این چند روز!!!
سلام پسرکم
امان از دست تو پسر بلا.صبحی که از خواب پا شدی بهت شربت آلوئه وراتو دادم و رفتم تا برات آبگوشتی که درست کردم رو ظرف کنم ،که رفتی و ماشین ظرفشویی رو خاموش کردی.منم اومدم دستت رو گرفتم گذاشتمت یه گوشه آشپز خونه و تهدید کردم که اگه تکون بخوری دعوات میکنم.الهی دورت بگردم اصلا از جات بلند نشدی تا میومدی جم بخوری برمیگشتم نگات میکردم و تو برمیگشتی به حالت قبلت.تا اینکه حوصله ات سر رفت و بلند شدی.
با عرض شرمندگی یه اتفاق دیگه رو هم بگم.این دفعه تقصیر بابایی بود .جلوی در آشپزخونه مبل گذاشت که نتونی بیای تو .تو هم از مبل اومدی بالا و خم شدی تا ما رو ببینی که یهو افتادی پایین .الهی بگردم.خدا رو شکر با سر نیوفتادی رو سرامیکا.
مامان بزرگ خونمون بود و داشتین با هم بازی میکردین.که بهت گفت امیر من دارم میرم و تو هم هر بار مامان بزرگ اینو میگفت الکی گریه میکردی.الهی دورت بگردم اینقد لوسی
مامان بزرگ دیروز بردت بالا تا بهت صبحونه بده که تعریف کرد برات شعر سر سری میخونده و تو سرتو تکون میدادی و بعد پاپایی ،بعد دست دستی ،خلاصه هر جاتو میخونده تو هم تکون میدادی و میرقصیدی.
تا یه کار بد میکنی بهت میگیم امیر بزنمت تو هم صورتت رو میاری تا ما بزنیمت.
هر وقت هوای بازی به سرت میزنه میری جعبه خونه سازیتو میاری و همراهش هم آفتابه کوچولوتو هم میاری .و اشاره میکنی که در جعبه رو باز کنم تا خونه سازیهارو بریزی تو آفتابه ات.
دیشب یاد گرفتی که میگی اَدیدم،اما نمیدونیم معنیش چیه.وقتی میخوای حرف بزنی میگی باقلی باقلی(ق ساکن)
اینو هم یادم اومد.دیروز خیلی داشتی بدی میکردی که فیلمای گوشیم رو نشونت دادم تا بدی نکنی دیگه.همین که داشتی فیلما رو میدیدی به فیلم خونه دایی محسن رسیدیم،هیچکس تو فیلم نبود و هیچ وسیله ای هم تو خونه نبود .همین که اُپن آشپزخونه رو دیدی ،گفتی دایی.الهی دورت بگردم که خونه دایی رو میشناسی بدون وسیله هاش.
عهد بستم با خودم که دیگه برات مای بیبی نخریم.منتظرم که این 80 تا دونه مای بیبی هم تموم بشه .ایندفعه عادتت بدم به دستشویی رفتن و گفتن جیش.
راسی بزار از دندونای جدیدت هم بگم.دندون 9-10 که به سلامتی بیرون اومدن و تو فک بالا و دو طرف اون 4 تا دندون وسطی ها قرار دارن.تو فک پایینت هم دو تا دندون دیگه دوطرفه همون 4 تا وسطیا داره کم کم در میاد.هورا بلاخره طلسم 8 دندونت شکسته شد.