37
مامانی برو خصوصی
مريم مامان آريا
28 اردیبهشت 91 20:30
سلام عزيزم خوبي
چه دسرهاي خوشمزه اي
چه سياست باحالي
و چه مادرشوهري. امان از اين مادرشوهرها
عزيزم براي من هم خيلي از ليبل ها باز نشده ولي اون چندتايي که مي خواستم رو سيو کردم. اگه برات بفرستم فکر نکنم بتوني باز کني چون ميگي اونجا هم باز نشده. ولي انشالله قراره تولد آريا رو يزد بگيريم. اگه خواستي هماهنگ ميکنيم من ميريزم رو سي دي ميارم يزد اونجا بهت ميدم.


مرسی گلم.من یه سری لیبل دارم.قربونت.مزاحمت میشم
مامان پریسا
28 اردیبهشت 91 20:31
مرسی.



راستی اون نوشیدنی رو من هم درست کردم. عالی شد . حالا نوبت این شیرینیه


دیدی خیلی خوشمزه اس
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
28 اردیبهشت 91 22:57
اومدم تشكر بابت تبريكتون براي تولد ياسمين زهراي عزيزم. انشااله هميشه سالم و شاد باشين. دوستتون داريم


خواهش عزیزم وظیفه بود.کاری نکردم که
مامان علي خوشتيپ
29 اردیبهشت 91 11:04
منم براي خواستگاري مهديه جون هستم
پس شوهرت رفت تو خط نوشيدنيببين من چقدر براي استحكام بناي زندگي دوستان تلاش ميكنم.قدرمو بدونيد


تو هم بیا باهم این آجی مهدیه رو دست میندازیم.آره دیگه عاشقش شده
آجی مهدیه
29 اردیبهشت 91 11:36
ایییییییییییییش
ببین الکی الکی دارن منو شوهر میدن


خوشالی مگه نه!
الان در پوست خود نمیگنجی
مامان زینب
29 اردیبهشت 91 13:24
خانوم اجازه ما اینجاشو نفهمیدیم!

دست به کار شدمو تیرامیسو درست کردم .وقتی هم که جناب شوهر از سرکار برگشت .امیرو خوابش کردم و دوتایی با هم بیسکویت پاپاتیا درست کردیم.اولش فکر میکردم آسونه و لی خیلی سخت بود.پدرمان در آمد.زیاد هم از شکل ظاهریش خوشم نیومد،آخه خیلی پف کرده بود و سینی ماکروفر هم کوچیک به هم چسبیده بودن .


کجاشو بگو توضیح بدم؟D
مامان زینب
29 اردیبهشت 91 13:25
خانوم اجازه !!!عکسا باز نمیشه



مگه میشه؟دوباره امتحان کن عزیزمD
مامان زینب
29 اردیبهشت 91 13:27
خاوم اجازه یکی از عکسا باز شد...
اون عکس دسته جمعیه با حضور بی بی


بی بی مادر شورمه ها.چه افتخار بزرگی نصیبت شدشD
مبین فرفری
29 اردیبهشت 91 15:20
سلام عزیزم خسته نباشی
از دست این مادرشوهر باید چیکار کرد


باید باهاش کنار اومد.مثه من!
مبین فرفری
30 اردیبهشت 91 0:30
امدم یه سر بزنم


مرسی گلم
مامان علی خوشتیپ
30 اردیبهشت 91 11:34
سلام خوبی؟
چقدر هولیااااا.عکسا زیادن.طول میکشه تا از توشون انتخاب کنم.بعد حجمشو کم کنم.بعد آپلود کنم.بعد توضیح بنویسممم.هووووووووووووو.کار دارههههه


من بچه هفتو ام.بدو عجله دارم
مامان متین
30 اردیبهشت 91 12:35
1 ساعت دیگه آپ میکنم.


آفرین
حسام
30 اردیبهشت 91 13:02
هیچ عروس و مادر شوهری نمیشه که با هم حداقل یکی دو بار رو دعوا
نکنن تو بافق ما که اینجوریه


دعوا نبود ،سوء تفاهم بود!
آجی مهدیه
30 اردیبهشت 91 13:05
عجــــــــــــــــــول


چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ترنم
31 اردیبهشت 91 0:49
عزیز دلم دلم برات یه ذره شده دوست دارم زیاد گلم من همیشه سعی میکنم به وبت سر بزنم و از احوالت با خبر شم ببخش کامنتی نذاشتم نازنینم اینم رمز: m1387m
مامان ساقی و محمد
31 اردیبهشت 91 1:20
سلام خواهر .خوبی ؟کجایی؟
ماشاا.. چقدر روشن و خاموش داشتی!
چرا پست نمیزاری.منو تو خماری گزاشتی.


خوبم جیگر.تو چطوری؟
میزارم تا فردا پس فردا
مریم مامان درسا
31 اردیبهشت 91 2:15
پس کجائید؟



همینجام.ایشالا 2-3 روز دیگه آپ میکنم
مامان علی خوشتیپ
31 اردیبهشت 91 8:42
آپم.فقط به خاطر تو


حتما میام
مامان ریحان عسلی
31 اردیبهشت 91 12:12
سلام
چرا آپ نمیکنی
میبینم از وقتی من اومدم خونه ی پدری حال آپ کردن نداری دوریم خیلی آزارت میده انگاری جیگرررررررررررررررررررررر


تو هنوز بوشهری!آره طاقت دوریتو ندارم حتی یه لحظه...
میخوام زین پس هر ماه پُست بزارم
ثمین
31 اردیبهشت 91 12:49
سلام عزیزم!
وقتی گفتین شیرینی وا رفته فکر کردم خیلی بد قیافه شده! ولی تو عکس خیلی هم بد نشده!! جوابتون رو کامل دادم در سایت حتما خوندین!

گلم لطفا ایمیل تون رو هم چک کنید


من میخواستم مثه بیسکویتای شما بشه که نشد.اما خیلی خوشمزه بودش.
حتما عزیزم
مامان اميرحسين كوچولو
31 اردیبهشت 91 18:29
سلام عزيزم خوشحالم كه بهتون خوش گذشته
انشاالله كه هميشه تو زندگيتون شاد باشيد
راستيطرز تهيه بسكويت ها رو كاش ميگفتي خيلي خوش اب ورنگند به نظر خوشمزه ميان


آخر همین پست لینک وبلاگهی دنیای نفیس رو گذاشتم.برو اونجا هست آموزشش
مامان ساقی و محمد
31 اردیبهشت 91 22:51
آخه تو کجایی


از دیروز تا حالا یزد بودم.همین الان رسیدم
کودک سیتی
1 خرداد 91 9:40
سلام بر مامان با سلیقه و هنرمند امیر علی،
اون تم زنبوری رو که خواسته بودید، بالااااااخره جوری که به نظرم خوب باشه، تموم کردم و برای دانلود روی سایت گذاشتم. فایل های دانلودش با کیفیت و تو اندازه واقعیه و تقریبا همه چیز قابل پرینت از کارت دعوت گرفته تا تزیینات میز و خوراکی و آویز و ... رو پیدا کردم و برای دانلود گذاشتم.
امیدوارم برای تولد پسر گلتون به خوشی ازش استفاده کنید.
ایام به کام
دوست شمااز کودک سیتی


خیلی گلی.فدات شم.تشکر
مامان پریسا
1 خرداد 91 9:57
مدتی است که به وبلاگ سر نمی زنی کجایی عزیزم


سر میزنم ولی حس ندارم
مامان پریسا
1 خرداد 91 10:18
سلام. اصلا" بهتون نمیاد این همه مدت اپ نکنی. دارم نگران میشم.


جدی بهم نمیاد.دارم خودمو عادت میدم کمتر آپ کنم.تو ترکَم
مامان امیر علی
1 خرداد 91 10:46
اوه اوه بازم مادر شوهر از دست این مادر شوهر ها خدا کنه ما مادر شوهر های خوبی برای اینده بچه هایمان باشیم


100% من که مطمئنم بهترین مادر شوهر میشم.تو هم همینطور
مامان ساقی و محمد
1 خرداد 91 19:43
سلام.خدا رو شکر اومدی.من مردم از دستت.
همیشه به گردش.


چرررررررررررااااااااااااا؟خدا نکنه
خاله ي اميرعلي
1 خرداد 91 22:30
جووووووووونم كامنتارو
گلكم خيلي خاطرخواه دارياااااااااااااا
ببوس اين اميرعلي جيگرووووووووووو


قربونت.حتما
مامان ساقی و محمد
2 خرداد 91 1:48
بهت ثابت شد که چقدر دوست داریم



D:
مامان خورشيد
2 خرداد 91 11:41
چه خوب كه اينطوري رفتار كرديد. اين محبت و گذشت شما رو نشون مي ده. الهي هميشه خوش و سلامت باشيد.


فدات
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 91 10:46
سلام
خوبی؟چرا پست جدید نمیذاری؟
دخترت کی به دنیا میاد؟
برو عکس مامان ناصرالدین شاه رو سرچ کن.خیلی خوشگلههههههههه


حال نمیکنم با پُسته جدید.
9 ماه دیگه خوبه به دنیا بیاد!
باشه میسرچمش
رضا
9 خرداد 91 10:27
خيلي باحال بود كلي ذوق كردم همشهري ياعلي بهم سربزن ..باآهنگ خيال شجريان


مرسی همشهری.حتما میام