گردش 1 روزه
کم کم داره سال ٩١ هم قدیمی میشه دیگه.دیروز با خانواده جناب شوهر رفته بودیم خوسف یکی از روستاهای اطراف بافق برا گردش.جاتون خالی حسابی خوش گذشت ،کلی جوجه کباب زدیم تو هیکل و کلی والیبال بازی کردیم بعد از عمری.
امیرعلی خان هم تا توان داشت بدی کرد و آتیش سوزوند فراوون.
خله اشرفم هم موقعی که ما نبودیم رسیدن .ما هم دیشب اونا رو تو پارک آهن شهر دیدیم و کلی ذوقیدیم.راضیه خاله هم پاش تو گچه تا اون بالا بالاها.
پسر مامان اینقد غرور داره که جلو شوهر خالم خورد زمین ،انگار که اصلا اتفاقی نیوفتاده با پرتقال تو دستش شروع کرد به بازی کردن نشسته.کلا کارشه هر وقت بخوره زمین خودش رو میزنه به کوچه علی چپ.الهی فدات شم که اینقدر غرور داری.
اینم یه عکس با عطیه خانم
بَه بَه
اینجا هم من با عمو کاظم والیبال بازی میکردم.تو رو با عمو علی اصغر فرستادم تا ببعی نشونت بده و چنتا عکس بگیره ازت
اینجا هم عموها داشتن جوجه کباب درست میکردن ،که شما وحشتناک بدی میکردی.برا همین گذاشتنت رو دیوار
اینم یکی دیگه از عواقب بدی کردن
نمایی دیگر!
(راسی هوا هم وحشتناک سرد بود و باد میومد.)