ای خدا!!!
سلام پسرم
مرسی از همه بابت همدردی.تو این چند روز اصلا دل و دماغ درست و حسابی نداشتم بیام نت.ولی الان میخوام تلافی کنم.
قبل از اینکه مامان بزرگ اینا برن تهران یه روز صبح تصمیم گرفتم که ببرمت توالت تا خودت جیش کنی.مای بی بیت رو باز کردم و بردمت تو توالت و نشوندمت رو صندلی توالتت.اولش نق زدی و دوست نداشتی.برا اینکه سرگرمت کنم.شیلنگ آب رو دادم دستت و یه ذره بازش کردم.ایندفعه خوشت اومد و نشستی .تقریبا یه 10 دقیقه ای صبر کردم دیدم نه بابا خبری از جیش کردن نیست.میخواستم بلندت کنم که گریه کردی.منم به همون حال گذاشتمت و رفتم سراغ کارای خودم.بعد دیدم صدای نفس عمیق میاد مثه موقع هایی که آب میخوری و نفس عمیق میکشی.اومدم دیدم داری از شیلنگ آب میخوری.به زور بلندت کردم و دوباره مای بی بیت کردم.تقریبا 1 ساعت لخت بودی.
از اون روز تا حالا سرما خوردی.همشم تقصیر خودمه.فکر میکردم شربت آلوئه ورا میخوری دیگه سرما نمیخوری.
تازگیا تو ماشین که میشینیم و نوار هم روشنه(قبل از مُردن ننه بمونجان)خودت دکمه بیرون اومدن نوار و میزنی و نوار رو بر میداری بعد در داشبورد رو باز میکنی و یه نوار جدید میزاری تو ضبط.(به علت کمبود بودجه هنوز از ضبط نوار خور استفاده میکنیم)
بازم قبل از اینکه مامان بزرگ اینا برن تهران .فرشاشون رو بردن بالا پشت بوم برا شستن .(مامانم معتقده که قالیشویی تمیز نمیشوره فرش رو)ما هم با بابایی رفتیم کمکشون.و شما هم حسابی آب بازی کردی و با تی فرش شستی .
از اونجایی که داریم نزدیک میشیم به آخر سال و تحویل دادن خونه ی عزیزمون.اطاق شما رو یه ذره خلوت کردم و سرویس کالسکه ات رو گذاشتم تو انباری بالای حموم .و لباس نوزادیت رو هم جمع کردم و اونایی هم که لکه داشتن رو ریختم بیرون.
چون گفتن خاله یه ذره سخته باهات اسم خاله محبوب رو کار کردم و بهش میگی بَه بو.
راسی بلاخره پازل رو چسبوندیم روی شاسی.معرکه شده.
تازگیا علاقه بسیار فراوانی پیدا کردی به ارگت میری میاریش میزاری جلو من و میگی برات بنوازمو شما هم با میکروفنش شروع میکنی به خوندن.و خوندنتون هم این جوریه(بَه بَه بَه).فکرشو بکنید ما اگه یه کنسرت بزاریم چقدر بلیط میفروشیم.
راسی یادم رفت بگم که اون 4 تا دندون دوطرف دندون قبلیات کم کم دارن کامل میشن.تازه دیروز داشتی گریه میکردی که دوتا از دندون آخریاتم در اومده تو فک پایینیت.یعنی الان 14 تا دندون داری.
عکسها در ادامه مطلب
بالا خونه مامان بزرگی .همه فرشاشونو جمع کردن و دارن در و دیوارا رو رنگ میکنن برا عید.این پسره هم بچه خواهرشوهر خاله محبوبس.
این صحنه بسیار اکشن و جالب بود.همون پسره که اسمش علیه .اومده بود پایین و میخواست سوار ماشینت بشه که تو تو یه حرکت ضربتی از پشت پاشین پریدی رو ماشین که اون سوار نشه.که این شد عاقبت خسیس بودنت.
این عکس ماله خیلی وقت پیشه و قضیه اش یادم نیست
این عکس هم ماله صبحه .مثلا مریضیا.
دیشب داشتیم بفرمایید شام میدیم ،که وحشتناک هوس سالاد ماکارونی کردم.که این عکس هم مربوط میشه به علاقه شدید تو به سالاد ماکارونی