بعد از یه مدت، پُست گذاشتن چه کیفی میده ها!
سلام شیرین عسل مامان
خوبی عشقم؟چند شب پیش ،یادم نیست چند شنبه بوددایی رضا هممون دعوت کرده بود برای شام تو فلکه قارچ.ما هم از خداخواسته باسر رفتیمبابا اونشب شب کار بود
سر شب رفته بودیم بیرون هوا خیلی گرم بود ولی آخر شب تو فلکه قارچ خیلی هوا سرد شد.خدا رو شکر حداقل شلوار برداشته بودم برات.فرداش آبریزش داشتیالانم که خوبی خدا رو شکر
ما که کچل شدیم از دست امیرمون ،نمیدونم شما هم بلایی سرتون اومده از دست نی نی هاتون یا نه.
امیر ما وقتی صدامون میزنه مامان،ماماله،مامانه من جواب میدم بله ،جانم،بگو،هاناینا کافی نیست حتما باید چهار چشمی هم نگاش کرد تا آقا راضی بشنحالا کارشو بگم که چیکارم داره یا به مامان گفتنش ادامه میده یا با اِ یا اَ گفتن چیزی رو میخواد.
دیشب من و باباش داشتیم مرغ و ماهی پاک میکردیم برای اینکه اذیت نکنه گذاشتیمش تو تابش و با یه طناب باباش هلش میده.همش صدامون میزد به همون صورت که گفتم فقط چون باباش هم بود اینا اضافه شده بود ،بابا،باباله،بابایی .حتما باید نگاش میکردیم و جوابش رو میدادیم وگرنه همینجور یکسره صدامون میزد.منم کلک زدم بهش براش شعرای من در آوردی میخونمخلاصه کشش دادم تا اینکه کارمون تموم شد.خسته نباشیم
بابام تعریف میکنه میگه بردمش نماز مسجد.بابام آخر هر نماز دعا میخونه پشت بلندگو .دفعه اول میگه فقط نگاه میکرده.دفعه دوم که بردمش مسجد رفته میکروفن رو از آخوند گرفته که من دعای آخر نمازو بخونم .آخونده هم این شکلی
چند شب پیش دختر عموهام که خونشون نزدیکه خونمونه اومده بودن خونه مامانم .دختر عموم یه دختر داره به اسم حورا که 3 ماه از امیر ما کوچیک تره.گناهی از بغله مامانش پایین نیومد.از بس که امیر ما مهمون نوازه.میخواست بغلش کنه.چیزی دهنش کنه.باهاش بازی کنه.اونو دعوت میکرد بیاد رو پُشتیا مثه خودش.و حورا هم فقط نق میزد و گریههمین که امیرو با بابام فرستادم نماز،حورا یه نفس راحت کشید و از بغل مامانش اومد پایین
گفته بودم امیر خوش خوراک شده.چِشمش زدم دیگه به زور هم چیزی نمیخوره
پریشبی هم مادر شوهر اومد خونمون ،تولد عمو رضا شوهر خاله محبوبه بود.سهمه تولد رو دادن اومدیم پایین با مادر شوهر میل کردیم.2 تا جام کارامل . نصفه طالبی که توش ژله بود.تولدت مبارک شوهر خواهر جان
دیروز از سر درد داشتم هلاک میشدم .میخواسم خوابش کنم،مگه خواب میرفت.یسره همش حرف میزد و صدام میکرد.منم جوابش رو نمیدادم چون جونی نداشتم.مورد لطفش قرار گرفتم یه چند باری مو کشید و نیشگون آتشین گرفت و با دستای آهنینش زدم.خلاصه بچه یتیم گیر آورده بود.پا شدم رفتم تو اطاقش تا بخوابم درو هم بستم.اومده پشت اطاق با التماس میگه مامان،ماماله با یه ذره بُغض بخونین
رفتم دکتر چشم پزشکی، میگه شماره چشمت بالا رفته برای همین سر دردات زیاد شده.گفت دیگه همیشه عینک بزارم.من چیکار کنم از عینک خوشم نمیاد
اسم همه اشیا ی دور و برمون رو دیگه بلده بگه.به کولر میگه کولی،به پنکه میگه پنکی،خلاصه همه چیو میدونه .تازه از منم میپرسه.
عاشقه اینه که من توالت باشم و اون فرصت پیدا کنه تا موکت جلو توالت رو بندازه تو راهرو.بگو آخه بچه مگه آزار داری
راسی الان یه هفته است که یه شبکه کارتون به زبان فارسی پیدا کردیم.گفتم شاید نداشته باشین.شما هم تنظیم کنید.من که عاشقش شدم.دیگه همش دارم کارتون میبینم.هر روز ساعت 1 ظهر فیلم سینمایی انیمیشنی پخش میکنه.اینم فرکانسش.27500/ورتیکال/11317 رو ماهواره هاتبرد
بعضی وقتا مامانم از بالا صدام میزنه چون حوصله ندارم برم تو پاسیون تا جوابش رو بدم از همون جا بلند جوابش رو میدم .امیر اصلا از این کارم خوشش نمیاد.چون میدونه مامانش تنبله و پا نمیشه .بچم راه حل کشف کرده.موقعی که دارم جواب مامانم رو میدم با صدای بلند پا میشه میاد لبم رو هی بوس میکنه.که من دیگه حرف نزنم.یعنی اگه زبون داشت میگفت خفه خواهشن
٢-٣ روزی میشه که رفتی اصلاح برای چندمین بار.اینبار خیلی کچلت کرده آرایشگر.ابابایی میگه خیلی آروم بودی و فقط آخرش که ماشین اصلاح رو روشن کرده یه ذره گریه کردی
همنا فعلا ،اگه چیزی یادم اومد دوباره اضافه میکنم
این عکسا هم ماله دیشبه که رفته بودیم پاک به قول خودت