باهوشم
سلام پسر باهوشم
دیشب رفته بودیم مزرعه بابابزرگ.دایی اینا هم اومده بودن.همه موبایلاشون رو گذاشتن وسط اطاق میخواستن تو رو امتحان کنن.تو هم یکی یکی موبایلا رو بر میداشتی و میدادی به صاحبش.الهی دورت بگردم که اینقدر باهوشی.
صبحی باغ دایی رضای بابایی دعوت بودیم عمو عباس آش پخته بود اونجا.کلی بازی کردی و ببعی و شتر دیدی اونجا.
شب ایشالا با دایی اینا میریم نمایشگاه کتاب .هم اونا خرید کنن هم ما .
از صبح تا حالا سرم درد میکنه ،با اینکه دوتا ژلوفن خوردم هنوزم خوب نشدهعینکمم هم فعلا گم تشریف داره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی