حاج امیر ما
شنبه ای تو بالا بودی خونه مامان بزرگ اینا.منم پایین داشتم به کارای خونه میرسیدم.که صدای قربون و صدقه هایی که مامان بزرگ میگفت رو شنیدم .بعد هم گفت وقتی میای بالا برا امیر لباس بیار
وقتی اومدم بالا دیدم این شکلی هستی.مثه اینکه هندونه خورده بودی و همه لباساتو کثیف کرده بودی.هر چی تو خونه خودمون نمیزارم لباسات کثیف بشه .خونه مامان بزرگ آزادیه.همه جور خرابکاری میکنی.
گذاشتت رو دراور و حوله پیچونده دورت تا من برات لباس بیارم.مثلا لباس احرام.
برات ان الحمده میخوندن. میگفتن ایشالا بری مکه و از این حرفا.اینجا تو این عکسم چنان رفتی تو حس که نگو نپرس.انگاری کنار خونه خدایی.این عکسا همش کاره خاله محبوبه است.
راسی این حوله که دورته.حوله دوران طفولیت من و دایی و خاله است.کلا نسل به نسل میگرده که الان رسیده به تو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی