امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

کنسرت علی اصحابی(حیف شد) ...زین پس تمام پُست ها رمز دار میشود...با عرض شرمندگی

1391/2/14 17:08
2,188 بازدید
اشتراک گذاری

 شکلکهای جالب و متنوع آروین   

سلام قهرمان من!

 خوبی عزیزم؟رفقا ،شماها چطورین؟منم سرما خوردم اساسی.اصلا دل و دماغ پُست جدید گذاشتن و نداشتم.

تو پُست قبلی گفتم میخوایم بریم کنسرت.جاتون خالی رفتیم .عجب غلغله ای بود.اصلا باورم نمیشد اونهمه ماشین و آدم تو بافق جا بشن.وحشتناک شلوغ بود.

اولای مجلس همه چی خوب بود .مازیار عصری یه ذره برامون لب خونی کرد و بعدشم رشید اصفهانی اومد.

و آخر همه هم علی اصحابی اومد برامون آهنگ زنده بخونه که هوا همه چی رو خراب کرد.کل صحنه رو باد کند.بلندگوها قطع و وصل میشد.در کل حالمون رو گرفت این هوای غیر قابل پیش بینی بافق.گرد وخاک شد اساسی ساعت 11 شب.

اما تو اون اوضاع 3 تا آهنگ معرکه خوند برامون.دمش گرم.نازه نفسش.حسابی حال کردیم دیگه.

راسی امیره خودمونو فراموش کردمنیشخندبچم کلی قِر داد و اونم حسابی خوش گذشت بهش تو اون گرد وخاک.

اینقدر هوا وحشتناک شده بود .انگار که روز محشره.چشم چشمو نمیدید.

آخر سر هم نور افشانی کردن تو اون گرد و خاک.در کل من دوست داشتم بقیه رو نمیدونمنیشخند

دسته اونایی که این مراسمو گرفته بودن درد نکنه.کنسرت مجانی عجب صفایی میده ها.چشمک


امیر ما بچم اینقدر حرفه ای شده خودش میره پیش حیووناش خودش از خودش میپرسه و خودشم جواب میده.یه جورایی بچم خود کفاست.

اینقده عاشقه سی دی( حسنی نگو بلا بگو) شده که حتما باید روزی 1-2 بار رو ببینه.وقتی براش میزارم میگمش برو بخواب بعد ببین .اونم میره میخوابه رو تُشکش.همیشه بالا سر تشکش 2 تا متکاس.اگه یکیش افتاده باشه درستش میکنه بعد میخوابهنیشخند(تُشک درسته یا دُشک؟)سوال

عکسا هم تو ادامه مطلبه

خیلی چیزا بود میخواستم بنویسم ،ولی یادم رفت طبق معمول.بعدا اضافه میشه


امروز که 15/2/91 رفتیم و دوباره رای دادیم برای مجلس.امیدوارم ایندفعه دیگه امیدوارم اونی که رای دادم برنده بشهنیشخند

 شکلکهای جالب آروین

چه باکلاس ،رای گیری با دستگاه خودپرداز بود ،نه ببخشید رایانه ای بود.نیشخند

شکلکهای جالب آروین

رفتیم من و مامانمو میگم ،مسجد محله قدیمیمون مثه همیشه .اونجا پسره برگشته میگه خانم فلانی ما رو یادتونه،مامانم میگه نه.ولی من خوب یادم بود گفتم آره مدرسه که میرفتم خیلی اذیتم میکردی.عصبانیبیچاره دیگه هیچی نگفتنیشخند

 شکلکهای جالب آروین

بعد از رای دادن هم رفتیم ریگهای صادق آباد،جاتون خالی امیرمون با باباش سوار شتر شدن.اونم شتر 2 تومنی،خدا پدرِ ...نژاد رو بیامرزه با اومدنش وسط بیابونم تورمه.نیشخند

