خیلی حالم بد بود مامانی
وای دیروز خیلی حالم بود .همین که از خونه صالح اینا برگشتیم وحشتناک درد دل شدم.تا صبح خواب نرفتم . موقع نماز دیگه طاقت نیاوردم و بابایی رفتیم بیمارستان .اونجا حسابی حالمونو گرفتن.اولش که دکترو ٢ ساعت داشتن بیدار میکردن.تقریبا ١٠ دقیقه منتظرش موندیم وقتی دیدم نیومد خودم رفتم تو اطاقشو و در اطاق خوابشو زدم.همون موقع اومد بیرون.خوب شد خودم اقدام کردم وگرنه اصلا نمییومد.بعد از اینکه اومد.بهم گفت برو آزمایش .وقتی رفتیم آزمایشگاه کشیکش نبود .رفته بود از مریضا نمونه بگیره.٢٠ دقیقه هم منتظر آقا بودیم.رفتم گفتم اگه یکی داشته باشه بمیره اینجوری تحویلش میگیرین.گفتن شما که اورژانسی نیستین.گفتم عجب اونی که میمیره اورژانسیه؟خلاصه اینهمه پاشدیم رفتیم دکتر تا خوب بشم بدتر هم شدم.دل درد داشتم که هیچ عصبانیم هم کردن.جواب آزمایشا همه خوب بود.دکتر حتی لطف نکرد یه دارو بده یا یه آمپول بده تا دردم خوب بشه.خلاصه تا دیشب کم کم حالم بهتر شد.دکترای حالا همه قلابی شدن.همه رو از چین وارد میکنن.