sms تبلیغاتی!
وای مامان امروز عجب روزی بود.خونه مامان بزرگ رو 180 درجه تکوندیم.خونه اشون از این رو به اون رو شد.شما هم که با بابایی رفتی بیرون تا اذیت نکنی.
راسی بعد از ظهری هم من و مامانم رفتیم روضه خونه همسایه قدیمیمون.2 تا پسر دوقلو داشت همسایمون.همسن خاله محبوب بودن.چند وقت پیش یکی از قلا سرطان میگیره و دیروز می میره.میخواستن اعضاشو اهدا کنن که بعد آزمایش معلوم میشه همه بدنش آلوده به سرطانه.آخی دلم براش ریش شد.
شبی هم از بس تو فکر کارای بالا بودم اصلا بهت نرسیدم و پاهات سوخته بود حسابی.الهی بمیرم برات.اینقدر زجر کشیدی موقع شستن پاهات.
راسی دیروز هم مبلا و تخت رسید بلاخره.همه رو چیندم تو اطاق خواب .سمساری هم اومد چیزای قدیمیمون رو دیدو قیمت کرد و قراره فردا بیاد ببره.
راسی کم کم دارم کچل میشم .هر 5 دقیقه یه sms تبلیغاتی راجع به انتخابات مجلس میرسه.کم مونده این موبایل رو بندازم تو کوچه.خسته شدم کی بشه این انتخابات هم تموم بشه.
دیروز آلبوم عکست رو از اطاقت آوردی و وقتی به عکس خودت و عمه ات رسیدی .گفتی عمه.الهی دورت بگردم که میشناسی عمه ات رو.بعدش به عکس من و خودتو بابایی تو جشن تولدت رسیدی.که ناخنت رو گذاشتی رو عکس من و گفتی مامان.بعد رو عکس خودت ناخن گذاشتی بعد خودتو نشون دادی و گفتی من.عکس بابایی رو نشون ندادی.فکر کنم چون نبود پیشمون.
امروز هم عمو محمد رضا از مکه برمیگرده.
دیشب زندایی بابایی خونمون بودن .اولش لباس ابولفضل پسرشون رو میگرفتی که به زور ببریش تو اطاقت.فدات بشم اینقدر مهربونی.
از وقتی فرشای خونه مامان بزرگ شسته شده ،شما رفتی تو تحریم.دیگه آزادی نداری.نمیتونی خودت تنها غذا بخوری و ماست بریزی زمین.دست تو لیوان آب و چایی بکنی.خلاصه تو خونه مامان بزرگ هم محدود شدی.
دو روز دیگه هم فرشای خودمون تمیز میشه .خونه خودمون هم تحریم میشی.
خونه دایی اینا هم تحریم میشی.چون اونا هم دارن اسباب کشی میکنن خونه خودشون.الهی مامان فدات بشه که اینقدر بلایی که همه تحریمت میکنن.