از هر دری سخنی!!!
سلام پسر عزیزم پریشب رفتیم دیدن عمو کاظم و عمو علی اصغر خونه بی بی چون رفته بودن مشهد.اونجا خیلی خودمونی شده بودی با همه.بغل همه میرفتی ،باهاشون بازی میکردی ،حتی بوسشون هم میکردی.آخه خیلی ازت بعید بود این کارا آخه هیچوقت باهاشون اینقدر صمیمی نشده بودی.اینقدر اونا حال کرده بودن که تو تحویلشون میگیری هی ازت سوء استفاده میکردن و بهت میگفتن بوسشون کنی.هر دوتا عموها برامون سوغاتی آوردن با اینکه هر دوشون مجردن ولی بلدن این کارا رو خوشبختانه.عمو کاظم برات یه دستکش آورده و عمو علی اصغر هم برات یه توپ .دسشون درد نکنه.ایشالا هردوشون دوماد شن و منم صاحب جاریای جدید بشم. تو اطاقت که بودیم چشمت خورد به ا...