گوناگون!!!
سلام امیرعلی مامان
همین نیم ساعت پیش عمه زکیه زنگ زد دعوتمون کرد که پنج شنبه بریم خونشون چون تولد ممد آقاست(سید محمد پسر عمه امیر علی).
دیشب جلو تلویزیون دراز کشیده بودم و داشتم آمریکن آیدل نگاه میکردم .تو هم داشتی برا خودت با اسباب بازیات بازی میکردی و اینور و اونور میرفتی .که اومدی و سرت رو گذاشتی رو دل من و چشمتون روز بد نبینه هر چی خورده بودی رو بالا آوردی روی من .عجبا جا کم بود تو این خونه به این بزرگی آخه.
١ ساعت پیش مامان بزرگ از یزد زنگ زد و داشت باهات صحبت میکرد.خیلی ذوق زده شده بودی.کلی جیغ و داد میکردی .و همش میگفتی بیا و با دست هم نشون میدادی.
مامان بزرگ فردا شب داره میره قشم.بهش گفتم برات از اونجا مای بیبی و دستمال مرطوب بیاره.
زندایی سونیا و دایی محسن هم به سلامتی برگشتن از تبریز.و قراره پنج شنبه بیان بافق.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی