امان از این واکسن 18 ماهگی!
سلام نفسم
الهی همیشه سالم و سرحال باشی.الهی هیچوقت درد و مریضیت رو نبینم.
من موندم اون قدیما که واکسن نبوده چه اتفاقی برا بچه ها میوفتاده.که الان واجبه حتما بچه ها واکسن بزنن.
بلاخره دیروز واکسن 18 ماهگیت رو تو 19 ماهگی زدی.
اولش که رسیدیم خونه کلی بازی کردی و از مبلا بالا پایین کردی .بعدش خوابیدی که یهو ساعت 4و نیم با جیغ از خواب پریدی و شروع کردی به گریه کردن.چون به شکم خوابیده بودی و به پات فشار اومده بود.
خلاصه مطلب با هزار جور ترفند زیر پات بالشت گذاشتم و برات تی وی روشن کردم تا سرگرم باشی.
کلا سرگرمیت شده تماشای تی وی و سی دی ترانه های کودکانه با فیلمای خودت.
تویی که اصلا عادت به پتو نداشتی،نمیزاری نیم ثانیه پتو رو از رو پاهات برداریم.
دیشب علی بچه خواهر شوهر محبوب خونه مامان بزرگ بود و تو با یه حسی بهش نگاه میکردی که داشت میدوید و سوار چرخت میشد .همش براش لبخند میزدی.
بابایی هم برات چنتا سی دی جدید خریده تا تکراری نباشه برات سی دی ها
اگه دلش رو داری برو تو ادامه مطلب
بعدا نوشت:الان امیر خوب خوب شده.صبح موقع نماز دیدم به شکم خوابیده.فهمیدم پاهاش خوب شده.وقتی شیرش دادم چشماش رو باز کرد.منم بلندش کردم تا راه بره که یه ذره ترسید ولی ایستاد .
ساعت 9 وقتی خواب بودیم ،دیدم خودش پا شده داره یواش یواش راه میره.موقعی که خم میشه چیزی برداره از زمین یه ذره پاش میلرزه.اما داره کم کم بهتر میشه.الان دیگه داره میدوئه.
اولین لحظه ای که دردت شروع شد
بالا خونه مامان بزرگ،در حال بازی کردن
شب ،موقع خوابیدن یه ذره تب داشتی.که با استامینوفن حل شد
اینجا هم مامان بزرگ داشت بهت سیب میداد.
دوست نداشتی ازت عکس بگیرم
اینجا هم داشتی با بابایی صحبت میکردی