 شکلکهای جالب آروین

امیرمون صبح که از خواب پاشد اصلا حس نداشت ،دراز کشیده بود پیش باباش .منم اومدم پای کام.وقتی کارم تموم شد رفتم دیدم نیست.وقتی کل خونه رو گشتم دیدم پای گاز خوابیده.خنثیتا ساعت 1 ظهر هر دو خواب بودن.بغل

 شکلکهای جالب آروین


من همش میگم یه چیزی یادم رفته ایناهاشنیشخند

از بس که میخوای حسنی رو ببینی ،ما رو از زندگی انداختی.نمیزاری که نیم ساعت تی وی ببینیم.بابایی برات تلویزیون سابقمون رو با dvd راه انداخت برای شما.

حالا هر کدوممون یه تی وی داریم.فقط این وسط مشکل تداخل صدا خیلی زیاده.که اونم به زودی رفع میشهنیشخند

دیروز که رفتیم صادق آباد کلی تو مسیر گوگه(شتر مرغ) و ببعی(گوسفند و نی نیش) و هاپو(سگ) و اَبت (اسب) دیدی.

دیشب ساعت 1 خوابوندمت به زور ،صبح کله سحر ساعت 7 بیدار شدی،میگی آب.پا شدم دادمت بعد خوابیدم.شما هم آب رو ریختی رو مبل اومدی پیش من میگی مامان هیخ(ریخت).

من دیگه رای نمیدم .این خط اینم نشون +


امروز شنبه است و تو 1 سال و 9 ماه و 2 روزته.

یه اتفاق بسیار اندوهناک و تاسف بار اُفتاد برام.


آره عشقم گوشواره هایی که بابایی برای تولدم خریده بودو یادت میاد ،یکیش به قعر توالت رفتگریه

ولی بیخیال ،اصلا ناراحت نشدم.نمیدونم چرا؟نیشخند

بابایی تمام سعیشو کرد برای نجات گوشوارم ولی فایده ای نداشتسبز

تازگیا سوار تابت که میشی یا تابت رو هل میدی میخونی تاب تاب عبا عباماچ

به خِرس میگی اِخ ،به میمون میگی مونی، همینا فعلا یادمه.نیشخند

 همه چی خوب بودا.همین که علی اصحابی اومد روی سِن همه چی به هم ریخت.

از بس گرد و خاک زیاد بود ،مامانم مقنعه اش رو داد تا بندازیم رو سر امیر.اینم نیم نمایی از یار دیرینه من قلب

اینجا هم اولای جشن بود.همه چی رو برنامه ریزی و عالی

امیر علی چی دیدی مامان؟زبان

بدون شرح!
اینجا هم که امیر آقا لطف کردن و ریگ ریختن رو سر خودشون.لبای مامانم رو داشته باشینخیال باطل
چه اُِتُل(شتر)خوشگلی
صحنه ای از ریگ بازی مِستر امیر ما


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

مامان پریسا
14 اردیبهشت 91 17:21
اول خصوصی رو بگیر من برم پست رو بخونم.
رمز ندادم چون فکر کردم تو راه اهوازی. دیگه رمز برا چی


واسه محض احتیاط میدادی
مامان پریسا
14 اردیبهشت 91 17:25
اگر بلیطی بود هم اینقد شلوغ میشد؟؟؟؟


آره فکر کنم.بافقیا همه اهل حالن.
اما فکر نکنم
مامان طهورا
14 اردیبهشت 91 17:29
آخ یجان.
عیب نداره مهم اینه که خوش گذشته.
قرهای امیر علی رم قربون!


آره دیگه ما بیخیال شدیم
خاله ي اميرعلي
14 اردیبهشت 91 23:49
سلام دوست جون
بميرم برات مريضي؟خبر نداشتم حالا بهتري؟
بابا باحــــــــــــــال!!! عجب پا قدمي داشته ها اين اصحابي تا رفته رو سن گردخاك بلند شده!!! خوب شد كه از نزديك ديدين خوش بحالتون
به نظر من تشك درسته دشك مال آذري زباناس
خانومي عروستون اهل تبريزه؟


پس همون تُشک درسته.
عروسه ما خوی زندگی میکنن.حالا نمیدونم ماله غربی یا شرقی.حال میکنی چه خواهر شوهریم من
آجي مهديه
15 اردیبهشت 91 9:15
آدم بايد مث من باشه
كنسرت دم خونه شون باشه همه هياهو داشته باشن برا رفتنش اما يكي مث آجي مهديه كَكِشم نگزه
از جاهاي شلوغ خوشم نمياد، ار اونجايي كه حدس ميزدم شلوغ ميشه از توي خونه جم نخوردم
اما همه ضدحال خورده بودن اساسي

ماماي امير علي لينكت كردم بدو منو لينك كن بينم


نکنه بافقی هستی؟
لینک شدی
محمد
15 اردیبهشت 91 10:20
سلام اميدوارم به شماخوش گذشته باشد به وبلاگم سري بزنيد@}-


آره حسابی
مامان ماهان
15 اردیبهشت 91 11:49
به به کنسرت رفتن تو باد هم مزه ای داره هاااااااااااا
ای جونم قربون قر دادنش


آره من که کیف کردم
مامان نیایش
15 اردیبهشت 91 15:38
بازم خوبه که بهتون خوش گذشته اینم یه تجربه ی جالب بوده هم برای شما هم امیر علی خوش باشید همیشه پسر سیرین عسلت رو هم ببوس


مرسی خاله مهربون
مامان متین
15 اردیبهشت 91 16:30
کنسرت چه پولکی چه مجنانی کیف میده البته که مجانیش بیشتر.
وای وای از هوا نگو که اینجا هم همینجوریه اصلا بهش اعتمادی نیست.


نگو!!!تهرانم گرد و خاکه.مگه میشه؟؟؟؟
مادر کوثر
15 اردیبهشت 91 18:57
خاله جون
15 اردیبهشت 91 20:49
سلام
چه کنسرتی شده هاامیدوارم خوش گذشته باشه به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم


حالگیری شد اساسی.حتما میام
مامانی امیررضا
16 اردیبهشت 91 0:00
امیررضای منم عاشق (حسنی نگو یه دسته گل).روزی7،8بار براش میخونم.


کچلم کرده با این حسنی
مامانی امیررضا
16 اردیبهشت 91 0:01
مهم اینه که حسابی بهتون خوش گذشته.


مرسی عزیزم
مامان نی نی
16 اردیبهشت 91 0:27
سلام خانم ... آقای ... چطورن؟ ماشاالله به این شور و اشتیاق منم می خوام برا گل پسرم وب بسازم بعداً ازتون کمک می گیرم. ماشاالله پسر ماهی دارین الهی صد و بیست سال زنده باشه داغشو نبینین.


خیلی ممنون.خوشحال میشم از آشناییتون.
کمک خواستین در خدمتم.
شرمنده مجبور شدم فامیلمو پاک کنم
مامان رها
16 اردیبهشت 91 9:31
عجب کنسرت معرکه ای با اون همه گرد و خاک هیچی فهمیدید چی شد
چیکار کنیم شرهتون حسابی از این بیچاره ها پذیرایی کرد دیگه
ماشالله به امیریمون با قر دادنش
حسابی بهش خوش گذشته
خدای من تو اشپزخونه چرا لالا کردی قربونت برم کاش بودم یدونه می بوسیدمت
قربون اون شن بازیت بشم خاله
خوشحالم که کلی خوش گذروندید


فکر نکنم دیگه برگردن اینجا.
حسابی جات خالی خوش گذشت
دختر خاله
16 اردیبهشت 91 9:33
آخر و عاقبت کنسرت مجانی هم میشه همین دیگه. ولی کلا کنسرت علیه چه پولی چه مجانی. من خودم قبل عید رفتم کنسرت مازیار فلاحی بی نظیر بود


