پسر باهوشم
سلام پسر باهوشم
داشتیم ظهری ناهار میخوردیم و همش بهت میگفتم مامانی بیا به به .وتو هم بعضی وقتا گوش حرف میکردی و میومدی میخوردی.مشغول خوردن بودیم و تو هم سرت به اسباب بازیات گرم بود که اومدی پیشمون و ماشینت و یه دونه باتری آوردی پیشمون و باتری رو میزاشتی رو ماشین.یعنی برات راش بندازیم.من و بابایی داشتیم میگفتیم چقدر باهوشه .که تو میشنیدی حرفامونو و نگاهمون میکردی و میخندیدی یواشکی.الهی دورت بگردم.
دیروز هم داشتم ناهار میپختم که دیدم لب اپن نشستی یعنی اگه 2 ثانیه دیر تر دیده بودمت افتاده بودی .مامان به خاطر تلفن چه کارای خطرناکی میکنی.
تازگیا هم که عاشق ترشی شدی خالی خالی میخوری.به جای غذا میخوای ترشی بخوری.وقتی غذا میزاریم دهنت میندازیش بیرون و ترشی رو تا تهش میخوری.عجب بچه ای هستیا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی