امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

عنوان قبلی این مطلب هم فیلتر شد!!!

1390/12/14 16:56
787 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام عشقم

شکلکهای جالب و متنوع آروین

جمعه شروع نوزده ماهگیت بود ،روز انتخابات مجلس هم بود،روز برگشتن مامان بزرگ از شلمچه هم بود.وای چقدر مناسبتنیشخند.ساعت 12 ظهر با بابابزرگ رفتیم دنبال مامان بزرگ از همون طرف هم رفتیم مسجد کوچه قدیممون برا رای دادن.شما هم چون سر و وضعتون مناسب نبود موندی تو ماشین و با کامیون سوغاتیت بازی کردی.

شکلکهای جالب و متنوع آروینشکلکهای جالب و متنوع آروینشکلکهای جالب و متنوع آروین

از شانس و اقبال بنده از موقعی که میتونم رای بدم،هر رایی دادم هیچکدومشون برنده انتخابات نشدن.این سری هم همینطورخمیازهکلا فکر کنم من به هرکی رای بدم قرار نیست برنده بشه.همون بهتر که رای ندمنیشخند

 

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

 

از بحث جنجالی انتخابات که بگذریم میرسیم به خودت.همون روز که سوغاتیت رو آوردیم خونه.بابایی شما رو سوار کامیون کرد.از اونجایی که من همش اخطار میدادم که خطرناکه ولی به گوش آقای پدر بدهکار نبود.شما افتادی و با صورت پخش زمین شدی و بینی مبارک یه خش افتاد روش.و من هم هی آقای پدر رو سرزنش میکردم.

شکلکهای جالب و متنوع آروینشکلکهای جالب و متنوع آروینشکلکهای جالب و متنوع آروین

دیشب جناب پدر گفتن که به مامانت اینا بگو بیان پایین برا شام که ما هم اطاعت امر کردیم.و خودشان هم مادر مکرمه خود را دعوت کرده.هر وقت مادر شوهر خونه ما دعوت دارن ،حتما جناب خواهرشوهر نیز باید تشریف بیاورند.نیشخند

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

اینجا هم که داشتی از تخت بالا میرفتی.اونم دست مامان بزرگه که مجبور شدم صورتش رو سیاه کنم .نترسیانیشخند

شکلکهای جالب و متنوع آروین

اینجا هم خیر سرم اومدم مامانه نمونه شدم و برات کوفته برنج درست کردم .بعد برات تیکه تیکه اش کردم تو بشقاب.وشما هم دسترنج من رو ریختی دوغ و عصاره اش رو خوردی.

شکلکهای جالب و متنوع آروین

اینم نمای نزدیک از دسته گل جناب عالی.

شکلکهای جالب و متنوع آروین

راسی نگین چقدر این امیر لباسش کثیفه ها.به مولا دیشب ساعت ١١ لباسش رو عوض کردم و صبح ساعت ١٠ این شکلی شد لباساش .هنوز ١٢ ساعت نگذشته از روش

شکلکهای جالب و متنوع آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

مریم مامان درسا
14 اسفند 90 17:07
سلام عزیزم
وای چه بامزه میخوره .نوش جونت عزیزم
مثل اینکه خیلی دلت از خواهر شوشو پره...



نه بابا دوسش دارم.ولی بعضی وقتا میخوام ...
مامان متین
14 اسفند 90 17:52
چه جالب منم هر وقت مادر شوهرم میاد خونمون خواهر شوهرم هم میاد .
الهی بمیریم حالت خوبه خاله .
مامانش ناراحت نباش من الان لباس متین رو عوض می کنم.به 1 ساعت نمیکشه که کثیفش میکنه امیر که خوبه


پس مثه همیم.
منصوره دختر عمو
15 اسفند 90 11:10
چه جراتی داری تو اگه بفهمه بیچاره ای که


تو دنیای واقعی که نمیشه این حرفارو زد.حداقل تو دنیای مجازی بگم دلم آروم بشه
مامان زهره
15 اسفند 90 12:04
سلام عزیزم تاج سر من هم در انتخابات شرکت کرد.دوست داری بیا پیشمون!

زیارت مادر بزرگ قبول باشه که از مشهد شهداء آمده


حتما میام
مامان زهره
15 اسفند 90 12:06
فکر کردم عکس خواهر شوهر جان را گذاشتی.
قربون گل پسر که اینقدر با اشتها غذا م یخوره


میخوای ترورم کنه خواهرشوهر.
محمد
15 اسفند 90 12:21
بیچاره خواهر شوهره ؟
گفتم نرید رای بدید اینم به صب...
شاد باشید


من به صباغیان دادم چون بچه بافق بود.هیچ علت دیگه ای نداشت
دایی محسن
15 اسفند 90 12:26
سلام دایی جان. خیلی دوستت دارم. بعضی وقتا که نمیتونم ببینمت واقعا دلم واست تنگ میشد.


