امیــــــــــــرعلیامیــــــــــــرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
حلــــــــــما خانومحلــــــــــما خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

♡ امیرعلی و حلــــــما ، عشـــــــــــــقِای مامان ♡

پیج ما رو در اینستاگرام دنبال کنید instagram : @zahrakhajebafqi

سفرمون به بندر گچین

1390/7/16 9:58
4,359 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم

این سفری که رفتیم دومین سفری بود که 3 تاییمون با هم بودیم.

خیلی پسر آقایی بودی.بعضی وقتا هم اینقدر نق میزدی که از آوردنت پشیمون می شدم.شوخی کردم

در کل سفر خوبی بود.

اگه میخواین عکسها و سفر نامه رو بخونید،به ادامه مطلب برید.

 

این عکس از کوه عقاب تفت.تو راهمون بود که میخواستیم بریم شیراز

اینجا هم که نشسته خوابیده یودی.

به خاطر کمبود جا موقع برگشتن،صندلی ماشینت رو بر نداشتیم.

که تو اینجوری بیشتر دوست داشتی.آزادی کامل.

اینجا هم که آرامگاه حضرت سعدی.من عاشق اینجام.

بدون شرح!

اینجا هم که من همش یادم میره اسمش رو بپرسم.تو همون آرامگاه سعدیه.تو زیر زمین.سفره خانه هم هست.

میبینی چقدر آبش کم شده. چند سال پیش که اومده بودم تا خر خرش آب بودا.داشتی به ماهیای توش نیگاه میکردی و حال میکردی.بعدم با هم دیگه فالوده شیرازی با طعم انار خوردیم.

اینجا هم نمای بیرونی سعدیه است.وای مگه یه جا وامیستادی تا عکست رو بگیریم.

خیلی هوا سرد بود .انگار زمستون عجله داره برا اومدنش.

اینجا هم حرم شاهچراغ.

همه دارن سلام میدن ما داریم عکس میگیریم.راسی وقتی رسیدیم شاهچراغ پرسیدیم چرا اینقدر شلوغه.که بهمون گفتن تولد شاهچراغ.میبینی مامان طلبیده شده بودیم که بیایم پیش آقا.

اینجا هم که دارن نور افشانی میکنن.اینقدر جالب بود موقعی که آماده بودیم برا عکس گرفتن دیگه منور نمیزدن.همین که میگفتیم بیخیال بیا بریم.شروع میکردن به منور زدن.عجبا.بلاخره یه عکس با منور ها گرفتیم ازت.

اینجا هم حافظیه است .

مثه سعدیه اینجا هم همش داشتی ورجه وورجه میکردی.مگه میذاشتی یه عکس ازت بگیریم.دیگه همه میشناختنت اونجا.از بس صدات میکردیم برا عکس گرفتن.

اینجا همین که آب دیدی.دویدی و دستت رو تا آرنج کردی تو حوض.سریع گرفتیمت و گرنه میرفتی شنا.تازه پاتم میخواستی بکنی تو حوض.

الهی مامان فدات بشه تو کمترین جا هم مثه فرشته ها میخوابی.

 

حالا کمی هم بدون تصویر توضیح بدم سفرمون رو:

3 شب پر از خاطره تو سفر بودیم.

که شب اول از سرما یخ زدیم

شب دوم از گرما پختیم

و شب سوم پرس شدیم تو ماشین

همین که رسیدیم شیراز اول رفتیم سعدی.بعد رفتیم شاهچراغ.که از شانس خوب ما تولد شاهچراغ بود.بعد از اونجا هم رفتیم تو پارک کریمخان برا چادر زدن و خوابیدن.شب یخ زدیم .وای خیلی هوا سرد بود.این چادر بابابزرگ اینا هم که اوراق بود .از همه درزاش باد میومد تو.تنت 3 تا لباس نخی کردم به اضافه یه لباس کاموایی.جوراب هم پات کردم.کلاه کاموایی هم سرت کردم.تو کاملا عایق شدی.خودمونم که هیچ لباس گرمی بر نداشته بودیم.با سرما سوختیم و ساختیم.خدا رو شکر حداقل پتو برداشته بودیم.

فردا صبحش رفتیم حافظیه .موقع پارک کردن ماشین این عموهایی که فال میفروشن بهت یه فال مجانی داد.داخل حافظیه بنده خدا اومد ازت عکس گرفت و انداخت رو لیوان .که بعدا عکسش رو میزارم برات.جلو این بنده خدا مگه تکون میخوردی موقع عکس گرفتن.عاقل شده بودی.

بعدش هم حرکت کردیم سمت بندر عباس.مگه تو راه رستوران پیدا میشد.یه جایی واسادیم و تن ماهی خوردیم.وقتی هم که رسیدیم به ورودی بندر عباس پیچیدیم سمت بندر گچین.باورت نمیشه مامان وقتی رسیدیم اونجا نمیدونی با چه صحنه هایی مواجه شدیم.

ما همش فکر میکردیم یه شهر مثه قشم .که حداقل توش یه مهمان پذیری داشته باشه.خودشون که به اونجا میگفتن دهات.ولی روستاشون مثه ده کوره بود.تو کوچه هاش برق نبود همه جا تاریک بود.از گوشه و کنار گاو میومد بیرون.تو کوچه ها سگا پرسه میزدن.همه خونه ها خرابه بود .من موندم چه جوری تو اینجا زندگی میکردن.همشونم ماشین داشتن.چون هیچ جایی واسه خوابیدن نداشتیم گفتن برید تو حیاط مسجد بخوابین.اگه میدونستیم اینجور جاییه شب رو بندر عباس میموندیم.

ولی گذشته بود دیگه شب خیلی گرم بود ولی یه ذره باد میومد.که همین خیلی خوب بود.هواش نسبت به قشم خیلی بهتر بود.

آهان یادم رفت بگم که بازارش خوب بود.همون شب 2-3 تا از خریدای کوچیکمون رو کردیم.و گفتیم تلویزیون و ماشین ظرفشویی باشه برا فردا که با دل صبر بریم دنبالش.خداییش خیلی قیمتا مناسب بود و ارزون.اونجا همش وسایل برقی میفروختن.لباس فروشی به ندرت پیدا میشد.خلاصه مطلب که از خریدامون راضی هستیم خدا رو شکر.

هنوز ساعت 12 ظهر نشده بود که از اونجا فرار کردیم.و وحشتناک گشنه بودیم که بابایی گفت بریم خود بندر عباس یه ناهار درست و حسابی بزنیم تو هیکل.که این چند روزه غذای حسابی نخوردیم.

جاتون خالی 3 پرس غذا گرفتیم و نفری یکی و نصفی پرس غذا خوردیم.جاتون خالی چسبیدا.مثه آدمایی که از قحطی فرار کردن.امیر آقا هم گشنه بودن.اونم خیلی خورد.نوش جونش.

برگشتنی هم برا همه سوغاتی ترشی انبه خریدیم.شب تو راه بودیم که من خیلی خوابم میومد که به جناب شوهر گفتم من خوابم میاد بزن کنار اگه من بخوابم تو هم میترسم خوابالو بشی.یه جا 3-4 تا کامیونی واساده بودن برا خواب ما هم همونجا واسادیم و تو ماشین خوابیدیم.جناب شوهر رفت شام بخوره که من گفتم خوابم میاد و نمیام.امیر هم که خواب بود.

خواب خواب بودم که بابایی اومد زد به شیشه ماشین که بیا شام بخور من میدونم گشنه ای.آره راست میگفت ولی خوابم میومد.بلاخره با کلی اصرار رفتم.امیرو تو ماشین تنها گذاشتیم.ولی زود برگشتم.

مثه خرما ظرفی ،خوابیدیم تو ماشین.فردا صبحشم که دیگه یکسره اومدیم تا بافق.وسطای راه همش به خاطر ماشین ظرفشویی که رو باربند بود میومدیم و نگاش میکردیم بیچاره باربند زیر بار فشار کمرش خم شده بود.

خلاصه که شکر خدا هم خودمون هم بارمون به سلامت رسیدیم خونه.

(((اگه غلط املایی یا انشایی داره شرمنده .درکم کنید که چقدر خسته راهم و حوصله ندارم غلط گیری کنم.)))

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان علی خوشتیپ
16 مهر 90 10:30
روزت مبارک امیر علی جونم


ممنون .روز علی جون هم مبارک
دختر خاله
16 مهر 90 10:55
zod gofti age ghalat dari bebakhshim k iradato nagirim?????
mizashti khastegit raf beshe bad mineveshti jeegar


آره دیگه.اونجا که بودم منتظر بودم برسم خونه بیام تو نت
مامان زینب
16 مهر 90 15:48
خیلی قشنگ بود همش
میگم شب اول و دوم رو باهم بریز مخلوط کن هواش درست و متعادل و نرمال میشه عزیز


پیشنهاد خوبی بود
مرضیه
17 مهر 90 13:58
روز كودك مبارك
مامان علی خوشتیپ
17 مهر 90 14:15
با نام رضا به سینه ها گل بزنید با اشک به بارگاه او پل بزنید فرمود که هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید میلاد امام رضا مبارک
مامان سارا
17 مهر 90 14:21
سلام به به چه سفر خوبي داشتين از همه جا ديدن كردين اميدوارم كه هميشه بهتون خوش بگذره اگه مايليد تبادل لينك كنيم خبر بدين خوشحال ميشم راستي من يه بار يزد اومدم خونه يكي از آشناهامون خيلي بهمون خوش گذشت .كوه عقاب رو هم ديديم
مامان رها
17 مهر 90 15:50
سلام عزیزم دایم به سفر خوشحالم که بهتون خوش گذشت ولی حیف شد که پیش ما نیومدید منتظرتون بودیم امیر علی رو ببوس
عبدل
10 آذر 99 23:21
چرا دروغ میگی گچین کجاش خانه هاش خراب بود یک پول داراترین روستا تو هرمزگان گچین هستش از نظر خانه هاش بهترین خانه ها را دارن با بهترین امکانات که حتئ تو تهران هم پیدا نمیشه از همه نظر گچین بهترین امکانات دارن درسته که روستا هستش ولی زندگی مدرن دارن و بهترین ماشین های خارجی دارن شما تو یک روز چطور شناختی از این روستا پیدا کردی چی را می خوای ثابت کنی دوم دروغ کم بگو دروغ گو 
مامان امیر علی و حلــــــــــما
پاسخ
سلام/
والا اونموقع که ما رفتیم خیلی خراب و در بو داغون بود .اره همشون ماشین خارجی و بازاراشون اوکی بود
دروغگو هم خودتونید من چیزی که دیدمو به عنوان خاطراتم نوشتم فقط
من داخل خونه هاشون نرفتم که بدونم چجوریه زندگیشون