مازیار فلاحی که حرف نداره.عاشقشم بی برو برگشت
علی
16 اردیبهشت 91 13:12
مرضیه
16 اردیبهشت 91 23:22
آپم با قدم نورسیده


حتما میام
مامان علي خوشتيپ
17 اردیبهشت 91 0:54
هميشه به كنسرت.اونم از نوع مجانيش
دقيقا ما هم مثل شما.به خاطر علاقه علي به شنگول و منگول و شهر موشها دوتلويزينه شديم
راستي چرا رمز دار شدي ديگه؟


برات میگم
دختر خاله
17 اردیبهشت 91 10:24
khob che krie dege post nazar tatik kon bere dege. man ke hosele nadaram har bar omadam s bedam ramz bedi bad vared sham. haminjori behtar bod. man dege nemitonam in modeli sar bezanam beheton
مامان ساقی و محمد
17 اردیبهشت 91 12:27
سلام.چقدر اتفاق!
ای جونم امیر چه ناز خوابیده.
راستی چه رمزی گذاشتی.مثل شماره تلفن خونست.
رمز خودمو فرستادم.


مچ میگیریا.مرسی بابت رمز
مامان متین
17 اردیبهشت 91 12:31
این عکسش که توی آشپزخونه خوابش برده خیلی باحال حتما خیلی خسته بودی جیگرم.


یه ذره بیحال بود
عمه ی امیرحسین
17 اردیبهشت 91 14:02
مامان سامان
17 اردیبهشت 91 14:32
سلام،چه جوری می شه این مطلب رمز دارتون رو نگاه کنن.


اگه رمز داشته باشی فکر کنم بتونی نگاه کنی
حسام
17 اردیبهشت 91 16:23
همه گی ببینید زندگی کردن تو بافق چه حالی میده سالی نیست که یکی از هنرپیشه ها یا آدم های مشهوربه بافق نیان برای مثال چند سال پیش عمو پورنگ چند ماه پیش مسابقه محله چندین ماه پیش خاله شادونه و.....
ایوال به بافق و هرکی بافقی مشکل از خودمونه که بافق رو با داشتن این جور آدم های کوشایی که تو دل کویر تو این گرما زندگی میکنن دست کم میگیریم.ما منتظر رمزیم....


از قدیم گفتن هرچقد پول بدی آشت میدن(فکر کنم اشتب گفتم ضرب المثلو خودتون درست کنیدش)
خاله جون
17 اردیبهشت 91 23:25
با افتخار لینکتون کردیم
مامان علي خوشتيپ
18 اردیبهشت 91 0:49
بيا دستور يه نوشيدني گذاشتم برات
مامان رها
18 اردیبهشت 91 7:44
وای عزیزم بابت گوشوارت خیلی متاسف شدم
وای خدای من عکس اون ریگزار چه محشره من هنوز تا حالا ریگزار رو از نزدیک ندیدم باید یه بار بیام پیشت منو بببری ریگزار


تو بیا من با سر میبرمت اونجا
ف
18 اردیبهشت 91 7:47
چطوري بايد رمز وارد كنن ؟ رمز چيه ؟


عزیزم من شما رو نمیشناسم .شما هم که وبلاگ یا ایمیل برام نزاشتی تا برات رمز رو بفرسم.خودتو خصوصی معرفی کن یا همراهت رو بده تا برات اس کنم.اگه هم سعی کنی همیشه با کامنتات منو همراهی کنی من رمز رو بر میدارم
مامان آنیسا
18 اردیبهشت 91 9:07
مامانی برو خصوصی
مامان علی خوشتیپ
18 اردیبهشت 91 10:04
نگفتی چرا رمزدار؟


علت اصلیش به خاطر خواننده های خاموشه.اگه کامنت بزارن و فعال بشن حتما بر میدارم رمزو.اوکی؟
خاله ي اميرعلي
18 اردیبهشت 91 10:09
سلام
اتفاقي افتاده چرا رمزدار؟؟؟
مرسي كه رمزو دادي
اميرعلي خانو ببوس
راستي حالت بهتر شده؟


