این چند روز!!!
سلام پسمل مامانی
چند روز پیش بهت ناهار دادم وقتی تموم شد ظرف غذاتو گرفتی ازم،بهت گفتم ببر تو آشپز خونه .تو هم بردی تو آشپز خونه و دوباره برگشتی و گفتی اَ .من گفتمت بزار زمین .بعد دوباره برگشتی تو آشپزخونه و دیدی در ماشین ظرفشویی نیمه بازه.گذاشتی ظرفتو تو ماشین و در ماشین رو بستی اومدی و گفتی اِ .
دیروز با بابابزرگ رفتیم ترمینال دنبال دایی محسن اینا بعد از اونجا هم ما رو رسوندن خونه عمه زکیه.تولد خیلی خوش گذشت.تو که حسابی حال کرده بودی .دست میزدی و بعضی وقتا هم قر میدادی.ممد آقا از کادو ما حسابی خوشش اومده بود .در کل کادو ما سر بود.خداییش مامانت خیلی خوش سلیقه است امیرعلیا.براش یه گیتار خریده بودیم.ایشالا بزرگ بشی برای تو هم میخریم.
راسی کادوها رو هم من باز کردم.وقتی تموم شد خواهر شوهر عمه زکیه که معلم هم هست بهم گفت مامان امیرعلی خداییش برو تست مجریگری بده.100% قبولی.کلی حال کردم.(نهایت اعتماد به نفس)
امروز هم چون مامان بزرگ قشمه.همه خونه ما دعوت بودن .منم براشون اکبر جوجه درست کردم.البته به جای جوجه ،مامان جوجه بود.