وای چه رمانتیک برادر جان
مامان زینب
15 اسفند 90 17:42
بر پدر مردم ازار صلوات!
اخه اون همه راه رو اومدی اونور خوب رمزو هم میذاشتی دیگه


صفاش به همینه دیگه.الکی امار بازدید نمیره بالا خواهر جان
مامان پریسا
15 اسفند 90 18:11
سلام مامانی .
وبلاگ ما هم معتبره
لطفا به من هم رمز بدید.
راستی میخوام کد اون ترانه رو براتون بیارم نمیدونم از طریق کامنت میشه یا نه؟


فکر کنم بشه ها
مامان علی خوشتیپ
16 اسفند 90 9:02
ای جونم.امروز دوتامون تو پر بازدیداییم
البته تا الان که ساعت 9 صبحه
منم رمز میخوام


جدی روحیه ام رفت بالا
مامان زینب
16 اسفند 90 10:59
نمیری خواهر جااااااااااان
میگم خوبه حداقل عصاره ی دستساز رو خورده...


آره بیشتر بهش صفا میده
مامان پریسا
16 اسفند 90 13:47
سلام مامانی.
هی وای من........
یادم باشه خواستم کاندید بشم بگم بهم رای ندی
آخه این خواهر شوهر چه هیزوم تری فروخته؟
برم از زن داداشم سوال کنم.
باز خوبه لباس امیر علی 12 ساعت میمونه. من باید روزی 3 دست عوض کنم برا پریسا

الان میرم کد رو میارم. اگر پست بعدی خالی بود تعجب نکن چون ممکنه کد بپره


یادم بنداز به رقیبات رای بدم.کد رو بزار تو وبلاگت
مامان گیلاس
16 اسفند 90 14:28
سلام
به ما هم رمز میدین؟
امیرعلی جون رو ببوس


چشم
مامان زهره
16 اسفند 90 14:38
حالا چرا رمز دارش کردی. بد که ننوشته بودی گلم


:دی.چه کنیم جناب شوهر هم میاد گهگاه وبلاگ
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
16 اسفند 90 15:03
سلام.رمز ما چی؟
اگه جناب شوهر گهگاه میان اینجا که قسمت نظرات رو هم نگاه میکنن و دوزاریشون میفته.


نظرات رو نمیخونه.یعنی اصلا نظر نمیزاره


خیالم راحته از این بابت وگرنه که طلاق رو شاخشه
مامان پریسا
16 اسفند 90 15:11
خصوصی
مامان پریسا
16 اسفند 90 15:16
راستی یادم رفت بگم کدش رو سفارشی برام درست کردن . تو سایتی پیداش نکرده بودم.


هی وای من.زود تر میگفتی .
مامان پریسا
16 اسفند 90 15:17
قشنگم اونو که دادم اسم و پسورد یه وبلاگه

باید از صفحه نخست وارد بشی

درست شد


آره درست.
مامان پریسا
16 اسفند 90 15:27
به خدا خیلی ناراحت شدم
منظورم این بود که دنبال سایتش نگرد. میدونی تا حالا به چند نفر کدشو دادم. تازه هدیه هم بود عمومیه گلم

منتظرم زود باش میخوام از وب پسرم گوشش کنم
اگر هر دوستی هم خواست بهش بده


وای شرمنده.خیلی ماهی.
مامان پریسا
16 اسفند 90 15:33


حالا اون حاجی فیروز اون بالا جاش خالیه.
5 دقیقه دیگه برو همون وب و کدشو بردار . چون کد جدیدش تبلیغاتی شده مال من تبلیغ نداره


باشه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
16 اسفند 90 15:35
سلام .آفرین مامانی هنرمند.کوفته برنجی خیلی خوبه.حالا با دوغ قاطی شده نگران نشو.فکر کن ماست دادی بهش بعد آب هم پشتش خورده.


مهم دسترنج من بوده که کوفته برنجارو یه شکل در آورده بودم
مامان پریسا
16 اسفند 90 16:12
نامرئیه؟

نمیبینمش.

حالا اون کد رو بذار ببینیم چطور میشه.


مگه میشه.اوکی
حسام
16 اسفند 90 17:18
سلام
واقعا خیلی عالیه
بهتون تبریک عرض میکنم که این همه آمار بازدید شما زیاد واقعا گاهی اوقات از بافقی بودن و همشهری بودن با عده ای لذت میبرم(کیف میکنم)
خدمت امیر علی:امیر علی جان زندگیت رویای و بر لبانت همیشه لبخند جاری باد.


سلام.منم افتخار میکنم همشهری ورزشی مثه شما دارم.
امیرعلی سلام میرسونه :دی
خاله ی امیرعلی
16 اسفند 90 21:17
سلااااام
هیییییییییی وااااااااااای من!!!!!!!!!!! پس رمز ما کو خانوم؟


الان میام وبت
مامان علي خوشتيپ
16 اسفند 90 22:15
مگه خواهر شوهرت چيكارت كرده؟من كه هميشه التماسشون ميكنم بيان پيشم
ميگم يه كم فكر كني يادت مياد به بعضيا راي دادي و اول شدنا...يادت اومد؟ببين چقدر بهت روحيه ميدم
شوهر تو هم مثل شوهر منه نه نظر ميداره نه نظر ميده.


آها یادم اومد.
اینقدر این شوهرا تنبلن که خدا میدونه.مخصوصا این شوهره من.تازه میاد از نوشتنم هم ایراد میگیره.میگه کتابی بنویس.
مامان امیر علی
17 اسفند 90 0:00
من که رمز ندارم عزیزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستی ما هم اپیمااااااااااااااااااااااااااااااااا نمی یان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


حتما میام
حسام
17 اسفند 90 15:19
ممنون که اعتماد کردید یه سوال پرسیدیدن که خصوصی دارین؟ متوجه منظورتون نشدم!!!
مامان رها
17 اسفند 90 18:07
خوب منم رمز می خوام مشتاقم ببینم چه خبر بوده


حتما
مامان رها
17 اسفند 90 18:12
وای عزیزم واکسن زدنت مبارک
می دونم خاله حون خیلی درد داره باید تحمل کنی چاره ای نیست
ولی تو دلم همش می گم خدا لعنتش کنه اما بعد میگم برای سلامتیته
از این حرفا بگذریم این معصومیتتون که مجبوریدآروم بشینید و همش سعی می کنید که احساس خوب شدن رو داشته باشید و راه بیفتید و تکون نخورید و با حسرت به راه رفتن و بازی دیگران نگاه می کنید بامزه و با حاله ولی دلمون می خواد که زودتر خوب بشید و شیطونی کنید آخه دلمون برای شیطونیهاتون یه ذره شده و یه جا که کسل بمونید خستمون می کنه
محکم از طرف من ببوسش


آره دقیقا.دلم برا شیطونیاش تنگ شده حسابی
مامان متین
17 اسفند 90 18:14
به من رمز نمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


چرا که نه
مامان متین
18 اسفند 90 7:34
چرا پس رمزدارش کردی من که قبلانی خونده بودم


به خاطر مسائل امنیتی :دی
مامان رها
18 اسفند 90 8:29
وای وای از طرف من به مامان بزرگی زیارت قبول بگید
بعدش هم این پسر گلمون رو ببوسید که اینقدر ناناز غذا می خوره و خوشمل شده
خواهر شوهری رو هم اذیت نکن گناه داره شوخی کردم دستت درد نکنه


بهش گفتم .مامانم گفت مرسی.جاتون خالی
مامان امیر علی
18 اسفند 90 14:09
خیلی بامزه می نویسی کلی می خندماااااااااااااا .مادرشوهر منم که می یاد خانه ما دو تا خواهر شوهرامم می یان ملی من با اونا خیلی دوستم و عاشق اینم که بیان خونه ما .عیبی نداره اونم درست می شه بهش خوبی کن تا شرمنده بشه .وای از دست واکسن 18 ماهگی اما تبریک می گم دیگه تموم شد و راحت شدی تا تمام دندونا هم در بیان و شیر هم دیگه نخوره و کلا از سال اینده راحت تر می شی .ایشاله سال خوبی داشته باشین .ما هم اپیم بیاین ممنون


آخه میدونی قضیه اش چیه؟هر وقت مادر شوهر میاد خونمون میخوایم برای شام نگهش داریم.اونم میمونه.ولی هر وقت ما میریم خونش .هیچوقت شام نگهمون نداشته.برا همین اینقدر حساس شدم بهش
خاله ی امیرعلی
18 اسفند 90 21:00
سلام عزیز دلم مامان امیرعلی جوووووووووون
مرسی بابت رمز خانومی
میگما همه ی خواهر شوهرا اینجورین؟ هی واااااای من خدا به داد ما برسه!!!
این خواهر شوهری مجرده یا متاهل؟


متاهله 2 تا هم بچه بزرگ داره.اگه مجرد بود قضیه اش فرق داشت
چاپ دوم!!!
19 اسفند 90 11:11
رمزو رد کن بیاد


اوکی