چند روزی که گذشت!
سلام نباتم
یه مدتی هست که گیر دادی به نافت.نمیدونم کی و کجا نافت رو پیدا کردی.لباست رو از شلوارت بیرون میاری و دست به نافت میزنی و میگی اوف.حتما فکر میکنی چرا شکمم سوراخ شده
ازت میپرسم مامان رو چنتا دوست داری با دست نشون میدی و میگی دَه.
ظهری داشت یه ذره بارون میومد بعد هرگزی.دو تایی رفتیم تو حیاط و برای اولین بار زیر بار راه رفتی.
اگه خدا بخواد تا 10 روز دیگه میریم تهران .هم برا عروسی سادات هم برای خریدن مبل و تخت و اینجور چیزا.
دیشب هم بابایی داشت دسته گل شما رو درست میکرد.سشوار رو داغون کردی از بس زدیش زمین.شما هم که برا خودت یه پا مهندسی
تازگیا علاقه بسیار شدیدی به فندک اجاق گاز پیدا کردی.دستتو میزاری روش و برم نمیداری.
از اونجایی که خیلی بد غذایی .برای اینکه غذا بخوری مجبوریم که هم تشویقت کنیم هم هورا بکشیم.اینجوری خودتم بیشتر علاقه نشون میدی برا غذا خوردن.خدا رو شکر این روش رو کشف کردم.
صبحی زنگ زدم مرکز بهداشت برا واکسن 18 ماهگی که گفتن دوشنبه ها فقط تزریق میشه.
دیروز جاتون خالی با مامانم رفتم آب درمانی .عجب صفایی داشت.
فردا صبح ایشالا میریم یزد برا سالگرد عموم.
دیروز صبح رفته بودیم خونه عمه چون روضه داشتن.چون هوا خوب بود منم گوشیتو برات گذاشتم و دیگه کلاه سرت نکردم.بی بی گوشی رو دیده رو سرت میگه ماله خودشه.میگم پ ن پ ماله این دختره بود که رفت اینجا جا گذاشته بود منم گذاشتم سر امیر.
چیزای سنگین تر از خودت رو بلند میکنی .مثه بالشت و قابلمه و پتو و ...
دسکتاپ کامپیوتر همیشه عکست توئه.همین که کامپیوتر روشن میشه اشاره میکنی و میگی من.
چند روز پیش داشتی آتیش میسوزوندی که به این نتیجه رسیدم که فیلماتو بزارم ببینی.که وقتی رسید به فیلم سالگرد ازدواجمون .و تو کیک رو دیدی گفتی ارگوش.ای جانم که اینقدر نازی.
وقتی خونه مامان بزرگیم تو از مبل میری بالا و و از روی طاقچه قطره بامبو رو برمیداری تا بریزی برا بامبوها که رو طاقچن.
مامان بزرگ پایین بود .داشت پاهاتو میمالید که دید کش جورابت تنگه و پاتو رد انداخته .از پات درش آورد و داد دستت گفت ببر بنداز سطل آشغالی که تو هم گرفتی و انداختی تو سینک ظرفشویی.الهی دورت بگردم که فکر میکنی اونجا آشغالیه