قاتی پاتی!!!
سلام پسرم
الهی مامان دورت بگرده که حسه حسودیت جریحه دار شد.چند شب پیش خونه بی بی روضه بود و ما هم اونجا بودیم .که عمه ات یکی از بچه های اونجا رو بغل کرده بود .سریع دویدی پیش من و شروع کردی به کشیدنم و همش اِ اِ میکردی.معلوم بود از یه چیزی ناراحتی .دیدم نگات به عمه اته .فهمیدم که از کجا آب میخوره عصبانیتت.
دیشب با بابایی رفتی آرایشگاه.بابایی میگفت اولین مغازه ای که رفتیم زدی زیر گریه.مجبور شدم بیارمش بیرون .و جاهای دیگه هم بچه قبول نمیکردن.تا اینکه یکی از آرایشگرها بلاخره قبول کرد.تو مغازه یه قفس فنچ بوده که آورده جلوت و تو هم با فنچا مشغول بودی .و گذاشتی قشنگ اصلاحت کنن.آفرین پسر مامان که سریع گول میخوری.
اول بزار یه ماشالا بگم اول ،که خودم چشمت نکنم.یه چند روزی هست که به مامان بزرگ میگی مامایی.جای شکرش باقیه.حداقل به من نمیگی به اون که میگی.منم کم کم رات میندازم
یه مدت هست وحشتناک گیر دادی به استخر توپت.میاریش وسط هال و همرو ولو میکنی تو هال.حالا فکرش رو بکن من تنهایی باید این 100 تا توپ رو جمع کنم.خودتم که اصلا انگار نه انگار که کاری کردی.خیلی خونسرد به تلاش من برای جمع کردن توپا نگاه میکنی.بهت میگم یه توپ بردار بنداز تو استخر.اشاره میکنی به یه توپ و میخوای بهت بدم ،تا بندازی تو استخر.سنگین تره که خودم همه رو جمع کنم
یه کار دیگه که یاد گرفتی اینه که در جعبه خونه سازیات رو خودت باز میکنی.و طبق معمول وظیفه خودمه که همه رو جمع کنم.
همین که ازت میپرسم امیر پی پی کردی ،شما سریع می دویی طرف اطاقت.تا بریم سرویس.
ازت میپرسم بابایی کو؟تو میگی کار
وقتی بابایی از خونه میره بیرون میگی دفت
وقتی بهت میگم مامانو چنتا دوست داری میگی ده .کلی حال میکنم.ولی بعضی وقتا میگی دو.که اینجا این شکلی میشم
تازگیا برای خودت زبونه جدید کشف کردی.خیلی بامزه میحرفی موقعی که داری بازی میکنی و حواست جای دیگه است.
اینجا هم مامایی داره برات (امیری دارم شاه نداره.صورت داره ماه نداره )رو میخونه و شما هم دست میزنی
بازی جدیدت اینه که بابایی دنبالت میدویه و میگه بگیریمش و شما هم فرار میکنی و کلی خنده های هیجانی میکنی و ما نیز بسیار خرسند از این حرکت شما