آره خوب خوبم.دلمون واست تنگ شده بودا.نکنه دارن عروست میکنن کم میای نت؟
خاطره مامان بردیا
18 اردیبهشت 91 10:33
به به ما هم دلمون کنسرت خواست همه عکسا خیلی باحال بود . مخصوصا اونی که کف آشپزخونه دراز کشیده راستی چرا دیگه می خوای مطالبت رمز دار بشه؟! اینو باید اول می نوشتم اما یادم رفت آخر می نویسم ( مرسی بابت رمز )


فقط به خاطر خواننده های خاموش وبلاگم این کارو کردم.اگه همشون فعال بشن برای کامنت گذاشتن .حتما رمز رو بر میدارم
ف
18 اردیبهشت 91 13:55
فضاي اينترنت براي share اطلاعاته ؛ اگه شما ميخواين با رمز بنويسين بهتره گوشي تلفن بردارين و به هر كس دوست دارين زنگ بزنين و حرفهاتون بزنين؛ بنده به خاطر اينكه يه پسر همسن و سال شما داشتم و علاوه بر اون با وبلاگ شما تو حال و هوا و فضاي شهر عزيزمان قرار مي گرفتم ؛ علاوه بر آن شما به سادگي يك مادر دوست داشتني و فقط يك مادر مي نويسيد؛ چيزي كه اين روزها در زندگي ما وسط پروژه و كار و ماموريت و ... گم شده؛ علاوه بر اون احساس ميكنم با لهجه بافقي غليظ بايد مطالبتون بخونم ووبتون دنبال ميكردم ؛ به هر جهت اميدورام از رمز نويسي منصرف بشين و يا اينكه رمزش به منم بگين ممنون ميشم؛ از مطالبتون لذت ميبرم ؛ سپاس


الان خیلی خوشحالم .میدونی چرا چون وبلاگم خواننده خاموش خیلی داشت.میخواسم با این کارم اونا رو روشن کنم.شاید تصمیمم عوض بشه برا رمز دار کردن مطالبم.خوشحال میشم با کامنتاتون منو همراهی کنید.دنبال دلگرمی بودم.
مامان نی نی
18 اردیبهشت 91 15:39
سلام .وقتی دیدم رمز دادین ناراحت شدم گفتم نکنه چون شناختمتون ای کارو کردین.اگه به این خاطره منو ببخشین منظوری نداشتم. همونجوری بهتر بود عکسای امیرعلی عین پسر خودمه . منم هر روز عکسش محمدم رو میگیرم ولی وقتشو ندارم براش وب درست کنم و مثل شما هم حرفه ای نیستم خدا حفظش کنه.


نه عزیزم.به مولا به خاطر شما نبود.تازه خیلی خوشحال شدم یه همشهریم اینجاس و میخواد واسه پسرش وب بسازه.چون وب نداشتی نتونستم برات رمز بفرستم.
مامان یسنا
18 اردیبهشت 91 17:33
خوش باشید
مامان سامان
19 اردیبهشت 91 0:33
رمز از کجا بیارم دختر


بگو تا بدمت دیگه.آخه دختر تو کی میخوای راه بیفتی!
مریم مامان درسا
19 اردیبهشت 91 1:59
سلام
خوبی ،خیلی خوب شد ، حالا که رمز دار شد ، دیگه بهونه نداری
زود باش از خودت عکس بذار
ایشالا همیشه هر جا هستید ، خوش باشید



من از خودم عکس گذاشتم که.مگه ندیدی؟تو پست اینم چنتا عکس اونم رمز داره خواسی ببینی بگو تا رمز اونم بدمت
شیوا
20 اردیبهشت 91 11:56
سلام لینکتون کردم
مامان سامان
20 اردیبهشت 91 19:05
خوب الان گفتم رمز بده