اندر احوالات امیرعلی!!!
سلام پسرم
این روزا کارای خیلی با نمکی میکنی .موقعی که داریم تشهد نمازمون رو میخونیم تو میای و بوسمون میکنی.خودتم که روزی ١٠٠ بار نماز میخونی مهرو میزاری جلوت و وامیستی دستتو میبری بالا انگار داری نیت میکنی بعدم سریع میری سجده و نمازت تموم میشه و مهرت رو بوس میکنی و میبری میزاری سر جاش.
فقط کافیه کلمه رقص از دهنمون بیاد بیرون تا شما شونه ها و کمرتون رو تکون بدی.من موندم تو رقاص به کی رفتی.تا ازت میپرسیم امیر مثلا موبایل مامان کو سریع دستتو میبری بالا و میگی نییییی.
هر کاری بهت بگیم انجام میدی و همه چیز رو میشناسی .مثلا کنترل-کلید-لیوان-بشقاب-موبایل و خیلی چیزای دیگه.همین که بهت میگیم برو تو اطاقت میری پشت در اطاقت و صدا میزنی تا برات بازش کنیم.هر چی بهت بدیم میبری آشپزخونه.تقریبا همه اعضای بدنت رو میشناسی.مثل دست و پا -چشم و بینی و لب و مو.
بعضی وقتا تنبل هم میشی اینو از من ارث بردی.حتی خم نمیشی از زمین چیزی برداری.نق میزنی تا بهت بدیم.مثلا داریم توپ بازی میکنیم اگه توپ بیوفته ته اطاق وامیستی و به من اشاره میکنی برم بیارم.
دست بزنتم که خوب کار میکنه.همین که دعوات میکنیم سریع میای و میزنیمون که دیگه دعوات نکنیم و دیگه هم ول کن نیستی تا سرت رو به یه چیز دیگه گرم کنیم.
همین که یکی از در وارد خونه میشه کلی ذوق میکنی و جیغ میزنی و میخندی.موقع رفتن بقیه از جمله بابایی ها و مامان بزرگ گریه میکنی یه ذره.
عاشق نارنگی هستی .من برات پوستش میکنم و دونه دونه میکنم و خودت میخوری.
موقع غذا خوردن هم که حتما باید خودت یه قاشق داشته باشی تا همه جا رو کثیف کنی و ما بتونیم غذا دهنت کنیم.
تا بخاری -چایی -قابلمه میبینی میگی اوفه و دستت رو تکون میدی.بعضی وقتا هم که حس کنجکاویت گل میکنه کم کم بهش نزدیک میشی و دستتو یواش یواش نزدیک میکنی تا مطمئن بشی که داغه یا نه.
تازگیا به همچی میگی بَ یا اَ یا اِ .چیزایی که قبلا می گفتیو دیگه نمیگی.