ریگزار
سلام پسرگلم
دیروز برا اینکه یه ذره حال و هوامون عوض بشه بابایی موقع برگشتن از سرکار ،زنگ زد که آماده بشیم بریم ریگزار.جاتون خالی بسیار صفا داد.هوا آفتابی با نسیم خنک.کاملا بهاری.مامان بزرگ هم باهامون اومد.خیلی شلوغ بود چنتا اتوبوس از دبیرستان و دانشگاه های شهرهای دیگه اومده بودن.کلی تتر(شتر) دیدیم.اما سوار نشدیم.فقط تو و بابایی سوار موتور شدین.من و مامانم هم هی چایی میریختیم و میخوردیم.
شما هم در حال کیف و حال بودین با ریگ ها.
هی وای من.سوار همین موتور شدین.
ای خدا کی بشه وضعیت اقتصادی ما هم روزی از زیر صفر به بالای صفر صعود کند و بلاخره دوربین آدم وار بخریم.(همه با هم الهی آمین)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی