امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

این چند روزی که گذشت

1390/10/22 2:24
765 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 شکلک های شباهنگ

سلام عشق مامان

الان چند روزیه همش میام نی نی وبلاگ ولی حسش نیست مطلب جدید بزارم.فقط نظرارو تایید میکنم و وبلاگ دوستام سر میزنم .امشب دیگه گفتم تنبلی بسه .


تو پستای قبلی گفته بودم که یه پازل از یزد خریدیم ،باور میکنی هنوز تموم نشده.آخه خیلی سخته همش یا سفیده یا آبی .چون زمینه اش برفیه .70-80 تا تیکه مونده تا تموم بشه .شاید تا فردا پس فردا اگه حسش بود تموم میکنم.و بعد یه عکس میگیرم میزارم .


مامان و بابا بزرگ هم دیشب ساعت 7 با قطار رفتن مشهد .خوش به حالشون.


دیروز شما بلاخره خودت خوابیدی بدون اینکه با شیر خوردن بخوابی.ساعت حدودای 1/30 بود که من منتظرت بودم بیای شیر بخوری تا بخوابی ولی رفتی دنبال بازی و منم تو همون حالت خوابم برد.ساعت 3 بود که یهو از خواب پریدم دیدم پیشم نیستی برگشتم دیدم وسط اسباب بازیات خواب رفتی.گذاشتمت سر جات و منم کنارت خوابیدم.


ساعت نزدیکای 5/30 بود که بیدار شدیم و کم کم داشتی نق زدنت رو شروع میکردی که آمادت کردم که بریم بیرون.چون بابایی سرکار بود.از شانس ما امروز بابایی از سرویس جا مونده بود و با ماشین تا نیمه راه رفته بود.که زنگ آژانس زدم بردمون تا پیش ماشین.اولش رفتیم امامزاده ،چون خیلی وقت بود نرفته بودم.دلم تنگ شده بود .بعد از اون طرف رفتیم خونه بی بی.بعدش هم که عمو محمد رضا اومد و تو هم کلی با پسر عموهات بازی کردی.راسی برات از بازارچه امامزاده یه تخته مغناطیسی هم خریدم.


بزار از کلمه هایی هم که میگی بگم :خرگوش=اَرگو               سگ=هاپو

زنبور=اَنبو               مامان=بابایی(متاسفانه هنوز بابا تشریف دارم براتون)

دایی=دای               رفت=دَف(به صورت کشیده)    


هر روز صبح بهت شربت آلوئه ورا میدم.با اینکه خیلی بد مزه است ولی چاره ای نیست باید تحمل کنی.از موقعی که داری میخوریش خدا رو شکر سرما نخوردی.

سلام وخیلی خوش آمدید

به صورت وحشتناک گیر دادی به گربه و سگ رو کمد .هرموقع میریم تو اطاقت برای سرویس جنابعالی.مستقیم میری سراغشون ولی قبلش اول بخاری برقی رو روشن میکنی و بعد برای این کارت دست میزنی و بعد میری سراغ اونا.

تصاویرشباهنگ Shabahang Pictures

چند روز پیش هم رفتی سر کابینتا و 2 تا از لیوان های سرویس قهوه ایم رو شکوندی.بیخیال

شکلک های شباهنگشکلک های شباهنگ

راسی موقعی که من و بابا داشتیم پازل رو درست میکردیم از بس سخته .هر یه دونش که درست میشد میزدیم دستامونو بهم و میگفتیم بزن قدش که شما خوشت اومد و هی میومدی و میزدی به دستای ما .کار یاد گرفتی دیگه.از بس گیر داده بودی ما هم بیخیال بزن قدش شدیم

شکلک های شباهنگشکلک های شباهنگشکلک های شباهنگشکلک های شباهنگشکلک های شباهنگ

فعلا همینا چیزی یادم نمیاد دیگه.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان ریحانا
22 دی 90 9:16
آخی نازی امیر علی آفرین به این پسر شیرین زبون
شربت رو از داروخونه گرفتی یا از سوپرمارکت ؟
آخه منم آلوئه ورا میدادم از سوپرمارکت گرفته بودم اما تو اینترنت سرچ کردم نوشته بود برای کودکان زیر 5 ممنوعه !!!!


از داروخونه چون دکترش تجویز کرده.خیلی ازش راضیم.شما هم بگیر معجزه میکنه
مامان متین
22 دی 90 9:49
سلام خانمی خوبی پسر گلت که ماشالله هر روزش باحالتر از دیروزش
منم برام جالبه بدونم چرا هنوز بهت می گه بابایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ماهم یه پازل خریدیم از 2 سال پیش ولی کلا حسش نیست .خودم گاهی می شینم و چند تا از تیکه هاشو می ذارم و واسه این که خراب نشه سریع چسب می زنم .نمی دونم کی تموم می شه


پازل ما که نفرین شده است.اصلا درست بشو نیست.امروز داداشم میاد بقیشو میدم دست اون تا درست کنه.
مامان علي خوشتيپ
22 دی 90 10:13
ايشاالله به زودي پروژه ساخت پازل با موفقيت به پايان برسه
بوس براي امير علي و باباش
منظورم از بابا مامانشه ها به زبون امير علي گفتم


یکی از آرزوهامه که تموم بشه این پازل .جالب بود
zan dayi
23 دی 90 12:29
بعد از مدتها منم اومدم وبلاگت . شیطنتت بیشتر شده امیر جون.خیلی نازو خوشمزه شدی فدات شم.آره عزیزم تا میتونی تو همین خونه خلاقیتاتو شکوفا کن
مامان زینب
23 دی 90 17:33
نیگاااااااا تورو خدااااا
تو اونجا چیکار میکنییییییییییی؟؟؟؟


داره آتیش میسوزونه.راسی مامان زینب من چیکار کنم وقتی میخوام نظر بدم اون کد تایید رو بهم نمیده.من همیشه بهت سر میزنم .تقریبا هر روز .از همه مطلباتم لذت میبرم
مامان امیر علی
24 دی 90 11:04
امیر علی شیطون بوس خاله جون
مامان امیر علی
24 دی 90 11:07
شربت الوورا از الان زود نیست می پرسیدی


پرسیدم از دکترش.تجویز کرده براش
مامان نازی نرگس
25 دی 90 1:35
حالا امیر جون بزن قدش ببینم خاله جون قربون شیرین کاریهات